سوگ‌ نوشته‌ ویادکردی از پیر خردمند بلخ جاودان یاد استاد صالح محمد خلیق

صبح هشتم اسد، سری به فیسبوک زدم. اما خبری که خانۀ مولانا منتشر کرده بود، تکانم داد؛ خبری از یک عروج دیگر، خبری از کوچ بی‌بازگشتِ یک شاعر و هنرمند محبوب دیگر: محمدصالح خلیق. باورش سخت بود، ولی استاد صالح‌محمد خلیق دیگر ما را مهمانِ اشعار جدیدتری نمی‌کند. چند نفر دیگر هم عکس استاد را گذاشته و از سنگینی این درد گفته بودند. بعضی هم از خاطرات خود با او نوشته بودند. در هندیران، سیدمسعود علوی خبر را گذاشته و به جامعۀ ادبی تسلیت گفته بود. پارسال در همین حوالی بود که با استاد از طریق واتس‌اپ تماس گرفتم تا یکی از برنامه‌های پرنیان را ـ که یک برنامۀ ادبی‌ست و از رادیو دری پخش می‌شود ـ به ایشان اختصاص دهم. موضوع را که با او در میان گذاشتم، استقبال کرد. یک گفت‌وگو ترتیب داده شد؛ از سیدنور تهماسبی خراسانی خواستم که دربارۀ او صحبت کند و مطالبی را هم خودم نوشتم. برنامۀ خوبی شد که استاد در صفحۀ‌اش در فیسبوک گذاشت.

شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مترجمِ به‌نام بود؛ اهل دل و دلسوز. وظیفه‌شناس بود و وظیفۀ خود می‌دانست که در بلخ بماند و پرچم ادبیات را بالا نگه‌دارد. چیزی که خیلی‌ها از او گفتند و فراموش نمی‌شود، خوی و خصلت انسانی‌اش بود.
هم سخت کارهای پژوهشی می‌کرد و هم در انجمن‌ها و محفل‌های بلخ حضور داشت و چراغ ادبیات را روشن نگاه داشته بود. طوری که یکی از ویژگی‌های او را می‌توانیم خستگی‌ناپذیری و پرکاری‌اش بدانیم. او بسیار پرکار بود؛ هم در سرایش شعر و هم در حوزۀ تحقیق. شاید کمتر کسی را سراغ داشته باشیم که این‌همه تحقیق در کارنامۀ خود داشته باشد. بیش از پانزده کتاب پژوهشی از او منتشر شده است و چندین اثر شعری. از ادبیات بلخ بگیرید تا تاریخ گردشگری بلخ، از اثر شاه‌نامه بر شعر مقاومت افغانستان تا میدان‌های نفت و گاز قشقری و بلخ. و جالب این‌که موضوعات این پژوهش‌ها بسیار متنوع است. شما در کارنامه‌اش هم موضوعات اجتماعی، هم علمی و هم ادبی و هنری را می‌بینید. حوزۀ دیگری از فعالیت‌های استاد صالح‌محمد خلیق، مقالاتی‌ست که از زبان روسی به فارسی ترجمه کرده‌است. «شگفتی‌های هستی» مجموعه‌مقالاتی‌ست که او از روسی ترجمه و در سال ۱۴۰۰ منتشر کرد.
صالح‌محمد خلیق از شاعران پرکار نیز بود. بیشتر سروده‌هایش در قالب‌های کهن و اغلب غزل و رباعی است. او مجموعه رباعی‌هایی را دربارۀ ولایات افغانستان سروده‌است که یک معرفی شاعرانه از ولایات این کشور است. یکی از گفتنی‌ها در شعر او این است که شعرش، شعر زمان خودِ شاعر است؛ پویا و سرشار از حکمت. به‌عنوان نمونه، یک رباعی از او را می‌خوانیم:

آن سرو بلند سبز افتاد چرا؟
توفان که نبود، گشت برباد چرا؟
خواهند تهی کنند این جنگل را
از سرو رسا و سرو آزاد چرا؟

در زمانی که بسیاری از هنرمندان و شاعران و استادان دانشگاه و نخبگان پس از سقوط جمهوریت، افغانستان را ترک کردند، اما صالح‌محمد خلیق در افغانستان ماند تا با حضور خودش به ادبیات خدمت کند. او در افغانستان ماند تا درخت ادبیات در این سرزمین نخشکد و از بالندگی نماند. او در افغانستان ماند تا وظیفۀ خود را در قبال ادبیات و مردم کشورش ادا کند. او می‌توانست به ایران بیاید یا به یکی از کشورهای اروپایی برود، اما در کنار مردمش ماند تا با فعالیت‌های ادبی، هنری و پژوهشی، پرچم شعر و فرهنگ در افغانستان بالا بماند.

صالح‌محمد خلیق شاگردان زیادی را نیز پرورش داده‌است. در انجمن‌های بلخ حضور مستمر داشت. به نقد و راهنمایی شاعران جوان‌تر می‌پرداخت. در این سال‌های اخیر، تکیه‌گاه بسیاری از شاعران جوان بود. شاعران جوان بلخ هرکدام به قسمی از ایشان آموخته و تربیت‌شدۀ محافل و انجمن‌هایی هستند که استاد صالح‌محمد خلیق در آن‌ها حضور داشت.
بخشی از خدمات استاد صــالح‌محمد خلیق را در بعضی از مســئولیت‌هایی که ایشان داشته، می‌بینیم. مثلاً ریاست انجمن نویسندگان بلخ را بر عهده داشته و همین‌طور ریاست ادارۀ فرهنگ این ولایت را. در کنارش چندین انجمن و محفل شــعری را تأسیس و اداره می‌کرد. به‌خاطر فعالیت‌های ادبی، هنری و پژوهـشی‌اش، عـنوان‌های «پژوهشگر بلخ»، «نویسندۀ پیشکســوت بلخ»، «نخبۀ بلخ» را به او داده بودند. خــداوند روح این مـرد بزرگ را شاد و با ابـرار و صالحان محشور گرداند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *