
سیری بر ادبیات داستانی افغانستان و بلخ
- پژوهش ادبی, مقالات ادبی
- 1404/06/11
داستان و داستانسُرایی از هنرهای قدیمی بشر است که ریشه در اعماق تاریخ دارد. به یک عبارت، بر میگردد به انسانهای عصرِ سنگ و ماقبلِ تاریخ. به گفتۀ «ای.ام.فارستر» در کتابِ جنبههای رُمان: «اولین کسانی که به داستان روی آوردند، انسانهای اولیهیی بودند که شبها، خسته از شکار ماموتها و جانوران غولپیکرِ دیگر، خسته در غارها میافتادند و بین خواب و بیداری به داستانها و ماجراهای قصهگو، گوش میدادند.» ( اخلاقی، 1:1389)
از نامها و اصطلاحات قدیم داستان درگذشته، میتوان به قصه، حکایت، افسانه، سرگذشت، ماجرا،… اشاره کرد. در مورد ادبیات داستانی به معنای امروزی آن، تعریفهای بسیاری ارائه شده اما «جمال میرصادقی» در کتابهای ارزشمند خود، از جمله «ادبیات داستانی»، «عناصر داستان»،… تعاریف جامعی از داستان و انواعِ آن پیشکش نموده که ذکر آنها خالی از سود نیست. میرصادقی داستان را اینگونه تعریف میکند: «ادبیات داستانی در معنای جامعِ آن، به هر روایتی که خصلتِ ساختگی و ابداعی آن بر جنبۀ تاریخی و واقعیتش غلبه کند، اطلاق میشود. از این رو ظاهراً باید همۀ انواعِ خلاقانۀ ادبی را در بر بگیرد؛ اما در عرفِ نقد امروز، به آثار روایتی منثور، ادبیات داستانی میگویند.» (میرصادقی، 1394الف: 29) وی در جای دیگر، ادبیات داستانی را چنین تعریف مینماید: «ادبیات داستانی بر آثار منثوری دلالت دارد که از ماهیت تخیلی برخوردار باشد، غالباً به قصه، داستان کوتاه، رُمان، رُمانس و آثار وابسته به آنها، ادبیات داستانی میگویند.» (میرصادقی، 1394ب: 30)
داستان به معنای امروزیاش، چند سده قبل با رُمانِ «دُنکیشوت» نوشتۀ سیروانتس، نوشتههای «ادگارآلن پو»،… آغاز شد و به مرور زمان، جای خود را به عنوان یک قالب هنری و ادبی باز کرد. با ظهورِ نویسندگانی چون: بالزاک، تولستوی، ویکتور هوگو، ارنست همینگوی، آنتوان چخوف، کافکا،… تحول باور نکردنیِ در ادبیات داستانی پدید آمد. نویسندهگان، با نگاه تازه و دیدِ خلاقانه، از این ژانر، برای ایجاد زیبایی، هیجان و انتقال باورهایشان استفاده نمودند. با گذشت زمان و ترجمۀ آثار نویسندگان نامآور غربی (خصوصاً به فارسیدری)، این طرز خاص، وارد قلمرو زبان و ادبیات فارسیدری شد. روند داستاننویسی در ایران، با داستانِ «یکی بود یکی نبود» از محمدعلی جمالزاده آغاز شد و سپس با داستانهای صادق هدایت، صادق چوبک، بزرگ علوی، جلال آل احمد، محمود دولتآبادی،… به سرحد کمال رسید. داستاننویسی در افغانستان با ترجمۀ آثارِ نویسندهگانی؛ چون: ژول ورنِ فرانسوی، ترجمه و چاپِ «فاجعههای پاریس» از گزاویه دومونته پُن،… توسط محمود طرزی و همکارانش در جریدۀ «سراجالاخبار» آغاز گردید. آشنایی با آثار نویسندهگان غربی و همزبانان ایرانیمان، سبب شد تا ژانر دیگری به نام«ادبیات داستانی» در افغانستان تکاپو نماید. از آغازگرانِ این نوعِ ادبی در افغانستان، میتوان به محمدحسین پنجابی، عبدالقادر افندی، محیالدین انیس، شایق جمال، مرتضیاحمد محمدزایی،… اشاره کرد. در چند دهۀ واپسین، قلم بهدستانی؛ چون: رهنورد زریاب، سپوژمی زریاب، اکرم عثمان، اسدالله حبیب، محمدآصف فکرت، ببرک ارغند، زلمی باباکوهی، حسین فخری، خالد حسینی، عتیق رحیمی،محمدآصف سلطانزاده، سیامک هروی،… با خَلقِ آثار گرانسنگ، ادبیات داستانی افغانستان را رنگ و بوی تازه بخشیدند.
انواع داستان
در تقسیم بندی داستان باید گفت که بیشترِ نویسندگان، از دو زاویه به ادبیات داستانی مینگرند: یکی از نگاه مضمون و دیگری ساختار. از نگاه بُنمایه، داستان را به انواعی چون: تاریخی، سیاسی، اجتماعی، انتقادی، مذهبی، واقعی، تمثیلی، تخیّلی،… بخش بندی میکنند. بحث ما در اینجا، بیشتر رُوی داستان از نگاهِ ساختار است نه بُنمایه. اغلب کسانی که در این باب پویش نمودهاند، داستان را به انواعی چون: قصه، داستان کوتاه، رُمان و رُمانس بخشبندی کردهاند.
1- قصه: قصه به ادبیات خلاقانۀ اطلاق میگردد که از دیرباز در این مرز و بوم رایج بوده، بیشتر جنبۀ غیر واقعی و خیالی داشته است تا جنبۀ واقعی و محسوس. (میرصادقی، 1394ب: 37) بخشهای چون: اسطوره، حکایت اخلاقی، افسانۀ تمثیلی (فابل)، افسانۀ پریان و افسانۀ پهلوانان، زیر مجموعۀ قصه اند. برای نمونه، میتوان به قصه های «دکامرون» نوشتۀ بوکاچیو و داستان های تمثیلیِ موجود در زبان فارسیدری اشاره کرد.
2- داستان کوتاه: داستان کوتاه که در انگلیسی به آن«short story» میگویند، روایتی است منثور که چندان بلند نباشد. در داستان کوتاه، تعداد شخصیتها معدود است. فضای کافی برای تجزیه و تحلیلهای مفصل و پرداختن به امور جزئی وجود ندارد و معمولاً نمیتوان در آن تحول و تکامل دقیق اوضاع و احوال اجتماعی شخصیتها را آن طور که در رُمان میبینیم، بررسی کرد. (شمیسا، 1387: 187-188) داستان کوتاه در معنای امروزیاش، از قرن نزدهم به بعد شکل گرفت و نخستین کسی که به صورت جدی به آن پرداخت، «ادگار آلنپو» بود که با نوشتن داستانهای کوتاه، تحولی در این بخش ایجاد کرد. این گونۀ پُرکار، به مرور زمان در ایران و افغانستان رواج خاص پیدا کرد و کمکم جای خود را به «رُمان» داد. البته باید گفت که داستان کوتاه، خود به بخشهای؛ از قبیلی: داستانک (داستان کوتاهِکوتاه)، داستان خِردگرایانه (مینی مالستی)، داستان لحظهیی، داستان بلند،… تقسیم گردیده که هر کدام در جای خود، نیاز به بحث و تفصیلِ مفصل دارد.
3- رُمان: رُمان مهمترین و معروفترین شکل تبلور یافتۀ ادبی روزگار ماست. معمولاً گفته میشود رُمان با «دُنکیشوت» اثر سروانتس (نویسندۀ اسپانیایی 1547- 1625) در خلال سالهای 1605 تا 1615 تولد و با رُمانِ «شاهزادۀ خانم کلو»،… رو به تحول گذاشت. به گفتۀ ویلیام هزلت: «رُمان، داستانی است که بر اساس تقلیدی نزدیک به واقعیت، از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شده باشد و به نحوی از انحاء تصویر جامعه را در خود انعکاس کند.» (میرصادقی، 1394ب:صص 463، 472) رُمان از نظر درونمایه، انواعی مختلفی دارد؛ مانند: رُمان تاریخی، خیالی، واقعی، علمی،… و همچنان برخیها رُمان را از نگاه شکل و ساختار، به رُمانِ کوتاه و ناولت بخش بندی میکنند. تعداد واژهگان رُمان (Novel) را بیشتر از چهل هزار گفتهاند.
4- رُمانس: رُمانس، جهانِ با شُکوه و با عظمتِ غیرواقعی و عشقهای جسمیِ مبالغهآمیز و اعمال خیالپردازانۀ شوالیهگری را به نمایش میگذارد. برخلاف حماسه، تنها به جنگ و میدانهای کارزار اختصاص ندارد و بیشتر داستانهای خیالی است که جنبۀ سرگرم کننده دارد. (میرصادقی، 1394ب: 187) در قدیم، داستانهای خیالی منظومی که شرح حادثهها و شخصیتهای غیرعادی، فضاهای محیرالعقول، ماجراهای عجیب و اعمال سلحشوریِ اغراق آمیز بود، رُمانس مینامیدند. فرقِ عمدۀ رُمان با رُمانس در آن است که در رُمان، انگیزۀ بازگویی و بازنمایی وجود دارد و در رُمانس، انگیزۀ حرکت به فراسوی آن (خیال). معروفترین رُمانس در زبان فارسیدری، داستان «ویس و رامین»، نوشتۀ فخرالدیناسعد گرگانی میباشد. رُمانس از جنبههای مختلف، به بخشهای چون: رُمانس روستایی، رُمانس شَهسواری، رُمانس عاشقانه، پُرماجرا،…تقسیم شدهاست.

نگاهی به ادبیات داستانی افغانستان
نُه دهه قبل، ادبیات داستانی در افغانستان را کسانی آغاز کردند که برای امور سیاسی یا تحصیل به خارج از افغانستان سفر کرده و پس از بازگشت به کشور، با آشنایی اندکی که از ادبیات داستانی جهان پیدا کرده بودند، دست به قلم بردند و به نوشتن داستان پرداختند. (محمدی، ۱۳۹۰: ۱۳)
ادبیات داستانی در افغانستان پیشینۀ هشتاد ساله دارد و در پیچ و خمِ دوران، دچار اُفت و خیزهایی شدهاست. عدهیی نیز تاریخچۀ داستاننویسی در این کشور را با قصههای «سید جمالالدین افغان»پیوند میزنند، قصههای با عُنوانهای: شاهزاده و گدا و شهزاده و اژدها… الی آخر. اما داستاننویسی با درک جدیدی از مفهوم آن در افغانستان، از سال ۱۲۹۸ خورشیدی، با رُمان «جهاد اکبر»
( نوشتۀ مولوی محمدحسین پنجابی) شروع میشود. این اولین رُمان افغانستان است که در زمان «شاه امانالله خان» نوشته شد و به وی تقدیم گردید. ( قادری، ۱۳۸۷: ۴۷)
روند داستاننویسی تا سال ۱۳۲۰ خورشیدی به گونۀ است که نویسندگان بیشتر به مسایلِ اجتماعی، وعظ، تعلیم،… میپردازند. داستان نویسان این عصر، در پَی خلق آثار هنری و ایجاد آخشیجهای زیباییشناختی نیستند، بل میخواهند با استفاده از ژانرداستانی، انتقال آراء و اندیشه نمایند. البته در پایان این بُرهه، شاهد پيشرفتهای در زمینۀ زبان (نثر داستان) و آشنایی نویسندهگان با عناصر داستانی (خصوصاً داستان کوتاه) هستیم. از داستانهای مهم این دوره، میتوان به: ندای طلبۀ معارف ( نوشتۀ محیالدین انیس)، جشن استقلال بولیویا ( نوشتۀ مرتضیاحمد محمدزایی)، لوحۀ وفا ( نوشتۀ شایق جمال)، بیست و سوم میزان ( نوشتۀ هاشم شایق)،… اشاره کرد.
داستانهای آغازین، ضمن اینکه از نظر شکل و محتوا، سنت شکن استند و با زبان و سبکی تازه نگارش یافته و پدیدۀ نوینی به شمار میآیند، بازهم با ادبیات کهن پیوندشان را حفظ کردهاند. این داستانها از سرحد کمال و پختگی به دور هستند و نمیتوان آنها را یک اثر هنری و ادبی کامل داستانی به شمار آورد. اما به هر صورت، با وجود کاستیهای این آثار و به دلیل فضل تقدم، باید از نویسندهگان شان شاکر بود. (فخری، ۱۳۹۶: ۱۹)
در دهههای بعدی (تا دهۀ چهلم خورشیدی)، داستان کوتاه و پاورقینویسی در ادبیات افغانستان رواج پیدا میکند. داستانِ کوتاه که در دهۀ بیست خورشیدی شکل گرفت، در دورههای بعد به صورت جدی دنبال شد. نویسندگان بر علاوۀ پرداختن به مسایل اجتماعی، اخلاقی، تاریخی و اسطورهای، به روانکاوی و کشف حالات روحی و روانی انسان پرداختند. از ویژهگیهای این دوره میتوان به حرفهایتر شدن نویسندگان در پردازش و ساختار داستان، فقرنگاری و رئالیزم اجتماعی و انتقادی یاد کرد. داستانهای مهم این عصر، اوشاس (نوشتۀ نجیبالله توروایانا)، دورا (نوشتۀ محمدعثمان صدیقی)، رودابه و زال (نوشتۀ عبدالرحمان پُژواک)، فرهاد (نوشتۀ محمدشفیع رهگذر)، لیتان (نوشتۀ مایل هروی)،… میباشد.
در این دوره، در پاورقینویسی نیز اولین حرکتها دیده شد. موضوعات این پاورقیها اغلب به ماجراهای عاشقانه اختصاص داشت. در این پاورقیها، آشفتگی درونیِ زیادی به چشم میخورد. وقتی همه قسمتهای آنها را در کنار هم قرار دهیم، خواهیم دید که در مجموع، نويسنده زحمتِ زیادی برای نوشتن آنها متحمل نشدهاست و آثار، فاقد انضباط درونی و وحدت هنری استند. ( قادری، ۱۳۸۷: ۸۷)
پس از این دو دهۀ نخستینِ سدۀ چهاردهم، داستان معاصر دری از نگاه کمیت و کیفیت فزونی و ارجناکیهای مییابد و کارِ آفرینش داستانهایی که بر اصلها و بنیادهای پذیرفته شدۀ داستاننویسی باشند، رونق و جلوۀ ویژهای پیدا میکند.(رهیاب، 1384: 39)
از آغاز دهۀ چهل تا دهۀ شست خورشیدی، داستاننویسی افغاستان، سیرِ صعودی خود را دنبال میکند. در این دوره، نویسندگانِ نامآشنایی به هنر داستاننویسی روی میآورند که تا امروز، از جمله متشخصترین داستاننویسان کشور محسوب میشوند. درونمایۀ داستانهای این عصر، بیشتر عاشقانه، اجتماعی و سیاسی است. از جمله عوامل رشد داستاننویسی در این عصر، ترجمه و پخش داستانهای معروف جهان، در قلمرو ادبیات فارسی و افغانستان میباشد. البته ناگفته نباید گذاشت که این بالندگی و نگاهِ تازه به داستاننویسی را، بیشترینه مدیون ترجمههای همزبانانِ ایرانیِمان، در زمینۀ ادبیات داستانی و دیگر بخشها استیم. مهمترین نویسندگان این دوره، عبارتاز: اسدالله حبیب، رهنورد زریاب، اکرم عثمان، ظریف صدیقی، سپوژمی زریاب، مریم محبوب، زلمی باباکوهی،… اند.
بین سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۰ خورشیدی، با دو جریان فکری روبهرو استیم که هر دو ادبیات ملتزم را به دنبال دارند: – ادبیات تقلیدی بر اساس افکار و ادبیات ریالیزم سوسياليستی. – ادبیات متعهد( که این شاخه دوم، زیر مجموعهای را نیز شامل میشود.) ( قادری، ۱۳۸۷: ۱۱۳)
بعد از کودتای ۷ ثور و حملۀ مسلحانۀ شوروی بر افغانستان، فرهنگ، ادبیات و روند داستاننویسی به گونۀ غیر مترقبهای افول مینماید. اهل قلم (در داخل کشور) به دو شاخۀ فکری تقسیم میشوند. دستۀ نخست، کسانی اند که با پرچمداری از حکومتِ وقت، به تبلیغ و ترویجِ افکار کمونیستی میپردازند. گروه دوم، آن عده از کسانیاند که با حمایتِ تودههای ملت، به طرد و مبارزه با ایدههای کمونیستی عَلَم مقاومت بر دوش میکَشند. البته بر خلاف گروههای یاد شده، نویسندگانی بودند که با بی طرفی تمام، متعهدانه مینوشتند. رابطۀ سیاست و ادبیات در این عصر، رابطۀ ژرف و ناگسستنی است. نویسندگان از ژانر های ادبی، برای ترویج افکار سیاسی شان استفاده مینمودند.
دورۀ قبل از رژیم جمهوریتِ بیست ساله، به دلیل فشارهای بیحدِ اجتماعی و فرهنگی، دورۀ رکود و فترت ادبی محسوب میشود. اکثر نویسندگان و فرهنگیان، زیر چکمۀ حکام دوام نمیآورند و کشور را ترک میکنند. بعضیها به دارالامانِ غرب پناه میبرند. گروهی به پیشاور خود را میرسانند و برخیها در ایران جا خوش میکنند. ( فخری، ۱۳۹۶: ۳۳) از نویسندهگانِ نامی این عصر در حوزۀ داستان، میتوان به خالد نویسا، رهنورد زریاب، ببرک ارغند، مریم محبوب، زلمی باباکوهی، سیداسحاق شجاعی، سرور آذرخش، قادر مرادری، حسین فخری، سلطانزاده،… اشاره کرد.
بعد از روی کار آمدن دولت جمهوری، تعدادی از نویسندهگان؛ چون: رهنورد زریاب، خالد نویسا، خالده فروغ، حسین فخری، سیامک هروی،… به کشور بازگشتند و شیوۀ نوینی را با تأثیر پذیری از ادبیات غرب و دیگر ملل، در پیشگرفتند. انجمنها و کانون های ادبی در ولایتها تأسیس گردید و نویسندگان، با شور و شوقِ خاصی شروع به نوشتن کردند. در این عصر، «رُمان» به عنوانِ یک نوعِ متداول ادبی پذيرفته شد و نویسندگانی چون رهنورد زریاب (با نوشتن گلنار و آیینه،… )، اکرم عثمان، سیامک هروی، ببرک ارغند، زلمی باباکوهی، خالد نویسا، عتیق رحیمی،… در این راستا آثار خوبی از خود بهجای گذاشتند.
محمدحسین محمدی (نویسنده و پژوهشگر بلخی)، تحت مقالۀ کوتاه، روند داستاننویسیِ امروز افغانستان را چنین مینویسد: «در کنار بسیاری از این نویسندهها که بعد از تحولات يازده سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی به افغانستان بازگشتند، نویسندههای جوانی در شهرهای کابل، مزار شریف، هرات و برخی دیگر از شهرها به نوشتن داستان روی آوردند. در دو دهۀ نخست این قرن، آزادی بیان و رسانهها و تحولی عمیق در فرهنگ و نوع زندهگی مردم ایجاد شده بود، ادبیات داستانی افغانستان رشد چشمگیری کرد و کابل مرکز انتشار ادبیات داستانی افغانستان شد و نویسندگان مهاجر نیز کتابهایشان را در کابل منتشر میکردند. از نویسندههای مطرحی که در این دو دهه در افغانستان رشد کردند و مجموعۀ داستانها و رمانهایشان مطرح شد و ادبیات داستانی افغانستان را یک گام پیش بردند، میتوان از این نامها یاد کرد: کاوۀ جبران، خسرو امانی، سیدعلی موسوی، حبیب صادقی، احمد مدقق، ضیا قاسمی، عباس آرمان، تینا محمدحسینی، وسیمه بادغیسی، عالیه عطایی،… اما اکنون با تغییر رژیم، اکثر نویسندهها دوباره افغانستان را ترک کردهاند و هر کدام در کشوری دیگر به سر میبرند و با توجه به روند مهاجرت و زندهگی در کشوری دیگر به نظر میرسد، ادبیات افغانستان دست کم برای سالها با رکود روبهرو خواهد شد. از سوی دیگر چاپ و نشر کتاب در کابل تقریباً متوقف شده است. چون سانسورِ به وجود آمده از سوی دولت، یکی از سدهای رشد ادبیات و فرهنگ است.» ( محمدی، ۲۰۲۲: ۵)
باید اذعان داشت که با وجود چالشهای موجود و مهاجرت تعداد زیادی از قلم بهدستان از کشور، کسانی استند که با پشتِکار و تلاش، متعهدانه مشعلِ فرهنگ و ادبیات را فروزان نگه داشتهاند و در مسیر حفاظت از ارزش های معنوی، جانفشانی میکنند.

پیشینه و سیر داستاننویسی در بلخ
بلخِ بامی با صفات و القابی چون اُمالبلاد، قُبهالاسلام، بلخُالحُسنا، شهرِ مُروارید،… از دیرباز تا اکنون، از جمله نخستین و مهمترین خاستگاههای تمدن، فرهنگ و ادب در آریانای بزرگ و جهان بهشمار میرود. این خاکِ اسطورهپرور، همواره شاعران و نویسندگانِ بزرگی را در دامان مِهر خود پرورانیده و در برابر مصائبِ آزگار و چالشهای زمانه، کمرِ عجز خَم نکردهاست. به عقیدۀ برخیها، خاستگاهِ اصلی زبانِ «فارسیدری»، حومههای بلخ، هندوکش و تخارستان میباشد. بزرگانی چون: ابوالمؤید بلخی، ابوشکور بلخی، دقیقی بلخی، رابعۀ بلخی، ناصرخسرو قبادیانی، عنصری بلخی، پورِ سینا، مولانای بلخی،… پایههای مستحکم زبان و ادب فارسیدری اند که از بلخ برخاستند و در پالایش ادب دری و علوم بشری، نقشآفرین بودند. همانگونه که در بخش شعر، شاعرانِ خوشآتیهای از این مرز و بوم داریم، در زمینۀ ادبیات داستانی نیز، نویسندگانِ خوب و نامآوری در این حوزه رشد و پرورش یافتهاند که در بخشهای بعدی به آن خواهیم پرداخت.
در افغانستان، از آغاز سدۀ بیستم میلادی در گستردۀ داستاننویسی جدیتر گام برداشته شد و شمار بیشتری از نویسندگان، داستانهای با فُرمِ امروزین پدید آوردند که در میان آنان در دورۀ زیر مطالعۀ ما از داستاننویسان بلخی میتوان از: محمدشفیع رهگذر، محمد رفیق یحیایی، سرور آذرخش، زلمی باباکوهی،… نام برد. آثار نویسندهگان یاد شده که اغلباً در قالبِ داستانِ کوتاه و بعضاً داستان میانه، با جانمایههای چون عشق و پیکار در برابر ناهنجاریهای سیاسی، اجتماعی، نابرابری های طبقاتی و با زبان و پرداخت هنری و تصاویر زیبا آفریدهاند، در تاریخِ ادب کشور، جایگاهی بلند داشته و بخشِ بزرگی از ادبیات داستانی آن را میسازد. بسیاری از این این آثار، سالهای بعد به صورت کتاب به چاپ رسیدهاند. (خلیق، 1387: 397)
در واقع، بعد از پدید آمدن انجمنهای ادبی، روزنامهنگاری و مجلات ادبی در بلخ، داستاننویسی در این حوزه رشد چشمگیری نمود و خامه بهدستانی زیادی به این ژانر نوپا روی آوردند. در سالهای نخستین، روزنامۀ محلی«بیدار» و «مجلۀ بلخ» به چاپ و نشر داستان اختصاص داشت. از جمله نهادی که در بخشِ نشر و چاپِ آثار نویسندگانِ بلخی همتِ شایان گماشت، «انجمن نویسندهگان بلخ» بود که بیش از چهل عُنوان کتاب، در بخشهای چون: شعر، داستان، پژوهشهای ادبی،… به نشر رسانید. در این میان، داستان های چون: پیراهن ارغوانی (نوشتۀ عنایتالله پویان)، آوردگاه (گزیدۀ شعر و داستان بلخ)، دیوارها بلند میشدند (نوشتۀ محمدزمان شکیب)، سایه و تابعه (نوشتۀ شفیق نامدار)،… از این دریچه به زیور چاپ آراسته شد. در روزنامۀ بیدار و مجلۀ بلخ نیز، داستانوارههای از شریفالله شریفی باختری، ماهگل سوری، عبدالرحمان نظامیار، قدسیه کریمضیا، محمدرحیم مهربان، عبدالستار واعظی و شمارِ دیگر به نشر رسیدهاند.
بعد از کودتای 7 ثور و آغاز جنگهای خانه به خانه، تحول بزرگی در فرهنگ، ادبیات و روند داستاننویسی افغانستان (علیالخصوص بلخ) رونما گردید. نویسندهگان، فوجفوج ترکِ وطن کردند و دور از میهن، دست به خلاقیتهای بی سابقۀ در بخش شعر و داستان زدند. بسیاری از ادب پژوهان، این عصر را زیر نام«ادبیات مهاجرت» یاد میکنند. از دهۀ 60 به این طرف، بلخ شاهد پویش و ظهورِ نویسندگانِ خلاق و پُرکاری در زمینۀ داستاننویسی است. از دید نگارنده، داستاننویسی در چند دهۀ واپسینِ بلخ، پا به پای شعر و دیگر ژانرهای ادبی پیش آمده و جای خود را در ادبیات باز نمودهاست. در این اواخر، نویسندگان جوان و تازهکار، با اشتیاقِ خاصی به هنر داستاننویسی روی آوردند؛ اما به دلیل عدم آشنایی با آخشیجهای داستانی و نداشتنِ ذوق و دانشِ هنری، موفق به خلق آثار ماندگار نشدند. از داستاننویسانِ موفق و سرشناسِ واپسین بلخ، میتوان به تقی واحدی، محمدحسین محمدی، سیداسحاق شجاعی، سیدعلی موسوی، محمدامین محمدی، شفیق نامدار، معصومه کوثری، فاطمه خاوری، منیژه باختری،… اشاره کرد.
البته باید یادآور شد، بعد از تأسیس «خانۀ داستان بلخ» وایجاد انجمنهای ادبی، شاهد رشد و ظهور داستاننویسان زیادی در این حوزه استیم. با برگزاری جلسات نقد، راهاندازی مسابقهها و جشنوارههای ادبی، بسیاری از جوانان و علاقهمندان، به هنر داستاننویسی روی آوردند. شفیق نامدار، (شبیه گلدان سمیرا: مقدمه) در این زمینه مینویسد:
– از سال 1387 خورشیدی به اینسو، آزمون داستاننویسی برای نویسندهگان پارسینگارِ سرزمینمان راهاندازی میگردد که از سوی مریم محبوب و زلمی باباکوهی، حمایت مالی و معنوی صورت میگیرد.
– از سال 1387 خورشیدی به اینسو، به گونۀ مستمر نشستهای نقد و خوانش داستان، هر دو هفته یکبار دو بار برگزار میشود که دفتر شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوق بشر ما را یاری میرساند.
شفیق نامدار، نشستهای نقد داستان در«خانۀ داستان بلخ» را پراهمیت میداند و میگوید که سلسله نشستهای اختصاصی نقد داستان این خانه، از جمله نشستهایی است که در سطح کشور بهصورت پیوسته تداوم یافتهاست. او جایگاه این نشستها را در زمینۀ داستاننویسی معاصر کشور پراهمیت میخواند: «نشستهای خوانش و نقد داستان در خانۀ داستان بلخ، از نظر من یکی از اختصاصیترین نشستهایی است که در زمینۀ آفرینش و نقد داستان در سطح کشور بهصورت پیوسته برگزار شده است؛ چنانچه امروز شاهد سه صد و چندمین نشست آن بودیم. بدون شک این نشستها در کل بالای روند داستاننویسی معاصر کشور ما تأثیر ملموس و انکارناپذیری داشتهاست و بهصورت خاص برای اشتراککنندهگان این نشستها تأثیر خاص و مستقیم داشتهاست. اشتراککنندۀ این نشستها با مخاطبی مواجه میشوند که هم مخاطب است و هم آفرینشگر. بدون شک، ادبیات داستانی برای اشتراککنندهها جدی گرفته میشود و تبادل اطلاعات و تجربهها میان اشتراککنندها باعث دلگرمی و رشد سریع استعدادها میگردد.» (همدرد، 27 عقرب1401)
همچنان به باور سیداسحاق شجاعی (نویسنده و پژوهشگر کشور)، از جمله نهادی که در بلخ نبوده؛ اما در پالایش داستاننویسی افغانستان و بلخ مؤثر بوده و همواره در زمینۀ چاپ و نشر آثار داستانی این حوزه، همت گماشتهاست، «دفتر هنر و ادبیات افغانستان» میباشد. به باور وی، اگرچه این نهاد، حضور عینی در بلخ نداشته؛ اما در رشد، تشویق و نشر آثار داستاننویسان تازهکار بلخی، نقش ارزندهیی داشتهاست. از جمله نویسندگانی که در کنار دیگر نهادها، از این دریچه رشد نمودند و آثارشان را به طبع رسانیدند؛ میتوان به: محمدحسین محمدی، علیاکبر راشدی، رهیاب بلخی،… اشاره کرد. (شجاعی، نامه به مولف: 15 سنبله 1403)
از نویسندگان و اشخاصی که در چند دهۀ واپسینِ بلخ، بیشترین فعالیت را داشتند و به ترویج هنر داستاننویسی و نشر آثار جوانان بلخی همت گماشتند؛ میتوان به: صالحمحمد خلیق (رئیس انجمن نویسندهگان بلخ)، سیداسحاق شجاعی (نویسنده و پژوهشگر) شفیق نامدار (داستاننویس)، تقی واحدی (نویسنده و استاد دانشگاه)،… اشاره کرد.
رویکردها
- اخلاقی، محمدتقی. (1389). داستاننویسی افغانستان؛ از رونق تا کساد. روزنامۀ
- خلیق، صالح محمد.(1387). تاریخ ادبیات بلخ. کابل: انجمن نویسندهگان بلخ.
- رهیاب، محمدناصر.(1384) سپیدهدم داستاننویسی: بررسی 30 داستان معاصر دری افغانستان. مشهد: ترانه.
- شبیه گلدان سمیرا.(1391). به کوشش خانۀ داستان بلخ. کابل: بودا.
- شمیسا، سیروس.(1387). انواع ادبی(ویرایش چهارم). تهران: میترا، چاپ سوم.
- فخری، حسین.(1396). داستانها و دیدگاهها. کابل: نشر زریاب، چاپ سوم.
- قادری، حیمرا. (1387). بررسی روند داستاننویسی در افغانستان. تهران: روزگار، چاپ اول.
- محمدی، محمدحسین. ( ۱۳۹۰). امضاءها. کابل: تاک.
- محمدی، محمدحسین.(۲۰۲۲). ادبیات داستانی معاصر افغانستان. بینا.( https://www.penopp.org/)
- میرصادقی، جمال. ( 1394 الف). عناصر داستان. تهران: سخن، چاپ نهم.
- میرصادقی، جمال. ( 1394 ب). ادبیات داستانی. تهران: سخن، چاپ هفتم.
- هشت صبح، 9 اسد، بازیابی شده ازhttps://8am.media./fa/%D8%AF%D8
- همدرد، حبیب.(27عقرب 1401). رازِ بقا؛ سه صدومین نشست نقد «خانه داستان بلخ»[نوشتۀ وبلاگ در اطلاعات روز]. بازیابی شده در 25 اسد 1403، از https://www.etilaatroz.com/159790/
مکاتبه
- شجاعی، سیداسحاق.(1403). نامه به مولف: 15 سنبله1403.