
سی و دومین نشست ادبی چارباغ خیال
- چارباغ خیال, رویدادهای ادبی
- 1402/10/07
عصر پنجشنبه ۷ قوس(آذرماه) سی و دومین نشست هفتگی انجمن ادبی «خانه مولانا» و انجمن نویسندگان بلخ با عنوان «چارباغ خیال» در کتابخانهی عمومی فردوسی با حضور صالح محمد خلیق (شاعر، نویسنده و رئیس انجمن نویسندگان بلخ)، عاطف کابلیان (شاعر و منتقد ادبی) و جمعی از شاعران نوجوان بلخ برگزار شد.
این نشست ادبی توسط حمزه عابر (شاعر و عضو انجمن ادبی خانهمولانا و انجمن نویسندهگان بلخ ) در چهاربخش:
شاهنامهخوانی- با خوانش و تفسیر استاد صالح محمد خلیق
زیبایی شناسی در شعر فارسی-با بیان و شرح عاطف کابلیان
نقد و بررسی
خوانش شعر
اجرا شد
بخش اول: شاهنامه خوانی
استاد صالح محمد خلیق در ادامهی سلسله برنامههای خوانش متون کلاسیک به شاهنامهخوانی پرداخته و ادامهی زندگینامهی «کیومرث» را به خوانش گرفت.
حکایت است که کیومرث(اولین پادشاه زرتشیان) انواع مختلف از حیوانات(اعم از وحشی و اهلی) را تحت سلطهی خویش در آورده و از آنها در زمینههای گوناگونی بهره جسته است؛ از جمله تهیهی خوراک و پوشاک. تاریخ نگاران کیومرث را از اولین کسانی میدانند که شکل دهی «پوشاک» از پوست حیوانات را میان مردم آن زمان رایج ساخته است.
بخش دوم: زیبایی شناسی در شعر فارسی
آقای عاطف کابلیان به سومین جلسه از جلسات آموزشی «زیبایی شناسی در شعر فارسی» پرداخته و گفت:زیبایی شناسی واژه (آوا، نوشتار، معنا)
یک- از نگاه آوایی
به ادامه واک، بندواژک و بندواژه، واژه هم از صداها ساخته می شوند. درین بخش زیبایی واژه مانند بندواژه به بازآفرینی آوا ها وابسته اند.
در میان واژهها، واژههایی داریم که صداهای شان باهم بسیار نزدیک اند و تنها از پس و پیش شدن برخی آوا ها معناهای تازه ساخته میشود و افزودن معنا در واژه پهنای واژه را بسیار گسترده کردهاست.
داشتن معنا در واژه به خودی خود سبب تازگی و زیبایی درین بخش شدهاست و ذهن را به فعالیت می اندازد و این یک سرگرمی بسیار خوشایند و تازه برای ذهن است.
مانند؛ خوار، خار. با آنکه آواهای این دو واژه یکسان اند اما در معنا بسیار از هم دور اند و در اصل ذهن را به این نازکی می کشاند که با عین صدا ها می توانیم معناهای تازه بسازیم. از نگاه خانوادهی معنایی “خوار” صفت انسانی است و در عین حال منفی و ذهنی است و از بکار بردنش برای کسی احساس کمبود و شکاف روحی دست می دهد. اما “خار” اسم است و در عین حال اسم گیاه است که به هرزگی و ناکارآمدی در زندگی انسان ها شناخته شده است. این صداهای یکسان در بخش معنایی ما را به دو راه متفاوت و به دو جای متفاوت می برد و می رساند. این کار برای ذهن تازگی دارد ذهن دنبال این راه ها می گردد و در پی یافتن این شبکهی معنایی است.
در پهنهی واژه با چند رویکرد روبرو استیم. در نخست با صداهای متفاوت با معناهای متفاوت دسترسی پیدا می کنیم. مانند؛ شب برای تاریکی و روز برای روشنی خود همین کارکرد برای هم بسیار تازگی دارد یعنی صدا ها را ذهنی کنیم و با تبدیل کردنش به زبان انسانی و چیزی را دانستن از صداها.
نگاه دوم این است که از صداهای یک سان به معناهای متفاوت برسیم این بخش بسیار برای ذهن زیبایی و تازگی دارد. “خویش” هم به معنای (خود)، هم به معنای (خویشاوند)، هم آلهی کشاورزی.
اما واژههایی که یک معنایی اند و معنایی عمومی و واقعی دارند اما معنایی دوم را ذهن شاعران یا انسان های خیال پرداز و زباندان ها از راه زیبایی سازی و غیر واقعی و ذهنی می سازند سبب معنای دوم می شوند. مانند، “ماه” هم به معنای (سیارهی بیرون از زمین) و هم به معنای (روی سفید یار) این معنای دوم هنر انسانی را در خودش نهفته دارد.
سوم آنهایی اند که معنای یکی دارند اما صداهای متفاوت دارند. مانند، همه، تمام، کل یا خانه، آشیانه، لانه.
نقد شعر: به نقد دو شعر از آقایان محمد ویس شیرزاد و حسن خرمی اختصاص داشت.
غزل محمد ویس شیرازد و دیدگاههای پیرامون آن:
دلم خوش است، به بازی کودکانهی خود
به خاک خود، به زمین و به آب و دانهی خود
آهای صاحب شهرِ قشنگ و زیبایی
دوباره میروم از خانهات به خانهی خود
من از قبیلهی موسیچههای دربندم
که دق شدهست دلم، پشت آشیانهی خود
هوا گرفته دلش مثل من نمیبارد
بخوان شاعر من، شعرِ عاشقانهی خود
از این دیار، بهسوی دیارِ مولانا
دوباره میروم و میبرم ترانهی خود
مرا به وسعت دنیایتان چی کار بُود؟
دلم خوش است به دنیای شاعرانهی خود
دیدگاه استاد صالح محمد خلیق: “شعر آقای شیرزاد، شعر صمیمی و یکدستیست که از زبان امروزی و بیان روان و روشنی برخورداراست. این شعر روایی، زبان حال مهاجریست که آرزو و اشتیاق بازگشت به وطن دارد. در بیت اول شاعر به میهن به مثابهی زادگاه و محل بازیهای کودکانهی خود میپردازد؛ در بیت دوم خطاب به اهالی سرزمینی که در آن مهاجر شده است میگوید که: شهرتان با همهی زیباییهای که دارد خانهی شماست و من دوست دارم به خانهی خودم برگردم. در بیت سوم خود را موسیچهی پر و بال بستهیی دور از یار و دیار احساس میکند و علاقهی بازگشت خود به آشیانهاش را فریاد میزند… در بیت چهارم، هوا و فضای زندگی خود را همانند حال و هوای خود، گرفته مییابد و برای روبهراهی و خوشحالی به شعر عاشقانه پناه میبرد. در بیت پنجم؛ گفتههای خود را تاکید میکند و در فرجام نیز خود را شاعر مهاجری قلمداد میکند که دنیایی غربت با تمام وسعت، برایش تنگ و تار است و او در دنیایی شاعرانهی خود پرسه میزند. گذشته از اینها در بیت چهارم مشکل کوچک عروضی به چشم میخورد که خیلی ساده میتوان درستش کرد. ”
دیدگاه آقای عاطف کابلیان: “در کلیت غزل خوب و امروزیست؛ اما اگر وارد جزئیات شویم نکات قابل ملاحظهی دستگیرمان میشود؛ از جمله، در ردیف این شعر از نظر آهنگ و معنی کمبودیهای احساس میشود که مخاطب را از نظر تکامل آهنگ اقنا نمیکند. نکته بعدی حشو آوردن واژههاست که در این شعر در موارد چند به تکرار آمده است؛ واژههای مانند: زمین، خاک و…
در شعر انتخاب درست واژهها و چینش دقیق آن از موارد ضروری و حائز اهمیت است که شاعر بایست این قوه را در خود ایجاد کند تا توانایی به کارگیری از این ترفند در سرایش برایش سهل بنماید. همچنین با سرودهای خودش تا حد امکان ارتباط برقرار کند و آن را پس از بررسی و واکاوی دقیق و قناعت بخش، در اختیار صاحب نظران قرار دهد. ” شعر حسن خرمی و دیدگاههای پیرامون آن:
میآید از بالا و پایین سنگ بر فرقم
هشیارم اما نیست با دیوانه ها فرقم
شب ها شب تار است و کشتی در دم توفان
در منجلاب زندگی سر تا به پا غرقم
یک سو غم بی نانی یک سو غم معشوق
چیزی نمانده در میان هر دو میترقم
دود مرا در آسمان شعر من بینید
گیتی نشینان پارهی غمنامه ی شرقم
من چیستم که شعلهام از من گریزان است
شاید شرار آتشی از کیبل برقم
دیگر چگونه دست و پای خویش بگشایم
حالا که آب زندگی تیر است از فرقم
استاد صالح محمد خلیق: “شعر آقای خرمی دارای زبان و بیان امروزیست و بسیار شسته و رفته سروده شده است که پیوند عمودی و افقی خوب و یکدستی دارد. هرچند قافیهی این شعر تنگ و کارگیری از آن دشوار است؛ اما شاعر به لطف ترفند و صنعت «جناس» در این زمینه پیروز و موفق نمایان شده است. در این شعر، شاعر راوی حالت رقتبار خود و روزگارش و وضعیت دشوار اجتماعیست که در آن زیست دارد و از آن بیزاری جسته و گلایه سر میدهد. در بیت اولین، شاعر خود را هوشیاری فرض میکند که به سبب سنگ خوردن از زمینییان و آسمانیان، با دیوانهها تمایز و فرقی ندارد و خود این تصویر بر رواج سنگ زدن کودکان بر دیوانهها اشاره دارد که در فرهنگ و ادبیات فارسی بازتاب فراوانی دارد. ”
دیدگاه عاطف کابلیان: ” شعر آقای خرمی از نگاه زبانی، برای شنونده روان و آرامبخش نیست و در بدنهی آهنگ آن، پستی و بلندی فراوان احساس میشود که یک از دلایل و علل این مشکل، به کارگیری از قافیههای عربیاست. در شعر بایست تا حد توان اصالت واژهها را حفظ کرد و فارسی نوشت؛ مگر اینکه در چینش واژهها پهنهی کار تنگ شود.
از نگاه چینش جملات نیز این شعر سر از سهلانگاری درآوردهاست که کمتوجهی شاعر را بازتاب میدهد. از نظر مردمگرایی نیز چینش و استفاده درست از واژهها صورت نگرفته است؛ شگرد بومیگرایی زمانی باعث قوت کار میشود که هنرمندانه صورت بگیرد و بازتاب و برجستهسازی صرف از آن ثمربخش نیست. ”
در بخش چهارم: رحمتالله مشفق، سیدمحمدآقا طیبی، قدرت دلاور، انور نظری، مبین حکیمی، حسیبالله ساعی، عاطف کابلیان، سجاد عادلی، سید موسی مهربان، علی یوسفی، مجتبی کریمی، طاها حسینی، استاد صالح محمد خلیق و حمزه عابر سرودههای شان را به خوانش گرفتند.






