
سی و یکمین نشست ادبی چارباغ خیال
- چارباغ خیال, رویدادهای ادبی
- 1402/09/30
عصر پنجشنبه ۳۰ قوس(آذرماه) سی و یکمین نشست هفتگی انجمن ادبی «خانه مولانا» و انجمن نویسندگان بلخ با عنوان «چارباغ خیال» در کتابخانهی عمومی فردوسی با حضور صالح محمد خلیق (شاعر، نویسنده و رئیس انجمن نویسندگان بلخ) علیرضا رحمانی(شاعر و منتقد ادبی)، عاطف کابلیان (شاعر و منتقد ادبی) و جمعی از شاعران نوجوان بلخ برگزار شد.
این نشست ادبی توسط حمزه عابر (شاعر و عضو انجمن ادبی خانهمولانا و انجمن نویسندهگان بلخ ) در چهاربخش:
شاهنامهخوانی- با خوانش و تفسیر استاد صالح محمد خلیق
زیبایی شناسی در شعر فارسی-با بیان و شرح عاطف کابلیان
نقد و بررسی
خوانش شعر
اجرا شد
بخش اول: شاهنامه خوانی
استاد صالح محمد خلیق در ادامهی سلسله برنامههای شاهنامهخوانی، اینبار به خوانش زندگینامه و شخصیت «کیومرث» در شاهنامهی فردوسی پرداخته و افزود: از آنجایی که شاهنامه به سه بخش( اسطورهای، داستانی و تاریخی) تقسیم میشود «کیومرث» یکی از اسطورهایاست که فردوسی از آن در گام نخست بخش اول یادکرده است و همچنان کیومرث، یکی از شخصیتهای بنیادین در تاریخ اساطیری ایران است که اگر چه در گاهان زرتشت و ریگودای هندی نمود ندارد؛ اما در فرهنگ زرتشتی عصر ساسانی به عنوان نخستین انسان، اهمیت بسیاری پیدا کرده و در خداینامهها، شاهنامه و متون تاریخی عصر اسلامی به نخستین پادشاه تبدیل شدهاست.
بخش دوم: زیبایی شناسی در شعر فارسی
آقای عاطف کابلیان به سومین جلسه از جلسات آموزشی «زیبایی شناسی در شعر فارسی» پرداخته و گفت: ما در این جلسات با رویکرد زبانشناسانه و آموزش کاربردی به زیبایی شناسی در شعر میپردازیم تا برای شاعران جوان مفید واقع شود.
آقای کابلیان پدیدار شدن زیبایی در شعر را متکی بر بازآفرینی عنوان کرده و گفت: این بازآفرینی میتواند هم در ظاهر واژهها(صداها و واجآراییها) و هم در بدنهی واژهها(معنای انتزاعی از آنها) صورت پذیر شود.
نقد شعر: به نقد دو شعر از آقایان طاها حسینی و بهمن انوشه اختصاص داشت.
غزل طاها حسینی و دیدگاههای پیرامون آن:
ببین تفاوت راهی که تا به ماه من است
که مهر روشن او در دل سیاه من است
به شالبازوی درویشیاش نگاه کن دنیا!
همان که در نظرم ایستاده شاه من است
نگاه میکنماش، لب گشوده میخواند
هزار شعر نگفته که در نگاه من است
مرا شبیه خدا دوست دارد از تهِ دل
گل شکفتهی لبخند او گواه من است
پناه میبرم از درد و غم در آغوشش
ببین چه جای قشنگی، پناهگاه من است
دیدگاه استاد صالح محمد خلیق: ” این غزل توصیفی دارای زبان روان و قافیه و ردیف متعارف است و آنچه در این غزل بیشتر جلب توجه میکند و سر از ضعف برمیآوَرد، فعلهای “ببین” هست که در موارد چند به تکرار و سهلانگارانه آورده شده است. متاسفانه بر خلاف شعرهای قبلی آقای طاها حسینی، در این شعر، هیچ نوع کشف و بیان تازهی به چشم نمیخورَد و گذشته از اینها شعر دارای فضای یکدست نیست و دوپهلو بودن مخاطب به این یکدستی خلل وارد کرده است.”
دیدگاه آقای عاطف کابلیان: “غزل خوب و روانیست؛ اما کلیت شعر در موارد چند به مشکل برخوردهاست. بیت اول یادآور دو شعر از سعدی و حافظ شیرازی است:
“ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا”
«حافظ»
“میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است”
«سعدی»
در بیت دوم حشو آوردن «دنیا» از جمله مواردیست که به کلیت و زیبایی شعر صدمه وارد کردهاست و در ضمن آن ماهیت مخاطب نیز تغییر کردهاست.
در بیت سوم «لب گشوده» حشو آمده و در کل این شعر حرف جدی و جدیدی برای گفتن ندارد. “
دیدگاه علیرضا رحمانی: ” غزل خوب و پر ظرفیتیست اما به شکل سهلانگارانه سروده شده است و فقط برای ارضا شدن شاعر به تحریر درآمده است. تکرار بیش از حد و دنبالهروی و تقلید در تصویرگری خواننده را از فضای که باید برایش ایجاد شود و لذت ببرد دور میکند؛ به همین جهت شاعر امروز باید دنبال حرفهای ناگفته برود و فضاهای جدید و تازهی تجربه و ایجاد کند و از کلیگویی دوری کند و در بدنهی جزییات سوژهها و یافتههای مورد نیاز سیر کند؛ چون امروز بیشتر از هر زمانی شعر فارسی، مخصوصن شعر امروز افغانستان نیازمند هنرمندانگی و شاعرانگی جدی و قوی است که باید توسط شاعران معاصر صورت پذیر شود.”
شعر بهمن انوشه دیدگاههای پیرامون آن:
از پریدن مانده نبضت، غرق ویرانیستی
سخت دلتنگی و دل آزرده، بارانیستی
مرگ در چشمت نمایان میشود هرثانیه
مثل دوزخ تب نمودی در پریشانیستی
گفته بودی عشق را سر میبری اما چه شد؟
عشق از تو سر برید اکنون و قربانیستی!
گرگ شد این عشق مثل بره روحت را شکافت
زنده ای هستی که بین گور زندانیستی
های! ای مردی که خیره مانده ای در آینه
رنگ در چهره نداری زنده ای یا نیستی؟
*
زندگی ات فلم تلخ سینمای زندگیست
آنقدر درد آوری که از تماشا نیستی
استاد صالح محمد خلیق: ” شعر آقای بهمن انوشه، مانند همیشه با زبان و بیان تازه، روان و صمیمی سروده شده که در آن تصویرها و کشفهای جدید دیده میشود. در دوبیت آخر این غزل از درهم آمیزی قافیه و ردیف، نوعآوری خوب صورت گرفته است؛ اما آنگونه که معمول و پسندیده است، استفاده از این شگرد، در یک شعر، برای یکبار جالب و لطیف است. تصویر کلی این شعر بیانگر این است که شاعر خطاب به خودش که در آیینه خیره شدهاست میگوید: تو در حال مرگی و این عشقی که قرار بود سر آن را ببری، سر خودت را برید و مانند گرگی که برهی را میدرد، روح تو را دریدهاست. ”
دیدگاه علیرضا رحمانی: ” بهمن انوشه شاعر جزئینگر است و این ویژهگی نشانهی دقت و توانایی او در سرایش است که او را ویژه و ممتاز ساخته است. شاعر خوب کسیست که در حزئیات سیر میکند تا با سوژهها و یافتههای تازه روبهرو شود و آن را برای خوانندهگان بازتاب دهد. بیت اول و دوم، دارای تصویر زیبا و برجستهایست. بیت سوم دارای روایت اضافی و غیرلازم است. در بیت چهارم شاعر مخاطب را با احساسشریکی خفقانآوری روبهرو میسازد. بیت پنجم و حشو است و بیت آخر همچنین از تصویر تازه و شوکهکنند برخورداراست.”
در بخش چهارم: رحمتالله مشفق، فضلربی افتقار، حسیبالله ساعی، ثاقب خراسانی، حسن خرمی، عاطف کابلیان، علیرضا رحمانی، سیدجمیل سجاد، ابراهیم نبیزاده، گلآقا طاهری، مجتبی کریمی، استاد صالح محمد خلیق و حمزه عابر سرودههای شان را به خوانش گرفتند.








