بازتاب پرخاش در سُروده‌های عفیف‌ باختری

شعر پرخاش‌گرایانه از ادوار قدیم تا این‌دَم، با درون‌مایۀ دادخواهی و اعتراض در برابر حکّام ظالم، مهاجمان، اهریمنان، منیّت و خودخواهی، کبر و لجاجت، نفس و شهوت،… وجود داشته و همواره یکی از پُربسامدترین سوژه‌های شعر فارسی‌دری را تشکیل می‌دهد. شعر اعتراضی، معمولاً دارای زبانِ تُند، آرایه‌های مخصوص، عناصرِ حماسی‌گونه و سُراينده‌گانِ انقلابی و منحصر به خود است. در این میان، شاعر نام‌آشنای بلخی؛ اسدالله عفیف باختری از سُراینده‌گانی‌ست که جَسته و گریخته به این بخش (شعر اعتراضی) پرداخته‌است. با آن‌که جان‌مایۀ اصلی سروده‌های عفیف باختری را، مسایل عشقی، اجتماعی، سیاسی،… تشکیل می‌دهد؛ اما بازهم خالی از فضاهای مقاومت و اعتراض نیست. در این پویش، به پیشینه و سیرِ شعرِ پرخاش‌گرایانه در ادبیات فارسی‌دری، شعر اعتراضی در ادبیات معاصر، زنده‌گی‌نامه، کارکردها و آثار مرحوم عفیف باختری و سرانجام، بازتابِ پرخاش در اشعار وی پرداخته شده‌است.

بیشتر ادب‌پژوهان، «هنر» را به هفت‌ شاخه بخش‌بندی کرده‌اند که امروزه به‌نامِ «هنرِ هفت‌گانه» یاد می‌شود. یکی از پُربارترین شاخه‌های هنر، «ادبیات» است که توسط زبان (واج‌ها، واژه‌ها، بندها،…)، به بازآفرینی جهانِ پیرامون می‌پردازد. از قدیم تا اینک، آثار ادبی با مضامینی؛ چون: غنایی، حماسی، تعلیمی و نمایشی (دراماتیک)، آفرینش و تقدیم جامعه گردیده‌است. حماسه، یکی از رایج‌ترین و مجّزاترین ژانرهای ادبی‌ است که شجاعت، دلاوری و افتخاراتِ فرد، قوم و ملتی را، با زبان و الفاظ ویژه بازگو می‌کند. حماسه‌سُرایی در ادبیات فارسی‌دری، با شاهنامه منثورِ ابومنصوری، گشتاسب‌نامه دقیقی بلخی، گرشاسب‌نامه اسدی توسی و شا‌هنامه فردوسی آغاز گردید و با گذشتِ سده‌ها، جای خود را به جنگ‌نامه‌سُرایی،… داد. بسیاری از محققان براین ایده‌اند، که ژانر حماسیِ کلاسیک، به‌ مرور زمان تغییر کرده و باعث به وجود آمدنِ جریان‌های نوینی در مضمون شعر فارسی‌دری؛ از قبیل: شعر آزادی‌خواهانه، مقاومت، پرخاش‌گرایانه،… گردیده‌است. باید اذعان داشت که شعر اعتراضی، مقاومت،… تَه‌مانده  شا‌هنامه‌ی فردوسی و تأثیر ژانر حماسی بر ادبیات معاصر فارسی‌دری نبوده، بل از قدیم‌الایام تا اکنون، با درون‌مایه‌های گوناگون، وجود داشته که نمونه‌های آن را می‌توان در آثارِ بیشترِ شاعرانِ متقدیم و متأخر، دید. تنها تفاوتِ شعر پرخاش‌گرایانه عصر جدید با کلاسیک، در چگونه‌گی بازتابِ بُن‌مایه آن است. از آن‌جا که شعر پرخاش‌گرای معاصر، تنها علیه حکومت‌ها و اشخاص مستبد و شعر اعتراضی کلاسیک، با درون‌مایه‌‌های؛ از قبیل: پرخاش علیه اعرابِ متهاجم، تُرک‌ها و غُزها، نفس و خودخواهی، منیّت و کبر،… بوده، می‌توان اندکی تفاوت در میان‌شان قایل شد. با پذيرشِ این‌که شعر پرخاش‌گرایانه، محصول ادبیات نوین فارسی‌دری نیست؛ اما باید پذيرفت که آخشیخ‌های ژانر حماسی فارسی‌دری (قهرمان‌ها، سمبول‌ها، اماکن، شخصیت‌ها،…)، خصوصاً شاهنامه فردوسی بر شعر پرخاش‌گرایانه، مقاومت و آزادی‌خواهانه افغانستان تأثیر به‌سزایی داشته‌است. در این کاوشِ کوتاه، باید دید که آخشیخ‌های پرخاش‌گرایانه و اعتراضی، در چه سطح و اندازه‌یی و با چه نگرش‌های در سروده‌های زنده‌یاد؛ عفیف باختری، بازتاب یافته‌است.

درنگی بر چیستی و سیر شعر اعتراضی در گستره‌ی ادب فارسی‌دری

اگر با دید واقع‌بينانه و ژرف، به شعر فارسی‌دری و کتاب‌های کلاسیکِ ادبیات‌مان بنگریم، به خوبی روشن می‌گردد که رگه‌های از شعر و نثرِ «پرخاش‌گرایانه و اعتراضی»، در آثار متقدمین الی امروز، به وضاحت دیده می‌شود. انسان به‌گونه‌ی طبیعی، موجودِ اجتماعی، کنجکاو، جوینده و در عین حال معترض و انتقاد‌گر است. در آثار نویسند‌گان متقدم، آخشیخ‌های پرخاش و مقاومت، با نام و نشان‌ِ متفاوت و از دریچه‌ی دیگر؛ مانند: حماسه‌سُرایی، مثنوی‌سُرایی، جنگ‌نامه‌سُرایی،… بیان گردیده‌است.‌ نوعِ پرخاش، در کلیّه‌ی آثار فارسی‌زبانان، به ویژه در آثار حماسی، عرفانی، تعلیمی و بعضاً غنایی (عاشقانه) به‌چشم می‌خورد. فردوسی، با زبانِ واژه‌ها، از مرز و بوم ایران‌زمین حراست نموده و  متجاوزان و غاصبان را، با سمبول‌های چون: اهریمن، ارژنگ‌دیو، دیو سپید، اکوانِ دیو، اژدها، جادوگر،… همواره کنار زده و در حال پرخاش و مبارزه است. سنایی غزنوی، با ذکرِ و ستایش یزدان و پرخاش با نفس و آمال خویشتن، مولانای بلخی با روحیه انتقادی از دنیای فانی و نبرد با اژدهای سرکشِ منیّت و شهوت، به نوعی پرخاش و اعتراض می‌پردازند. همین‌گونه، رگه‌های شعر اعتراضی را می‌توان در عموم آثارِ شاعران و نویسنده‌گان زبان فارسی‌دری مشاهده کرد. تنها وجه متمايزِ پرخاش در شعر کلاسیک با معاصر در آن است که شاعران متقدیم، در مقابل نفس، خودخواهی، تکبر، حکومت‌های ظالم و بعضاً معشوق، روحیۀ پرخاش‌گرایانه داشته‌اند؛ اما معاصران بیشتر آن را به پرخاش علیه حکومت و نظام‌های مستبد اختصاص داده‌اند. برخی از نویسنده‌گان معاصر، شعر اعتراضی را، یکی از ابتکاراتِ شاعران معاصر در زمینۀ دگرگونی محتوایی در شعر فارسی‌دری ‌‌می‌دانند. نگارنده، برای رد این ادعا، ابیاتی از قصیدۀ معروفِ «سیف‌ فرغانی» (شاعر قرن هفتم مهشیدی) را نمونه‌وار به تفصیل می‌گیرم تا پیشینه و جریان شعر پرخاشی خوب‌تر و بهتر روشن گردد:

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بومِ محنت از پی آن تا کُند خراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

بادِ خزانِ نکبتِ ایام ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیرِ خاص و عام

بر حلق و بر دهانِ شما نیز بگذرد

ای تیغ‌تان چو نیزه برای ستم دراز

این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد

بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرّش شیران گذشت و رفت

این عوعوِ سگانِ شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گَرد سمِ خران شما نیز بگذرد… (سیف ‌فرغانی، ۱۳۶۵: ۲۶- ۲۷)

شعر اعتراضی در آیینه‌ی ادبیات معاصر

شوربختانه در زمینه‌ی شعر پرخاش‌گرایانه، سرچشمه‌های زیادی موجود نیست؛ اما با نگاهِ عمیق به مطالب موجود، می‌توان گفت که شعر پرخاش‌گرایانه محصول ادبیات معاصر نبوده و با تاثیرپذیری از ادبیات حماسی کلاسیک به میان نیامده است. صالح‌محمد خلیق (شاعر و پژوهش‌گر بلخی) در این زمینه می‌نگارد: «جریان شعری دیگری که پس از شعر آزادی‌خواهانه و اصلاح‌طلبانه در تاریخ ادبیات افغانستان با سرشت مقاومت و پایداری پدید آمد، شعر اعتراضی و پرخاش‌گرایانه با درون‌مایه‌ی دادخواهی و اعتراضی در برابر حکومت‌های  واپس‌گرا و ضد ملی و فرمانروایان ستمگر، فاسد، خودکامه، و افزون‌خواهی بود که سرنوشت این سرزمین و مردم آزاده‌ی آن‌را در دست داشتند. سرایش شعر اعتراض و پرخاش‌گرایانه پس از بازستانی استقلال افغانستان در سال ۱۲۲۸ هجری خورشیدی/ ۱۸۴۹ میلادی تا روی‌کار آمدن نظام مارکسیستی در افغانستان در سال ۱۳۵۷ هجری خورشیدی ادامه داشت و اوج تجلی این شعر را در مطبوعات کشور یا در مجامع سیاسی، فرهنگی و ادبی  در دهه‌ی چهل سده چهاردهم هجری خورشیدی / دهه شست سده‌ی بیستم میلادی که معروف به دهه‌ی دموکراسی است می‌توان دید. بسیاری از شاعران، جَسته و گریخته به سرایش شعر اعتراضی پرداخته‌اند.» (خلیق، ۱۳۹۵: ۸۰)

در ادامه، استاد خلیق در نوشته‌های خود، شعر پرخاش‌گرایانه را فرآورده‌ی از ادبیات معاصر افغانستان، با مایه گرفتن از ادبیات حماسی دانسته و بزرگان و آغازگران این جریان ادبی را چنین معرفی می‌نماید: «در این میان علامه سیداسماعیل بلخی (۱۲۹۹- ۱۳۴۷ هجری خورشیدی/ ۱۹۲۰- ۱۹۶۸ میلادی) از شاخص‌ترین چهره‌های شعر اعتراض در برابر داستگاه‌های حاکم است. او یگانه شاعر افغانستان در آن روزگار است که به جز شعرهای انقلابی شعر دیگری نسروده است. شعر او در همان روزگار خوانندگان و شنوندگان زیادی داشت و در پرورش و انگیزش روحیه‌ی مقاومت و پایداری مردم نقش ماندگاری را ایفا کرد. از سوی دیگر شعر علامه بلخی از نگاه داشتن جنبه‌ی حماسی خود از شاهنامه‌ی فردوسی نیز اثرپذیر بوده و نام‌های قهرمانان و اشاره‌ها و تلمیح‌هایی بر داستان‌های آن حماسه‌ی بزرگ ملی را در خود جا داده است، چیزی که شعرهای آزادی‌خواهانه- به استثنای جنگ‌نامه‌ها- کم‌تر نمایان است. استاد واصف باختری یکی از چهره‌های تابابناک شعر معاصر فارسی در افغانستان ویکی از پایگاه‌های شعر اعتراضی و پرخاش‌گرایانه است که شعرش مایه‌ی فراوان و پایه بلندی دارد و از بهترین و والاترین نمونه‌های شعر معاصر فارسی در سطح کشور و منطقه است. او بعداً در سال‌های جهاد و مقاومت نیز از پایه‌گذاران شعر مقاومت در داخل افغانستان بود و حتی در سال‌های جنگ‌های داخلی که بسیاری از شاعران از این ورطه رخت خویش به بیرون کشیده بودند در کنار مردم خویش باقی‌ماند و در دوران طالبان هم شمشیر شعر پایداری را در دیار هجرت هم‌چنان آهیخته نگه‌داشت. (خلیق، ۱۳۹۵: ۸۰، ۸۳)

نگارنده با تأیید سخنان اخیرِ استاد خلیق (این‌که سید اسماعیل بلخی و واصف باختری از بزرگ‌ترین شاعران معترض دوران معاصر بوده‌اند و اسطوره‌های کهن نیز در سروده‌های‌شان باز روایی شده است)، باید تذکر داد که رگه‌های شعر پرخاش‌گرایه و مقاومتی در سروده های شاعران معاصر افغانستان؛ هم‌چون: داوی پریشان، عبدالقادر عاصی، واصف باختری، نجیب بارور، ابوطالب مظفری، لطیف پدرام،… با اشکال و جان‌مایه‌های گوناگون دیده می‌شود.

زیست‌نامه، کارکردها و آثار عفیف باختری

اسدالله عفیف باختری فرزند محمدامین عفیف باختری، شاعر، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی بلخی، در سال ۱۳۴۱ خورشیدی در شهر مزار شریف زاده شده و در ۸ ثورِ سال ۱۳۹۶ خورشیدی،در شفاخانه ابوعلی سینای بلخی- مزار شریف- چشم از گیتی فرو بست.

عفیف باختری دوره‌ی دانش‌آموزی را در دبیرستان باختر و آموزش‌های عالی را در دانشکده‌ی کشاورزی دانشگاه کابل به پایان رسانید. پس از آن به ترتیب، به سمت‌های: آموزگار در اداره‌ی سوادآموزی استان بلخ و کارمند اداری انجمن نویسنده‌گان بلخ و ادارۀ کُلّ امور فرهنگی و اجتماعی استان‌های شمالی کشور کار کرد. از سال ۱۳۷۷ خورشیدی تا زمان مرگ، در بخش فرهنگ و نشرات اداره‌ی هلال احمر بلخ کار کرد. وی هم‌چنین در سال ۱۳۸۱ خورشیدی، سردبیر نشریه‌ی «جهان‌ِ نو» در بلخ و در سال ۱۳۸۹ خورشیدی، مدیر مسؤول ماه‌نامه‌ی «الف تا یا» که به پشتی‌بانی مالی عطامحمد نور (استان‌دار اسبق بلخ) به نشر می‌رسید، مشغول کار بود. (خلیق، ۱۳۹۵: ۱۵۳-۱۵۴)

از عفیف باختری، هفت مجموعه و گزیده شعر، به نام‌های: سنگ و ستاره (۱۳۸۲)، من با زبان دریا (۱۳۸۶)، با یک پیاله چای چطوری عزیز من؟ (۱۳۸۶)، دو بوسه سیب (۱۳۸۸)، صد غزل (۱۳۹۱) و پدر شعر جهان (۱۳۹۶) منتشر شده‌است. از این میان تنها کتاب آخر، با وجود این‌که توسط خود او برای چاپ آماده شده بود، پس از مرگ ناگهانی و غافل‌گیر کننده‌اش، در سال ۱۳۹۶ خورشیدی چاپ و منتشر شده است. (عفیف باختری، ۱۳۹۸: ۱۶)

دفتر «سنگ و ستاره» ، نخستین اثر به چاپ رسیده عفیف باختری‌ست که با استقبال گرمِ نسل جوان و شيفته‌گان شعر و ادبیات، روبرو شد. عفیف باختری، به عنوان ‌بهترین شاعر ده سال پسین افغانستان در جشنواره شعر معاصر (۱۳۹۵) شناخته شد و در جشنواره بین‌المللی شعر فجر (در ایران )، مقام ویژه کسب نمود. از دید نگارنده، درون مایه اشعار عفیف باختری را بیشتر: موضوعاتِ عاشقانه، اجتماعی، سیاسی و ایده‌های نیهیلیسم (پوچ‌گرایی) تشکیل می‌دهد.

جریان‌های پرخاش‌گرایانه در سروده‌های عفیف باختری

هرچند در سروده‌های عفیف باختری، شعر پرخاش‌گرایانه به وضاحت دیده نمی‌شود؛ اما نگارنده سعی کرده تا شعرهای پرخاشی و ابیات اعتراضی استاد عفیف را تشخیص نموده و رگه‌های پرخاش‌گرایانه آن‌را، به بحث و تفصیل بگیرد. 

استاد باختری در یکی از غزلیاتش، اوضاع زمانه را به باد انتقاد گرفته و اهلِ سکوت را با زبان پرخاش، انتقادی و پوچ‌گرایی، به اُلاغ (خر) تشبیه نموده و خود را مسافری دانسته که نباید در این ورطه‌ی گذرا، از چیزی بهراسد و پایش بلغزد:

سجاده باز نیست، هوای نماز نیست

یک برگ با بهار به راز و نیاز نیست

در طول خود چو چنبر این جاده‌ی سیاه

یلدا ترین شبانه‌ی دنیا دراز نیست

خالی‌ست… یک پرنده در آن پَر نمی‌زند

پاییز، فصل خواندنِ آهنگِ جاز نیست

مضحک‌ترین شباهت‌تان با اُلاغ چیست؟

در ذهن تان نشانه‌یی از اعتراض نیست

حاضر همیشه نیست به سازش سرشتِ مرد

سد بار اگر شکنجه شوم، نیست، باز نیست

(عفیف باختری، ۱۳۹۸: ۳۹)

سراینده، با استفاده از آخشیخ‌های شعری و زبان فخیم، بزرگ‌مردانی را که قبلا چون اسپانِ پیکاری بودند اینک چون خران بارکَش دانسته و شاعرانِ منزوی و ساکت را به بادِ انتقاد می‌گیرد و با کلام اعتراضی، مردم را به جادوگرانی تشبیه می‌کند که به‌جای استعانت و هم‌دلی، از آستین‌شان «مار» کشیده و بر جان خلایق می‌اندازند:

اسپان نه شیهه در صف پیکار می‌کَشند

خر گشته‌اند و بی هَیَجان بار می‌کَشند

معتاد چای و چرت و خیال‌اند شاعران

کنجی نشسته، غم‌زده سیگار می‌کَشند

همسایه‌گان به جای مدد، روزِ احتیاج

از آستینِ خائن خود مار می‌کَشند

گر نیستند گرم در افتادنِ نفاق

از چه میان ما و تو دیوار می‌کَشند؟…

(عفیف باختری، ۱۳۹۸: ۴۰)

عفیف باختری، از اندک شاعرانِ نوینی‌ست که از معشوق خویش انتقاد می‌نماید و با زبان پرخاش و مملو از بغض، وی را همانند محموله کالایی می‌داند که اهل ذوق و هوس را به خود جذب نموده و باعث تباهی عاشق می‌شود:

…صف بسته هوس‌باخته گان پُشت دکانت

محموله کالا شده‌ای در نظرم تو

چیزی است عیان درتو که از اوج تباهی

صد مرتبه بالا شده‌ای در نظرم تو

(عفیف باختری، ۱۳۹۸: ۸۵)

در نگاه عفیف، جهان هم‌چون منجلابی‌ست که هر دقیقه انسان را به ورای نابودی کشیده و طبیعت، دست در دست خلایق داده و در تلاش نابودی و نوشیدنِ خون وی (شاعر) است. باختری با زبان اعتراض، دوستان ریایی و اهلِ ستم را چون گَلۀ گرگانِ مست می‌داند که تشنه خون وی بوده و بر ضعیفی و طرز رفتار‌ش (در غیاب) می‌خندند:

گِردبادی آمد و در خود مرا پیچید و رفت

لکه ‌ابری غصه‌اش را بر سرم بارید و رفت

حلقه بسته گِردِ نعشم، گله گرگانِ مست

هرکه آمد، جرعه‌یی از خونم آشامید و رفت

از ضعیفی طرز رفتارم شبیه مست‌هاست

هرکه رد شد از کنارم، پشت‌ِ سر، خندید و رفت…

(عفیف باختری، ۱۳۹۸: ۱۰۷)

 

 

استاد باختری، با زبان سرشار از انتقاد و پرخاش، مشکل اساسی جامعه را در شکم‌پروری شاعران و نخبگان دانسته و خود را هاتفی می‌داند که آمال‌اش جز گفتن حقیقت نیست:

تا شاعران دچار شکم‌پروری شدند

احساس ها به سمت غلط رهبری شدند

ای باغ! از فسونِ کدامین کلاغِ پیر

آوازهای سبز تو خاکستری شدند…

باقی بقای عمر شما باد و راه‌تان

این‌ها حقایقی‌ست که یادآوری شدند

(عفیف باختری، ۱۳۹۸: ۱۲۲)

 

در ادامه، سراینده با زبان تند و پرخاش‌گرایانه، دوم شخص را (ممکن است هر کسی باشد) توبيخ نموده و مشروب جگر سوز و سیگار را بر وی ترجیح می‌دهد:

… طرحِ دگر که می‌کشم «آرامشِ شب و

یک کوچه و دو سه سگِ ولگرد» می‌کشم

خون است این‌که می‌دود… این خط سرخ نیست

خطی که دور نام تو نامرد می‌کشم

مشروب، هر قدر جگرم سوخت، می‌خورم

سیگار، هرچه بر سرم آورد، می‌کشم

(عفیف باختری، ۱۳۹۸: ۱۴۴)

 

در سطور بالا یادآوری شد که شعر اعتراضی را نمی‌توان مختص به پرخاش علیه حکومت ها و اشخاص عصیان‌گر تلقی کرد؛ بل هرگونه اعتراض را در شعر، می‌توان نوعِ شعر پرخاش‌گرایه به حساب آورد. روحیه پرخاش و مقاومتِ عفیف باختری را می‌توان در غزل مثنوی‌ها و سروده‌های نوین وی، بیشتر مشاهده کرد. باختری، تقریبا در تمام سروده‌های خویش، نسبت به «زن» عقیده واحدی داشته و زن‌ستیزان را با زبانِ تندِ واژه‌ها توبیخ می‌کند. شرایط اسفبار افغانستان و اوضاعِ نامناسب بانوان این ممکلت را به تصویر کشیده و آزاده‌گان را به بالا کردنِ پرچم مادر (زن)، این‌گونه تشویق می‌نماید:

این‌جا به‌جز شکنجه و توهین چه دیده زن؟

غیر از شب و سیاهی سنگین چه دیده زن؟

 

این‌جا در این معامله‌آبادِ مردها

در سینه غیر عقده‌ی دیرین چه دیده زن؟

زد تکیه بر سریر سعادت برادران

این‌جا به‌جز مقام فُرودین چه دیده زن؟

تا پرده یک‌سو می‌زند از روزنِ امید

جز یک فضای خالی و غمگین چه دیده زن؟

باید به پاس حرمت مادر به پای خاست

بر شأن زن فزود، از احساسِ درد کاست

باید به مِهرِ زن همه را پای‌بند ساخت

تا زنده‌گی‌ست پرچمِ حق را بلند ساخت

(عفیف باختری، ۱۳۹۸: ۲۱۰)

 

استاد باختری، با شِکوَه و آه، از مردمان سرزمین خویش، می‌خواهد قصد مهاجرت کند؛ اما انکار کسی افسار اسپ‌اش را گرفته و نمی‌گذارد تا وی را به آن‌طرف مرزهای که پر از اسپیدار هاست، برود. او منتظر است تا خورشید دوباره طلوع نموده و سیاهی ها را محو سازد:

وای من دل‌واپسم، دل‌واپسم

پس به اصل خود چه می‌دانم رسم …

گاه گریَم، در دل اما، های‌های!

گاه گویم در دل اما، وای‌وای!

وای وِل سازید اسپم را از گزند

تا گریزم از دو دیوارِ گزند

 

گر دیاری پشت این دیوار هاست

سرزمینِ سبزِ اسپیدارهاست

گر خدایی بر فراز بام هست

آفتابی آن سویی این شام هست…

(عفیف باختری، ۱۳۹۸: ۲۱۱-۲۱۲)

 

در ادامه، با زبان تند و پرخاشی، خود را به سگی تشبیه کرده که مدام در زیر باران‌ها و روی جاده‌ها خوابیده و اصلاً به فکرِ فرار و نجاتِ جانِ خویش نیست:

…خودم کجا و نگاهم رهاست تا به کجا؟

ببین که وسعتِ دیدم که تا کجاها نیست

سگی که روی سرگ خفته است در باران

سگِ بدی‌ست، به فکر فرار حتی نیست…

(عفیف باختری، ۱۳۹۸: ۱۹۹)

 

شاعر، کنش‌های حاکمان و سیاست‌مدارانِ خون‌خوارِ وقت افغانستان را انتقاد نموده و آنان را به گرگی مانند می‌کند که همیشه در فکر شکارِ نخبگان و اهل فرهنگ اند:

…دنبال یک شکار دگر نقشه می‌کشد

گرگی که پشت میز فرو رفته در خیال

هی می‌زنند مدرسه‌ها زنگ زنده‌گی

هی می‌دهند مورچه‌ها دانه انتقال

(عفیف ‌باختری، ۱۳۹۸: ۱۹۳)

 

بیشترین سروده‌های عفیف باختری، عاشقانه و اجتماعی بوده و کمتر واژه‌های از قبیل: «تفنگ، فشنگ، نزاع،…» به چشم می‌خورد. باختری با زبان پرخاش و روحیه انتقادی، اوضاع منطقه و جهان را اسفناک دانسته و دنیا را چون جنازه طفلی می‌داند که بر روی شانه باد (هیچ) است. سپس، ضرب‌المثل معروفی را که می‌گویند: «با یک گُل بهار نمی‌شود» را به خود مرتبط نموده و چنین می‌گوید: اگر هزار مرتبه در خویشن بهار و سرسبزی ایجاد کنم، باز هم محال است که دنیا با یک درخت، آباد و سرسبز شود:

…صدا، صدای فشنگ است و دود، دودِ تفنگ

جهان جنازه طفلی‌ست، روی شانه‌ی باد

هزار مرتبه در خود اگر بهار کنم

به یک درخت که دنیا نمی‌شود آباد…

به بی‌زبانی برگی که روی باد افتاد

هزار دایره از دست زندگی فریاد…

(عفیف باختری، ۱۳۹۸: ۱۷۹)

 

 

نتیجه‌گیری

با توجه به آن‌چه گفته شد، می‌توان چنین نتیجه گرفت: یکی از جریان‌های که از قدیم تا حال وجود داشته و شاعران و نویسنده‌گان فارسی‌گوی در آن طبع‌آزمایی نموده‌اند؛ شعر اعتراضی و پرخاش‌گرایانه می‌باشد. با آن‌که بیشتر اشعار عفیف باختری عاشقانه، اجتماعی،.. است، بازهم رگه‌های از شعر اعتراضی در سروده‌های وی دیده می‌شود. عفیف با زبان ملایم و بعضاً بی‌پیرایه و تند، اوضاع و احوالِ اجتماعی، سیاسی و فردی منطقه و جهان را با دید منتقدانه، به‌باد انتقاد می‌گیرد.

سرچشمه‌ها

  • باختری، عفیف. (۱۳۹۸). زنده‌گی در قمار می‌گذرد: مجموعۀ شعر‌ها. به کوشش مهدی سرباز و محمدحسین محمدی. کابل: انتشارات تاک، چاپ نخست.
  • خلیق، صالح‌محمد. (۱۳۹۵). تأثیر شاه‌نامه بر شعر مقاومت افغانستان. تهران: انجمن نویسنده‌گان افغانستان.
  • محمدی، رضا. (۹ ثور ۱۳۹۶).«عفیف باختری؛ شاعر دوچرخه سوار بلخ درگذشت». بی‌بی‌سی فارسی.
  • فرغانی، سیف‌الدین محمد. (۱۳۶۵). گزیدۀ اشعار سیف فرغانی. به کوشش دوکتور ابوالقاسم رادفر. تهران: چاپ‌خانۀ سپهر، چاپ اول.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *