جمشید حیدری

حالا که اختیار نگاهم به دست توست-جمشید حیدری

حالا که اختیار نگاهم به دست توست
هرجا که پر کشید، گناهم به دست توست

من با کبوتران به سراغ تو آمدم
بستن و یا شکستن ما هم به دست توست

دیگر قرارِ دل نتوانم که بعد از این-
یا در کنار توست و یا هم به دست توست

هم دلخوشیِّ من به تو بسته‌است، هم غمم
هرچیز را که با تو بخواهم، به دست توست

من آفتاب اگر بشوم آسمان تویی
شب هم شوم، دمیدن ماهم به دست توست

کِی روسپید میکنی‌ام؟ در نگاه شهر-
افسار روزگار سیاهم به دست توست

زیباترین ستارهٔ من را خودت بکش
وقتی قلم‌تراش خدا هم به دست توست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *