
بررسی وضعیت نقد ادبی در بلخ
- مقالات ادبی, نقد ادبی
- 1403/11/08
چکیده
طبق سنت ادبیات؛ نقد ادبی در بلخ عمری به درازای آفریدههای ادبی در این سرزمین دارد. گذشته از آن، در دو دههی اخیر، ادبیات و نقد ادبی در بلخ، جهش صعودی و رضایتبخشی داشته است که تا به امروز ادامه یافته است. در سالهای ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ خورشیدی؛ دو انجمن ادبی «خانه مولانا» و «نویسندگان بلخ» با همکاری به هم به نقد و بررسی آفریدههای ادبی در بلخ پرداخته اند که نوشتار حاضر به روش تحلیلی_توصیفی و به گونهی نقدی بر نقد به زوایای کار این دو انجمن نگریسته است. در نتیجه جنبههای مثبت و منفی کار آن مراجع تاجایی روشن گردیده و پیشنهادهایی به منظور رفع کاستیهای نقد ادبی در بلخ، ارائه شده است.
مقدمه
بلخ سرزمینی است که از روزگاران کهن محل رویش و پویش ادبیات و پدیدههای ادبی بوده است. از دید اغلب دانشمندان، بلخ خاستگاه نخستین زبان فارسی است. «زبان فارسی نخستینبار در قلمرو افغانستان شکل گرفته است، بعد در منطقه یا در ایرانزمین توسعه و گسترش پیدا کرده است. دانشمندان ایرانی، افغانستانی و جهان؛ خاستگاه زبان فارسی را بلخ و تخار میدانند. نخستین آثاری که از زبان فارسی به ثبت رسیده است و موجود است، متعلق به سرایندهگان و نویسندهگانی میشود که به جغرافیای افغانستان و آسیای میانه تعلق میگیرد. زادگاه رودکی پدر شعر فارسی در تاجیکستان است و زادگاه رابعهی بلخی مادر شعر فارسی در بلخ است. (یسنا، ۱۳۹۹: خبرگزاری خامه پرس فارسی)
خوشبختانه تاب و تب ادبی تا به امروز در بلخ جریان دارد و در کنار آفریدههای ادبی؛ نقد ادبی نیز در بلخ جریان داشته و دارد.
این سطور در پی معرفی و بررسی گستردهی نقد ادبی و چند و چون آن نمیباشد و تنها بر آن است که کارنامهی دو سال پسین انجمنهای ادبی «نویسندهگان بلخ» و «خانهی مولانا» را با تکیه بر گزارشهایی که از نشستهای هفتگی این انجمنها در رخنامهی رسمی «کتابخانهی عمومی فردوسی مزارشریف» و انجمن ادبی «خانه مولانا» به ثبت رسیده است؛ سبک و سنگین نموده، چگونهگی نقد و گونهی نقد حاکم بر این انجمنها را روشن ساخته و به دستآوردها و کاستیهای کار آن مراجع اشارههایی داشته باشد.
پیشنهی نقد ادبی در بلخ
تحلیل و بررسی ژرف پیشینه و چگونهگی نقد ادبی در بلخ، کاری است بر عهدهی تاریخ ادبیاتنویسان این سرزمین که در این مجال نمیگنجد؛ اما برای ورود به بحث اصلی این نبشته، بر فعالیتهای ادبی که در دو دههی پسین در بلخ جریان داشته است، اندک درنگی میشود.
به جرئت میتوانیم بگوییم که دو دههی اخیر قرن سیزدهم خورشیدی برای تمام فعالان ادبی و همچنان برای فعالان ادبی بلخ، دوران نیک و طلایی بوده است. آزادی نشرات، افزونی صنعت و بنگاههای چاپ و نشر، جهش در میزان سواد نسل جوان، شور و شوق ادبی و رقابت سالم میان شاعران و نویسندگان این زمان از موجبات رشد شعر و ادبیات بوده میتوانند. به گواهی صالح محمد خلیق که خود شاعر و پژوهشگر نامور بلخی است؛ «در این دوره در ادبیات فارسی دری بلخ، تحولی ژرف رونما میشود تا جایی که آفرینشهای بلخیان در سطح قلمرو گستردهی زبان فارسی دری و حتی در سطح ادبیات جهانی مطرح میشود.» (خلیق، ۱۳۸۷: ۳۹۸)
در این دو دههی درخشان، در کنار «انجمن نویسندهگان بلخ» که نیمقرن از فعالیت آن میگذرد؛ انجمنهای نو با کارگردانی جوانان تازهنفس به فعالیتهای ارزشمندی پرداخته است که از نشانی هرکدام کتابهایی هم به چاپ و نشر رسیده است. «انجمن ادبی «زلف یار» به حمایت عطامحمد نور (استاندار بلخ در آن زمان) در سال ۱۳۹۰ خورشیدی تأسیس شده است و نشریهیی هم بهنام «الف تا یا» داشته که به مدیریت مسؤولی اسدالله عفیف باختری در مزار شریف به چاپ میرسید. همزمان با همین انجمن، انجمن ادبی «کاخ نگار» هم فعالیت داشت با ریاست سهراب سامانیان. انجمن ادبی «خانهی پرتو» با نشریهی پرتو در سالهای هشتاد خورشیدی به ریاست بانو فرخنده آرزو آبی ویژهی زنان؛ انجمن «پرواز» با نشریهیی با نام «خنیا» در سالهای هشتاد به ریاست مسعود یمام و انجمن ادبی «هشت بهشت» از سالهای نود خورشیدی بدینسو به ریاست سیدنورالله طهماسبی خراسانی فعالیت داشته اند.» «خلیق، ۱۴۰۲: نامه به نگارنده)
برایند فعالیتهای این انجمنها شاعران جوان و تازهنفسی بودهاند که در کنار بزرگانی چون: عفیف باختری، موحد بلخی، صالح محمد خلیق، صادق عصیان و یحیی جواهری در فضای شعر نفس کشیدهاند و دست به آفرینشهای ادبی ماندگاری یازیدهاند.
معصوم علی ذکی، خسرو آریانپور، یعقوب ابراهیمی، حسن آذرمهر، ابراهیم امینی، سهراب سیرت، سیدحیدر احمدی بلندی، وهاب مجیر، خدیجه حیدری، ظریف ذبیح، اشرف آذر، طهماسبی خراسانی، عاطف کابلیان، جان کابلی، حسین قهرمان، رضا رضایی و تنی چند از جوانان پر جنون دانشگاهی از کسانی اند که مشعلدار ادبیات و شعر در این دو دهه در بلخ بودهاند که از بیشترشان کتابهایی هم به چاپ و نشر رسیده است.
جای و مراجع نقد ادبی بلخ در دوسال پسین
در سالهای ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳خورشیدی، تنها دو انجمن ادبی (نویسندهگان بلخ و خانهی مولانا) در بلخ -در عرصهی شعر- فعال بوده است و جلسههای این انجمنها در سالن ابنسینای کتابخانهی عمومی فردوسی در مزارشریف، عصر هر پنجشنبه با اشتراک شمار زیادی از شاعران، نویسندگان، علاقهمندان شعر و تنی چند از منتقدان برگزار میگردد.
استاد صالح محمد خلیق (شاعر، پژوهشگر و مترجم بلخی)؛ سیدسکندر حسینی بامداد (شاعر و رییس کتابخانهی فردوسی)؛ عاطف کابلیان (شاعر و منتقد ادبی)؛ دکتر روح الله بهرامیان (شاعر و منتقد ادبی) و علیرضا رحمانی (شاعر و منتقد ادبی) از چهرههاییاند که در این سالها، کرسی نقد ادبی در بلخ را داشتهاند که هر کدام به سهم خودشان داشتههای ادبی جوانان بلخی را به بررسی گرفتهاند.

انواع نقد ادبی
برای روشن شدن چگونهگی نقد ادبی در زمان مورد نظر در بلخ، ناگزیریم فهرست کوتاهی از انواع نقد ادبی از دید دانشمندان این دانش را مرور کنیم.
بیشتر نقد ادبی را از دو منظر کلان بخشبندی کردهاند: ۱- از نگاه ماهیت ۲- از نگاه رویکرد و چگونهگی بررسی آثار ادبی.
۱. نقد از نگاه ماهیت
ماهیت نقد را به سه دسته بخش کردهاند که نقد منفی، نقد سازنده و نقد مخرب باشد. نقد منفی چنان که از نامش پیدا است؛ خود آسیبی است برای نقد و معمولاً به جهت رد و سرکوب اثر یا نویسندهی اثر بهکار گرفته میشود. «نقد منفی یعنی اعلام اعتراض به چیزی فقط به این هدف که نشان دهیم آن چیز اشتباه، نادرست، غلط، بیمعنا، مورد اعتراض یا بدنام است.» (درودی، ۱۳۹۳: ۲۲۴)
نقد سازنده که پذیرفتهشدهترین و معمولترین نوع نقد از نگاه ماهیت همین نقد است. منتقدانی بیغرض و مرض همهگی در تلاش بهکارگیری چنین نقدی بر عرصههای گوناگون اند.
«نقد سازنده میخواهد نشان دهد که میتوان مقصود یا هدف کاری را با رویکرد جایگزین بهتر برآورده کرد. در این حالت نقد کردن الزاماً به معنای «اشتباه شمردن» نیست و هدف یک کار مورد احترام است، بلکه اعلام میشود همان هدف را میتوان از راه دیگری به شکل بهتر محقق کرد.» (همان)
۲. نقد از نگاه رویکرد
نقد از نگاه رویکرد در نخست به دو بخش بزرگ نظری و عملی تقسیم میگردد و از این دو بخش انواع گوناگون منشعب گردیده است. به نظر نگارنده در خصوص بخشبندی ژرف انواع نقد ادبی تا هنوز میان دانشمندان این عرصه اتفاق دیدگاه به وجود نیامده است و همین امر باعث پراکندگی آراء شده است. باری نقد از لحاظ توجه منتقد به جهان خارج، خواننده، مؤلف و خود اثر به چهار دستهی نقد محاکاتی، نقد عملگرایانه، نقد تبیینی و نقد عینی تقسیم میگردد. از دیگر شاخههای نقد میتوان به نقد اسطورهشناختی، نقد اخلاقی، نقد جامعهشناختی، نقد روانشناختی، نقد صورتگرایانه، نقد متن و … اشاره کرد.
همچنان نقد لغوی، نقد فنی، نقد توصیفی، نقد کل و جزء، نقد ذوقی و نقد دانشگاهی از دیگر گونههای نقد ادبی شمرده میشوند.
گونههای نقد ادبی که در بلخ جریان دارد
پر واضح است که بررسی جداگانهی هر بخشی از بخشهای نقد، مجال جداگانه میخواهد. بر اساس درک و دریافت نگارنده که با ارائهی نمونهها اثبات خواهد شد؛ گونههای نقد حاکم در سالهای ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ خورشیدی در بلخ، بیشترینه نقد «لغوی»، «فنی»، «توصیفی« و «کل و جزء» بوده است.
در نخست گونههای نقدی که یاد شد را اندک واضح ساخته و سپس با بریدههایی از گزارشهای منتشرشده از نشانی انجمنهای «خانه مولانا» و کتابخانه عمومی فردوسی به مقایسه و ملاحظه گرفته و به آسیبشناسی و نتیجهگیری میپردازیم.
۱. نقد لغوی: لغت یعنی زبان و منظور از نقد لغوی نقدی است که زبان اثر را بررسی میکند که این خود موضوعات گوناگونی را در بر میگیرد. بررسی دستور زبان، چگونهگی استفاده از زبان، چگونهگی کابرد واژهگان، آرکائیسم، مردمگراییها، تکرار و …، مواردی اند که پیرامون نقد لغوی مطرح شده میتوانند.
آنچه گزارشهای نقد ادبی در بلخ بهدست میدهند؛ نشاندهندهی این است که در حدود هشتاد درصد نقد حاکم در بلخ –در سالهای منظور– نقد لغوی بوده است.
اکنون بریدههایی از این گزارشها بهگونهی نمونه نقل میشود: «اما چیزی که در بقیه شعرهای آقای کابلیان و این ده اثر [نقد اختصاصی ده شعر بوده است] وجود دارد؛ ناهمسانی و دوگانهگی فضای زبانی بین زبان معیار و گفتار است.» (عابر، گزارش نشست دهم)
«ایشان[صالح محمد خلیق] زبان شاعر را در [این] سرودهها کاملاً امروزی دانسته و پدیدهها، ترکیبهای زیبا و بومیگرایی را از مشخصات برجستهی زبانی شاعر قلمداد کرد.» (همان)
۲. نقد فنی: «نقد فنی متداولترین و معمولترین نقد ادبی است که از روزگاران کهن تا امروز مرسوم بوده است. نقد فنی به دو نکته تکیه دارد: لفظ و معنا. نقد فنی به مسایل فنی شعر و ادبیات -به طور عام-، ساختار و قالب شعر، زیباشناسی ساختار کلام، وزن و قافیه، سبک، بدیع، بیان و معانی توجه دارد.» (راسخ، ۱۴۰۲: ۳۷)
نقد فنی نیز جسته و گریخته در بلخ به کار گرفته شده است و میتوانیم بگوییم که این گونهی نقد در انجمنهای ادبی بلخ؛ پس از نقد لغوی مطرح شده میتواند. در گزارش نشست دوازدهم آمده است که: «… شاعر خوب و کارفهمی است و معمولاً شعرهایش از وزن دَوری و خوشآهنگی برخوردار اند.» و یا «شعر ایشان[سخی امیری] که با رویکرد «پایان باز» سروده شده بود؛ توانست توجه منتقدان را به خود جلب کند.» (اسفندیار، گزارش نشست هجدهم)
۳. نقد توصیفی: …[هرگاه] مثلاً شعری را تقطیع نماییم و وزن عروضی آن را معین کنیم یا تشبیهات، استعارات و صنایع بدیعی آن را بیرون آوریم و یا تعیین کنیم که آن اثر ادبی جزء کدامین نوع ادبی است؛ بدون آنکه پایگاه اثر یا شعر یاد شده را میان آثار و اشعار دیگر کشور یا جهان معلوم کنیم؛ ما این نقد را توصیفی مینامیم.» (راسخ، ۱۴۰۲: ۳۵) چنانچه در گزارش نشست دهم آمده است که: «آقای کابلیان یک شاعر تصویرپرداز است و ترکیبسازی و تصویرگرایی از شاخصههای مهم شعر این شاعر است.»
۴. نقد کل و جزء: هرگاه نقد متوجه کل اثر باشد و در آن موضوع اساسی اثر بدون ورود به اجزاء تحلیل شود؛ نقد کل و هرگاه خلاف این عمل شود نقد جزء صورت گرفته است. این نوع نقد نیز در بلخ پررنگ است و میزان هرکدام نزدیک به تساوی است. از آنجایی که نگارنده خود در بیشتر نشستهای نقد ادبی بلخ در سالهای مورد بحث حضور داشته است و چنانچه از گزارشها پیدا است؛ در میز تحلیلی «چارباغ خیال»، هم کلیت و هم اجزای آثار به بررسی گرفته میشود: «منقدان حاضر در نشست، در یک نگاه «کلی» شعر آقای ناصری را روان، زییا و با زبان امروزی عنوان کردند.» (عابر، گزارش نشست سی و پنجم)
آسیبهای نقد ادبی و آسیبهایی که در نقد ادبی بلخ دیده میشود
هیچ پدیدهی نیک و مثبت از گزند آسیبها و کاستیها در امان نیست؛ مگر باید توجه شود که میزان آسیب به کدام اندازه میرسد. نقد ادبی در بلخ، نظر به شرایط کنونی یک حرکت خجسته و شجاعانه است که تا هنوز ادامه دارد. باید یاد شود که نقد ادبی در بلخ، چه در گذشته و چه در سالهای مورد بررسی این نوشتار؛ بی دستآورد نبوده است. از گزارشهایی که تکیهگاه این مقاله است برمیآید که دیگرگونی نیک و چشمگیری در کار شاعران تازهکار بلخی رونما شده است.
پیش از ورود به مبحث «آسیبشناسی نقد ادبی بلخ» باید عللیابی شود که چرا و چگونه آسیبهایی در نقد ادبی بلخ راه یافته است؟!
میدانیم که نقد ادبی پس از آفریدهی ادبی به وجود میآید و میزان قدرت نقد، نظر به قدرت اثر تکوین مییابد. هم چنان میدانیم که بیشتر شاعران قهار و پختهکار بلخ، اکنون در بلخ نیستند و در تبعید و بهدور از وطن بهسر میبرند. اکنون نسل نو شاعران بلخ با تمام تب و تاب ادبی که دارند؛ قادر به تولید کار ادبی درخور تأمل نیستند؛ از همین روی منتقدان فعال در بلخ ناگزیرند نظر به سطح آثار نقادی کنند. همچنان باید از یاد نرود که نقد ادبی در بلخ کماکان سازنده است و از رویکرد منفی یا مخرب بهدور شمرده میشود.
به رغم تمام این مسایل، باید یاد شود که نقد ادبی در بلخ؛ خالی از آسیبهایی هم نیست. آسیبهای عمدهی که در کل نقد ادبی را تهدید میکنند؛ میتوانند: شناخت ناقص از نقد، عدم بیطرفی، سلیقهگرایی، نبود خلاقیت، سطحیگرایی، نداشتن نظام واحد و عدم ارائه راهکار مناسب باشند.
چنانکه دیدیم بیشتر این آسیبها بر نقد ادبی بلخ وارد نیستند؛ اما «سطحیگرایی» و «عدم ارائهی راهکار مناسب» را میتوان از آسیبهایی برشمرد که نقد ادبی بلخ را بیشتر مصاب ساخته و تهدید میکند.
تا اینجا ثابت شد که نقد حاکم در بلخ، بیشتر نقد لغوی و فنی است؛ این خوب است؛ اما بسنده نیست. رضا براهنی در خصوص منتقدان سطحیگرا و بیش از حد لغوی_فنی و لغوی_توصیفی میگوید: «[این منتقدان فقط] وظایف دستوری کلمات را تعیین میکنند و میگذرند و یا اگر خواستند زیاده از حد، شعور به خرج بدهند؛ به تشبیه، استعاره و یا مثلاً به «اضافهی مقلوب» بودن ترکیب اشاره میکنند.» (براهنی، ۱۳۴۷: ۲۷)
درخصوص ارائهی راهکار مناسب هم با اغماض گفته میتوانیم که در نقد ادبی بلخ وجود دارد؛ اما اندک است و برای شاعران تازهکار بسنده نیست. «[فهیم کریمی]: شاعر نباید این سروده را نسخهی آخر سرودهاش بداند و باید در صدد ویرایش و پیرایش باشد.» (عابر، گزارش نشست چهاردهم)
دیده میشود که تمام گونههای نقد ادبی همین چند مورد محدود نیست و جای گونههای دیگر نقد ادبی در بلخ، خالی بوده است. همچنان بنابر تازهکاری بیشتر شاعران امروز بلخ، نیاز شدید و جدی به کارگاههای آموزش شعر و ارتقای ظرفیت شاعران احساس میشود که این قابلیت در قالب نقد ادبی سالهای مورد بحث نبوده است. نگارنده با امیدواری تمام پیشنهاد میکند که در سالهای آینده به این موارد از سوی مراجع منظور و دانشگاه بلخ توجه جدی صورت بگیرد و الا بیم آن میرود که سطح شعر و ادبیات در بلخ، به ابتذال و وخامت منجر گردد که این امر هیچگاه مناسب شأن ادبیات فاخر فارسی دری، سرزمین بلخ و بلخیان عزیز نخواهد بود.
نتیجهگیری
چنانکه گفته آمد دانسته میشود که جریان نقد ادبی امروز بلخ، یک جریان مفید و سازنده است.
از میان گونههای گوناگون نقد ادبی، در بلخ بیشتر به نقدهای لغوی، فنی، توصیفی و کل و جزء اهتمام ورزیده میشود. بهکارگیری این گونههای از نقد ادبی در مقام خودشان شایسته است؛ اما برای همه و همیشه بسنده نیست. در نقد ادبی امروز بلخ جای دیگر گونههای نقد ادبی و ارائهی راهکارهای مناسب برای شاعران تازهکار، خالی احساس میشود که رفع زودهنگام این چالشها یک امر ضروری و مهم تلقی میگردد.
سرچشمهها:
–براهنی، رضا. ۱۳۴۷. طلا در مس. چاپ دوم، تهران: کتاب زمان
– خلیق، صالح محمد. ۱۳۸۷. تاریخ ادبیات بلخ. کابل: انجمن نویسندهگان بلخ
– خلیق، صالح محمد. ۱۴۰۲. نامه به نگارنده
– درودی، فریبرز. ۱۳۹۳. درآمدی بر انواع نقد و کارکردهای آن. فصلنامه نقد کتاب «اطلاعرسانی و ارتباطات»، سال اول. شمارههای: ۳ و ۴
– راسخ، محمد صالح. ۱۴۰۲. جزوهی درسی نقد ادبی. دانشگاه بلخ
– رخنامهی رسمی (کتابخانهی عمومی فردوسی مزارشریف)، گزارشهای شماره: ۱۰، ۱۴، ۱۸ و ۳۵
–یسنا، یعقوب. ۱۳۹۸. زبان فارسی، خارجی یا داخلی؟. خبرگزاری خامه پرس فارسی. قابل دسترس در: www.khaama.com