دختران رابعه

دختران رابعه شعر صنم عنبرین

دست مرا بگیر که از دست رفته‌ام – صنم عنبرین

دست مرا بگیر که از دست رفته‌امدست مرا که باز به بن‌بست رفته‌‌ام این جاده را به نقطه‌ی پایان رسانده‌اماین جاده را که پای مرا بست، رفته‌‌ام در جستجوی یاد...

دختران رابعه شعر مزدا مهرگان

«زنده‌جانِ »به مرگ خو کرده – مزدا مهرگان

«زنده‌جانِ »به مرگ خو کرده«زنده‌جانِ »به خون نشسته‌ی منغیر این واژه‌های سرگردانچیزی از دست‌های‌ بسته‌‌ی من_ برنیامد که زیرِ آواریزندگی را وجب وجب کشتندچشم‌‌هایی که از امید تهیدست‌هایی که خاک...

دختران رابعه شعر مژگان فرامنش

زنده جان نام دیگری مرگ است – مژگان فرامنش

زنده‌جان نام دیگرِ مرگ استزنده بلعیده کودکانش راخشم خاکش هنوز بیدار استتا به خون تر کند جهانش را چشم و گوش جهان چه کور و کر استروزگار غریب آمده تا...

دختران رابعه زینب بیات شعر

از مرگ های ما را با خبر کرده – زینب بیات

از مرگ‌های تازه ما را با خبر کردهتقویم ما، غم‌های ما را بیشتر کرده یک روز در این باغ، بذر داغ می‌کاردیک روز در خون، رخت ما را باز، تر...

دختران رابعه شعر شگوفه باختری

بر شیشه می زنند فقط سنگ بیشتر – شگوفه باختری

بر شیشه می‌زنند فقط سنگ بیشتر بر چشم پاک آینه‌ها رنگ بیشتر تا می‌نشست بر دل یک پنجره غبار هر دست می‌کشید به او چنگ بیشتر آن‌دم که غم به...

دختران رابعه شعر لیما لهیب هروی

روی آوارها قدم ننهید – لیلما لهیب هروی

روی آوار ها قدم ننهیدزیر آوار زنده جان‌هایندقلب‌های تپنده‌ای دارندبی‌صدا مانده‌اند و تنهایند بی‌صدا مانده‌اند و منتظرنددست خیری نجات‌شان بدهدتن‌شان را برون کند از خاک تا دوباره حیات‌شان بدهد پدری...