دختران رابعه

من یک زن از قبیله‌ی غمگینم‌ – مژگان ساغر

تعبیر کن ستاره‌‌ی دنباله‌دار را در خواب‌های این زن خسته بهار را رودم که در تمام جهان راه می‌روددر من بجوی منظره‌ی آبشار را پرواز تا بلندی هفت آسمان چه...

دختران رابعه شعر صنم عنبرین

دست مرا بگیر که از دست رفته‌ام – صنم عنبرین

دست مرا بگیر که از دست رفته‌امدست مرا که باز به بن‌بست رفته‌‌ام این جاده را به نقطه‌ی پایان رسانده‌اماین جاده را که پای مرا بست، رفته‌‌ام در جستجوی یاد...

دختران رابعه شعر مزدا مهرگان

«زنده‌جانِ »به مرگ خو کرده – مزدا مهرگان

«زنده‌جانِ »به مرگ خو کرده«زنده‌جانِ »به خون نشسته‌ی منغیر این واژه‌های سرگردانچیزی از دست‌های‌ بسته‌‌ی من_ برنیامد که زیرِ آواریزندگی را وجب وجب کشتندچشم‌‌هایی که از امید تهیدست‌هایی که خاک...

دختران رابعه شعر مژگان فرامنش

زنده جان نام دیگری مرگ است – مژگان فرامنش

زنده‌جان نام دیگرِ مرگ استزنده بلعیده کودکانش راخشم خاکش هنوز بیدار استتا به خون تر کند جهانش را چشم و گوش جهان چه کور و کر استروزگار غریب آمده تا...

دختران رابعه زینب بیات شعر

از مرگ های ما را با خبر کرده – زینب بیات

از مرگ‌های تازه ما را با خبر کردهتقویم ما، غم‌های ما را بیشتر کرده یک روز در این باغ، بذر داغ می‌کاردیک روز در خون، رخت ما را باز، تر...