
دست مرا بگیر که از دست رفتهام – صنم عنبرین
دست مرا بگیر که از دست رفتهامدست مرا که باز به بنبست رفتهام این جاده را به نقطهی پایان رساندهاماین جاده را که پای مرا بست، رفتهام در جستجوی یاد...
دست مرا بگیر که از دست رفتهامدست مرا که باز به بنبست رفتهام این جاده را به نقطهی پایان رساندهاماین جاده را که پای مرا بست، رفتهام در جستجوی یاد...
تو رنگ آبی هفت آسمان را با خود آوردیزمین سبز و باغ ارغوان را با خود آوردی خدا با خلقتات حتی به شبها روشنی بخشیدتوگویی پرتو یک کهکشان را با...
باران غم، بلندی دردی که جاری است این رود اشک زمزمهی بیقراری است دست مرا بدست جدایی سپرد و رفت دنیا نمک نریز! که این زخم، کاری است یک ناله...
«زندهجانِ »به مرگ خو کرده«زندهجانِ »به خون نشستهی منغیر این واژههای سرگردانچیزی از دستهای بستهی من_ برنیامد که زیرِ آواریزندگی را وجب وجب کشتندچشمهایی که از امید تهیدستهایی که خاک...
زندهجان نام دیگرِ مرگ استزنده بلعیده کودکانش راخشم خاکش هنوز بیدار استتا به خون تر کند جهانش را چشم و گوش جهان چه کور و کر استروزگار غریب آمده تا...
به جان تو قسم، رنج و غمات را دیدن آسان نیستتراژیدی تلخِ ماتمات را دیدن آسان نیست هزاران سر مسیحِ دارهای دین و مذهب شدکتاب خاطرات مریمات را دیدن آسان...
از مرگهای تازه ما را با خبر کردهتقویم ما، غمهای ما را بیشتر کرده یک روز در این باغ، بذر داغ میکاردیک روز در خون، رخت ما را باز، تر...
زیر آوار درد پوسیدم شانههای مرا تکان بدهیدمن مهیای رفتنم اما چند روزی به من زمان بدهید روی خواب و خیال من هر شب بختک نحس مرگ افتادهخستهام از زمینتان...
بر شیشه میزنند فقط سنگ بیشتر بر چشم پاک آینهها رنگ بیشتر تا مینشست بر دل یک پنجره غبار هر دست میکشید به او چنگ بیشتر آندم که غم به...
روی آوار ها قدم ننهیدزیر آوار زنده جانهایندقلبهای تپندهای دارندبیصدا ماندهاند و تنهایند بیصدا ماندهاند و منتظرنددست خیری نجاتشان بدهدتنشان را برون کند از خاک تا دوباره حیاتشان بدهد پدری...