
کسی آرام در آغوش سرد باد میرقصد – موسی ابراهیمی
کسی آرام در آغوش سرد باد میرقصدهمان که گیسوانش بوی شب میداد میرقصد ببین رسم عجیب عشق را آنقدر شیرین است که حتی پیش پای مرگ هم فرهاد میرقصد همیشه...
کسی آرام در آغوش سرد باد میرقصدهمان که گیسوانش بوی شب میداد میرقصد ببین رسم عجیب عشق را آنقدر شیرین است که حتی پیش پای مرگ هم فرهاد میرقصد همیشه...
هرگز ندیده کس مرا از درد سر خالیجای تو تا کی پشت این دیوار و در خالی… کوچه سکوت مطلقی در انزوا داردتا انتها از جای پای رهگذر خالی درگیر...
حالا که مدتهاست از یادت فراموشم…؛حالا که از شهری به شهری، خانه بر دوشم… هر روز را با یاد تو مینوشم و هر شب…یادِ شراب بوسههایت میبرد هوشم با تو...
ذوقِ چهار فصلِ تو با چار رنگ مُردعمرم چه زود زنگ زد و لایِ زنگ مُرد با اشک و صبر، کلبهای از سنگ ساختمچشمم به صبر خیره شد و زیر...
نوشتم اسم تو را روی موج، سرگردانکه می رود به چنین بیخودی کران به کران برای اینکه تو ماهی نه ماهیِ دریادر آتش اند تمام نهنگهای جهان تو ماه نه،...
بدون حرف، بدون دلیل دلتنگمببين شکستهترین واژهی هر آهنگم دوباره بعد سلام و علیک مثل غروببه محض دیدن یک خنده میپرد رنگم و ترس نازک یک التهاب میافتدشبیه صاعقه در...
کسی آرام در آغوش سرد باد میرقصدهمان که گیسوانش بوی شب میداد میرقصد ببین رسم عجیب عشق را آنقدر شیرین استکه حتی پیش پای مرگ هم فرهاد میرقصد همیشه اتفاق...
آسمانی ستاره در چشمتیک جهان استعاره در چشمت معبد نوبهار آغوشت…آتشم من، شراره در چشمت بامیانبامیان گلِ بادام…شاهدخت هزاره در چشمت دامنِ تو غزلغزل بلخاستشادیانِ بهاره در چشمت یک بدخشان...
ماهی کوچک دریاچه به تور افتادهدر دل مردم یک دهکده شور افتاده چادر آبی گلدار تو با باد چه کرد؟که به رقص آمده در جنگل دور افتاده چند ساعت که...
برگها در کیسهی پاییز خالی میشودیک قطار ِ از غزل لبریز خالی میشود رفتنت باران، نه تنها سیبها را کشت، کهبعد از این کم کم سرکها نیز خالی میشود پنجره...