
بوی “ای کاش” میدهد این شعرحسرت استخوانشکن دارد – احمد جاوید انوش
بوی “ای کاش” میدهد این شعر حسرت استخوانشکن دارد وسط گریههای مردی که ترس بسیار زن شدن دارد بوی “ای کاش” میدهد این شعر در دهان پرندگان قفس طعم نمناک...
بوی “ای کاش” میدهد این شعر حسرت استخوانشکن دارد وسط گریههای مردی که ترس بسیار زن شدن دارد بوی “ای کاش” میدهد این شعر در دهان پرندگان قفس طعم نمناک...
تنهاترین و خسته و دلبند هیچکسدلتنگ و دل پریش به مانند هیچکس تا شاخهی درخت خودش قاتل خود استپس اعتماد نیست به پیوند هیچکس دلشاد وعدههای تو اصلن...
خشکیده گلِ خنده به روی لبِ یلداامسال شده بسته درِ مکتبِ یلدا سرد است همان اشک روانش، چه توان گفت؟هرچند که بالا زده امشب تبِ یلدا بایست که ناخوانده و...
ایکاش آغوش و شراب و آب و نان باشددنیا برایت بهتر از افغانستان باشد گنجشکهای بوسهام را در یخن بگذارتا از گزند باد و باران در امان باشد در پیش...
من زندهام به وعدهی دیدار در غروببا خندهها و قهوه و سیگار در غروب با رقص نور و شُرشُر آب و صدای قوشعر و شراب و نغمهی گیتار در غروب...
دلم غیر از طواف روی تو دینی نخواهد داشتبجز اسطورهی چشم تو تلقینی نخواهد داشت قطار اشک را هر شب به پای خنده میریزمولی این قطرههای شور، شیرینی نخواهد داشت...
حالا که مدتهاست از یادت فراموشم…؛حالا که از شهری به شهری، خانه بر دوشم… هر روز را با یاد تو مینوشم و هر شب…یادِ شراب بوسههایت میبرد هوشم با تو...
نوشتم اسم تو را روی موج، سرگردانکه می رود به چنین بیخودی کران به کران برای اینکه تو ماهی نه ماهیِ دریادر آتش اند تمام نهنگهای جهان تو ماه نه،...
بدون حرف، بدون دلیل دلتنگمببين شکستهترین واژهی هر آهنگم دوباره بعد سلام و علیک مثل غروببه محض دیدن یک خنده میپرد رنگم و ترس نازک یک التهاب میافتدشبیه صاعقه در...