دوباره قریه و قشلاق و مردمان فقیر-سید سکندر حسینی بامداد

دوباره قریه و قشلاق و مردمان فقیر
شکارهای« خداداد» و آهوان اسیر

گرفته جای ریا را صفای ییلاقی
بجای قالی ابریشمی دو تکه حصیر

به اشتیاق به آغوش قله خوابیدم
بروی صخره و سنگ و صلابت پامیر

کنار رود شنیدم سرود ماهی را
میان کلبه‌ی تنهای مرد ماهی گیر

غروب دامنه‌ی مرغزار رؤیایی است
خدا بهشت خودش را کشیده در تصویر

فرشتگان دهاتی ترانه می‌خوانند
و از لب همه قیماق* می‌شود تکثیر

من و معاشقه با دختران گندمگون
دوباره آدم و حوا و بازی تقدیر…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *