
پردهها را بكش و نقش مرا رنگ بزن – صفیه بیات
پردهها را بكش و نقش مرا رنگ بزن
جام را سر بكش و موی مرا چنگ بزن
باز در عاشقی و رقص و شراب و سيگار
رنگ سرخی بكش و بر لب دلتنگ بزن
لب من تلخ و دهان تو كه حالا تلخ است
رنگ آتش بكش و صحنهای از جنگ بزن
كمی از عاشقیات خورد به هم، فهميدم
پاك كن نقش مرا يا كه مرا سنگ بزن
نه نشد پاره كن اين نقش به هم ريخته را
نقش يك عاشقی و صحنهی پررنگ بزن
خنده كن كشته ترين عاشق لبخند توام
من خوشم، طرح نوی را به دل تنگ بزن