
دغدغههای شاعرانه در جغرافیای زبان پارسی – گفتگو ویژه با سید محمد جواد شرافت
- گفتگو, مقالات ادبی
- 1404/04/25
سیدمحمدجواد شرافت از شاعران مطرح ایرانی است. وی سال ۱۳۶۰ در شوشتر متولد شد. کودک بود که خانوادهاش به قم مهاجرت کردند. وی پس از مقطع راهنمایی وارد حوزه علمیه شد و هماکنون در سطوح عالی حوزه مشغول به تحصیل است. از افتخارات ادبی او میتوان به برگزیده شدن در کنگرههای کشوری و داوری کنگرههای شعر، برگزاری دورههای آموزش و نقد شعر، طراحی و اجرای برنامه شبهای شعر حجره، مسئولیت واحد آفرینشهای ادبی حوزۀ هنری استان قم، دبیری انجمن شعر طلاب و دبیری جشنواره بین المللی شعر اشراق اشاره کرد. وی به عنوان یک کارشناس و منتقد ادبی در محافل مختلفی حضور دارد. همچنین او به عنوان مجریکارشناس با صدا و سیما و رادیو همکاری داشته است. «خاک باران خورده» تنها اثر منتشر شده از او است. در بین شاگردان و دوستان سید محمدجواد شرافت شاعران و نویسندگان افغانستانی زیادی به چشم میخورد.
به عنوان یک شاعر شناخته شده ایرانی، شعر افغانستان را چگونه میبیند؟
وقتی صحبت از شعر افغانستان میشود؛ صحبت از بخش بزرگی از شعر فارسی است از آغاز تا امروز و خیلی از چهرههای شاخص شعر و ادب فارسی که در شهرهای مختلفی از این جغرافیا میزیستند که ما به خراسان بزرگ میشناسیم و وامدار آنان هستیم.
به لطف این همدلی و همزبانی تا روزگار ما این روند ادامهدار بوده؛ با جدی گرفتن زبان فارسی به عنوان یک ناموس تمدنی این پیوندها بیشتر تقویت خواهد شد. این ذوق و استعدادی که میان شاعران افغانستان وجود دارد هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی نشان میدهد که این مسیر ادامهدار خواهد بود. من از اواخر دهه هفتاد شمسی که وارد عرصه شعر شدم؛ در محافل، جشنوارهها و کنگرههای زیادی شرکت کردم در این محافل حضور شاعران افغانستان بسیار پر رنگ بود البته فراز و نشیب داشته یک دورههایی این حضور پر فروغتر بوده و با شاعران تاثیرگذار بیشتری همراه بوده و گاهی هم کمرمق، اما همیشه آهسته و پیوسته این روند ادامه داشته.
من دقت کردم هر جا برای افغانستان یک قصه دردناک اتفاق افتاده شعر افغانستان هم، فراز و اوج بیشتری داشته چون از عواطف انسانی سرچشمه میگیرد و همیشه شعر با درد و رنج آمیختگی عجیبی دارد. ما در شعر افغانستان حضور نسلهای مختلفی را میبینیم در نسل اول مهاجرت که همزمان با اوایل انقلاب است همیشه اشعار شاعران آن دوره را خواندهایم و مانوس بودهایم ولی در دورهی ما هم، نامهای درخشان زیادی بود. مثل سیدضیا قاسمی، سیدرضا محمدی، الیاس علوی، زهرا حسینزاده، حمیدمبشر و دوستان دیگر ما… بعد از دوره ما این قصه در بین شاعران جوان افغانستان کمرنگتر شد و ما کمتر با چهرهی تازهای که شعرش درخشان و تازه باشد و حواس جامعه ادبی را به خودش جلب کند روبرو شدیم. از معدود شاعرانی که توانستند در این عرصه موفق باشند خانم سیده تکتم حسینی است که از شاعران دورههای بعد از ما بودند.
من کمتر اسم تازهای شنیدم، شاید به این دلیل است که زمانی جشنوارههایی مثل قند پارسی برگزار میشد و کمک میکرد که استعدادهای ادبی افغانستان شناخته شوند و در این محافل با بزرگانی مثل محمدکاظم کاظمی و ابوطالب مظفری و… آشنا شوند، دلگرم شوند و الگو بگیرند و در ادبیات پیش بروند. چنین اتفاقاتی کمتر شده و نمیدانم سرنوشت قندپارسی چه شد(؟!) تا برنامه سرزمین شعر که باز هم به واسطه حضور آقای کاظمی با نامهای ناآشنایی از شهرهای مختلف که اتفاقا استعداد خوبی هم بودند آشنا شدیم. اگر این استعدادها جدی گرفته شوند در مرتبه نخست توسط خود شاعر و در مرتبه بعد توسط جامعه ادبی افغانستان میتوانند آینده شعر افغانستان را رقم بزنند. از اینرو این حرکت همیشه بوده گاهی پرفروعتر و گاهی آهسته و پیوسته.
فعالیتهای انجمن ادبی خانه مولانا و انجمن هنر و ادبیات آیینی افغانستان را چگونه ارزیابی میکنید؟
انجمنها میتوانند خیلی به رشد شعر کمک کنند. من در این سالها خیلی دقت کردم و به این رسیدم که شهرهایی که انجمنهای فعال و متنوعی دارند شهرهای موفقتری در فضای شعر و ادبیات هستند. دور هم جمع شدن، دغدغه جدی برای اعتلای شعر داشتن، حضور اساتید و شاعران دیگر را درک کردن و همدلی و همراهی سبب این موفقیتهاست. دوستان افغانستانی ما در این فضا دغدغهمند بودند و بعضیها پرچمدار بودند و حرکتهای ادبی خوبی را ادامه دادند.
در این سالها با سیدسکندر حسینی بامداد بسیار مانوس بودم؛ از شاعران موفق، مودب و دغدغهمندی که در فضای کار اجرایی بسیار موفق است و در فضای ادبی ایران و افغانستان بسیار فعالاند فکر میکنم بهواسطه حضورشان در افغانستان فعلا در آنجا فعالیت بیشتر و موفقی هم دارند. خروجی این فعالیتها را ما در محافل، کنگرهها، جشنواره و رونمایی از کتابهایی که برگزار کردهاند، دیدهایم. تا آنجایی که من اطلاع دارم در افغانستان جمع خوبی دارند. با وضعیت فرهنگی و اجتماعی افغانستان فعالیت فرهنگی وتلاش برای تقویت زبان فارسی وکار برای مضامین دینی و معرفتی واقعا هنر است. هنری که همراه با مجاهدت همراه است و حضور دوستان ما در آنجا بسیار ارزشمند است. امیدوارم که ما هم بتوانیم در تمام سطوح به این فعالیتها ضریب بدهیم با همراهی کردن و حمایت کردن، هم در حوزه اندیشه و هم در حوزه اجرایی. این فعالیتها، حرفها و دردهای مشترکی هستند که من خروجی آن را در این سالها به شکل مستقیم در کنگره واژههای تشنه، جشنواره شعر توحیدی و دیگر رویدادهای ادبی و دینی دیدهام. همه اینها حاصل همین انجمن بودن است؛ قطعا اگر در راس فقط یک نفر باشد نمیتوان حرکتها و جریانهای جمعی بزرگ را شکل داد. وقتی این حرکت به یک انجمن ادبی دغدغهمند تبدیل میشود میتواند کارهای بزرگی انجام دهد.
وقتی ما در جشنواره بینالمللی شعر رضوی از آقای بامداد خواستیم تا در بخش شعر افغانستان آثاری را دریافت کنند و برای ما ارسال کنند برای من جالب بود که از شاعران اهل تسنن برای امام رضا(ع) شعر داشتهباشیم و اولین شعر آیینی او برای امام رئوف باشد؛ این خیلی ارزشمند است. حتی از کنگرهها و جشنوارههایی که اینجا با هزینههای بسیار، با موازیکاری و بدون آورده برگزار میشوند ارزشش بیشتر است. الحمدلله به لطف نیت و همتی که دارند این مسیر را عالی و متعالی پیش میبرند.
امیدوارم ما هم بتوانیم به دوستانمان کمک کنیم و برای آنها در مسیر موفقیتشان دلگرمی باشیم.
در این سالها همدلیهای شاعرانه و عاطفی زیادی بین دو همسایهی همزبان رخ دادهاست شما از این اتفاقات تلخ و شیرین خاطراتی به یاد دارید؟
جماعت شاعر به واسطه شعر با هر ملیتی، با هر قومیتی و گاه با هر زبانی دور هم جمع میشوند و پیوندی میان دلها ایجاد میکنند. ما و مردم افغانستان فراتر از زبان و شعر بخاطر قرابت تمدنی و دینی، دردها و شادیهای مشترکی داریم که ظهور و بروز آن را به خوبی در قصههای مختلف دیدهایم. وقتی حادثهای در ایران رخ میدهد دوستان افغانستانی ما در ایران و افغانستان واکنش نشان میدهند و حتی جلسات یادبود ادبی برگزار میکنند. همچنین در افغانستان وقتی اتفاق غمانگیزی رخ داده فرهنگیان ایران نیز برنامههایی داشتهاند. به یاد دارم در زلزله زندهجان هرات ویژهبرنامه ادبی «خونشریکی» با حضور شاعران ایران و افغانستان در قم برگزار شد. این همدلیها در بین ما بسیار بوده و فراتر از این حرفها، زندگی ما به هم پیوند خورده؛ ازدواجهای زیادی بین شاعران ایران و افغانستان رقم خورده و این یعنی زندگی ما با هم آمیخته است. دین، زبان، فرهنگ، تاریخ و جغرافیای ما به هم پیوند خورده. باید آن را قدر دانست خیلی میتوان به هم کمک کنیم وقتی فرهنگها تعامل داشته باشند کمک میکنند که گامهای بزگتری برداریم و در مجموع باعث غنای زبان فارسی، اندیشه دینی و فکر ما خواهد شد.

در شعر آیینی امروز، بهویژه بین شاعران جوان افغانستان، چه خالیگاهی میبینید که احساس میکنید باید جدیتر گرفته شود؟
در شعر آیینی باید شعریت اثر در اوج باشد یعنی به بهانه این که من دارم حرفهای مقدسی میزنم نباید از فضای ادبی کار کوتاه بیایم و کم بگذارم. شاعر باید تمام تلاش خود را بکند تا بهترین اثری که میتواند را در فضای ادبی منتشر کند. بهترین شعرهای روزگار ما باید بهترین شعرهای آیینی باشد. کمااینکه در تاریخ ادبیات ما نیز همین طور بوده؛ خیلی از شاهکارهای ادبی ما آثاری است که مربوط به ادبیات آیینی، عرفانی و توحیدی هستند. از لحاظ دینی و آیینی هم مباحث معرفتی بسیار اهمیت دارند؛ یکی از فقرهای ما این است که خیلی انس با منابع دسته اول نداریم برای خودمان و بزرگتر شدن جهان درونمان خیلی از آیات و روایات بهره نبردهایم. بهرهای که باعث میشود جهان شعر هم بزرگتر، جاریتر، ماندگارتر و تاثیر گذارتر باشد. مباحث معرفتی در حوزه شعر آیینی بسیار مهم است اینکه زندگی علما، صلحا و شهدا را مطالعه کرده باشیم و زیست مومنانه آنها را درک کرده باشیم بسیار اهمیت دارد. آشنایی با ادعیه و زیارات، فراوانفراوان حرفهای عمیق انسانی و الهی به ما هدیه میدهد که باعث میشود زندگی ما خیلی فطریتر، الهیتر و روشنتر شود. در امتداد زندگی، شعر هم تغییر میکند؛ نمیخواهیم این مضامین را تزریق کنیم در شعر باید با این مضامین زندگی کرد سپس در شعر هم این مضامین جریان پیدا میکند.
اما علاوه بر این دو نکته وقتی میگوییم شعر آیینی افغانستان، اگر واقعا شاعران خوب افغانستان با آن فرهنگ و زیست خاص مردم افغانستان بزرگ شده باشند باید شعرشان با منی که سالها در قم بودم تفاوتی داشته باشد. گاهی اوقات نه تنها در انتخاب کلمات خاص یا نحو گفتار، بلکه در زاویه دید، مضمونیابی، حتی موضع شاعر و یا برخی موضوعات خاص که در افغانستان ممکن است اولویت داشته باشد؛ مجموع این موارد برای من بکرتر و تازهتر است. نگاه کردن از پنجرهی شعر یک شاعر افغانستانی به موضوعات مذهبی برای من اهمیت دارد و شعر را برایم شاخصتر میکند.
اهالی ادبیات و مردم ایران چقدر ادبیات افغانستان را میشناسند؟ آشنایی با شعر و ادبیات افغانستان چه آوردهای برای ادبیات ایران خواهد داشت؟
در اینباره حرف بسیار است و نیاز به پژوهش جدیتری دارد. اما فکر کنم این مورد بسیار حداقلی باشد. مواردی هم در ذهنم دارم مثلا در برنامه چاووش (شبکه چهار) شبی که میزبان اهالی ادبیات افغانستان بودم؛ آقای کاظمی از شعر و ترانه افغانستان یاد کرد و نمونههایی را معرفی کرد که بسیار جذاب بود. هم خودم بازخوردهای خوبی دیدم و هم بعدا آقای کاظمی از بازخوردهای مردم تعریف میکردند که مردم کوچه و بازار از این برنامه و شعر و ترانههای معرفی شده استقبال کردند. این برنامه گواه آن است که مردم ایران آشنایی چندانی ندارند اگر این آشنایی با آداب و رسوم و شعر و ترانههای ماندگار افغانستان اتفاق بیفتد برای مردم ایران جذاب خواهد بود. در میان علاقمندان جدی شعر زیاد مواجه شدم که مردم ایران با اشعار و تک بیتهای شاعران افغانستان مانوس باشند.
سال 1396 بود که با جمعی از دوستان شاعر به سفری ادبی-زیارتی رفته بودیم؛ در راه برای دریافت سوخت به مشکل خورده بودیم. به فردی برخوردیم که به شوخی یا جدی به ما بنزین نمیداد وقتی متوجه شد که همهی جمع شاعرند این بیت را خواند: «و آتش چنان سوخت بال و پرت را/که حتّی ندیدیم خاکسترت را» و سوال کرد که شاعرش کیست(؟!) و ما پاسخ دادیم: محمدکاظم کاظمی. خیلی خوشحال شد از اینکه شاعرش را میشناختیم و با ذوق شعر را کامل خواند و به آقای کاظمی بسیار ارادت داشت؛ آنجا دوستان شاعر هم شعر خواندند و البته که بنزین هم گرفتیم. این نمونهای از انس مردم ایران با شعر، به ویژه شعر شاعران شاخص افغانستان بود که باید بهتر و بیشتر از این هم باشد. اگرچه شاید شعر دغدغه اول مردم نباشد و حافظه جمعی مردم ما از شعر کم کم خالی شده باشد اما باید فضایی ایجاد شود که این مساله تلطیف شود؛ که هم شامل شعر شاعران ایران میشود و هم شاعران افغانستان.
وضعیت زبان فارسی را در جغرافیای تمدن پارسی چگونه میبینید؟ فرهنگیان همزبان ما در ایران چه نگاهی دارند؟ وظیفه ما چیست؟
ما شاعرها به عنوان نگهبان و به عنوان سرداران این میدان، میتوانیم نقش پر رنگی داشته باشیم. در نخست باید خود ما به زبان و ادبیات فارسی ارج بنهیم و احترام بگذاریم. گاهی این احترام بین شاعران هم دیده نمیشود؛ امروزه فضای مجازی ادبیاتی را ترویج میدهد که ممکن است بخشی از آن به زایایی و پویایی زبان کمک کند اما بخش دیگر آن منجربه تمسخر زبان میشود که باید به آن توجه داشت. ما اگر بتوانیم استعدادهای ادبی بالقوه در ادبیات افغانستان، ایران و تاجیکستان را تربیت کنیم و حتی به لحاظ کمی شاعران بیشتری داشته باشیم؛ یعنی پرچمداران بیشتری در این عرصه خواهیم داشت.
در این زمینه فعالیتهایی که در قالب انجمنهای ادبی در افغانستان توسط آقای سید سکندر حسینی بامداد و دیگر عزیزان انجام میشود، بسیار ارزشمند است. از این رو معرفی شاعر جدید ما را به صیانت بیشتر از ادبیات و زبان فارسی امیدوارتر میکند به شرط آن که خود شاعر هم نسبت به ادبیات احترام قائل باشد. بخش دیگر کار سیاستگذاریها و همدلیهایی است که باید بزرگان ما و اساتید با انجام بدهند و کارهای اجرایی، معنوی و حتی دیپلماتیکی است که باید از جانب نهادها انجام شود. اما وظیفه ما شاعران این است که با کلمه مانوس و رفیق باشیم. اطلاع دارم که دوستان ما در افغانستان به پرورش و تربیت شاعر توجه دارند و ما باید بیش از این به آن اهمیت دهیم.
چه نامهایی پس از عنوان «شعر افغانستان» در ذهنتان نقش میبندد؟
من بخاطر اینکه شاعری بودم که با نسل قبل از خودم بسیار مانوس بودم و اشعار و آثارشان را خواندم؛ اولین کسی که به یادم میآید آقای کاظمی است؛ هم بخاطر اشعار و آثارشان و هم بخاطر نقدها و پژوهشهای ادبی بسیاری که داشتند. در کنار آقای کاظمی، آقای ابوطالب مظفری هم از شاعران شاخص هستند اما در میان جوانترها چون بیشتر در قم بودم با آثار احسانالله بدخشانی آشنا هستم. همچنین خانم حسینزاده و خانم سیده تکتم حسینی شاعران موفقی در بین بانوان شاعر افغانستان هستند. شاعران زیادی هستند که شاید من حضور ذهن نداشته باشم ولی باز هم از سید ضیا قاسمی، سید رضا محمدی، الیاس علوی و شاعران آن دوره خاطرات خوبی دارم.
اگر قرار باشد نسل آینده فقط یک شعر از شما را بخواند، کدام شعر را انتخاب میکنید؟
فرمودند که:« کل الخیر فی باب الحسین(ع)…» ما تمام امیدمان در دنیا و آخرت به حضرت سیدالشهدا(ع) است. امیدواریم با ایشان عاقبت بخیر باشیم و سرشت و سرنوشت ما با ایشان روشن باشد. اگر قرار باشد شعری از من خوانده شود دوست دارم شعری باشد که به نام ایشان متبرک است و با ردیف “تازه” سروده شده و واقعا این تازگی را میتوان در مسیر ایشان پیدا کرد.
مصحف نوری و در واژه و معنا تازه
وحی آیات تو هر لحظه و هرجا تازه
هرچه تکرار شود، نام تو تکراری نیست
ما و شیرینی این شورِ سراپا تازه
و جهان داغ تو را تازه نگهداشته است
نه! نگهداشته داغ تو جهان را تازه
موج در موج به سر میزند و میگرید
مانده داغ لب تو بر دل دریا تازه
آه ای تشنۀ افتاده به هامون، زخمی
آه ای زخم تو در غربتِ صحرا تازه
تازه میخواست کمی معرکه آرام شود
نعلها تازه شد و داغ دل ما تازه
کاروان رفت به مهمانی کوفه که در آن
کوچه در کوچه شود غربت مولا تازه
کاروان رفت به مهمانی شام، آه از شام
زخمها کهنه ولی زخم زبانها تازه
کاروان رفت ولی راه تو در عالم ماند
با شکوه قدم زینب کبری تازه
اربعین است و قدم در قدم اعجاز غمت
پر طپش، گرم، پرآوازه، شکوفا، تازه
ای که امروزِ جهان مات شکوه تو شدهست
مانده غوغای تو در جلوۀ فردا تازه
تا که غم هست و حرم هست و علم هست و قلم
جلوۀ توست در آیینۀ دنیا تازه