

تو رنگ آبی هفت آسمان را با خود آوردی
زمین سبز و باغ ارغوان را با خود آوردی
خدا با خلقتات حتی به شبها روشنی بخشید
توگویی پرتو یک کهکشان را با خود آوردی
شبیه شعرهای حافظ و سعدی و مولانا
دوای درد و صبر عاشقان را با خود آوردی
به من مانند آن عشقی که ناگه میرسد از در
تمام دلخوشیهای جهان را با خود آوردی
سیاهی رفت و جایش را به سرخ و سبز و آبی داد
به قلبم لشکر رنگین کمان را با خود آوردی
صداقت، مهر بیآلایش و خوبی نیازم بود
چه خوشبختم که این سه ارمغان را با خود آوردی
معطر شد تمام زندگیام با حضورت چون
نسیمِ تازهی یک بوستان را با خود آوردی
بدونت روزهایم مثل شبهای غریبان بود
به دنیایم چراغ جاودان را با خود آوردی