سیرت

کُشتم نمی‌دانم خودم را یا ترا در خود-سهراب سیرت

کُشتم نمی‌دانم خودم را یا ترا در خود
سرکوب کردم حس بودن با ترا در خود

در ساحل از من دور رفتی، تشنه‌ات بودم
حل کرد، دیدم ناگهان دریا ترا در خود

بعد از همان شب، آن شب شوریده… یادم نیست!
هم کوه گم کرده است هم صحرا ترا در خود

خفّاش بودم، روز و شب حیران و آویزان،
آن روزها که داشتم تنها ترا در خود

هستی‌ من، جانم، عزیزم، نیستی دیگر!
نابود کردم هر چه احساسات را درخود…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *