
گفتوگوی اختصاصی با سید حسین موحد بلخی
- گفتگو, مقالات ادبی
- 1404/06/09
انجمن ادبی خانه مولانا به منظور پاسداشت شعر و ادبیات پارسی و معرفی چهره های تابناک شعر و ادبیات کشور با انگیزه بازکردن لایههای گوناگون شعر و ادبیات افغانستان پروندهی گفتگو با شاعران نویسندگان و اهالی فرهنگ و ادبیات کشور را باز کرده است و محمدالله محمدی پای صحبتهای سید حسین شاه موحد بلخی شاعر نویسنده وبیدل شناس معاصر کشور نشسته است. در این گفتگو با جهان بیدل از افق شناخت و نگاه استاد موحدبلخی آشنا میشوید.
در بین شعرا و عرفای بزرگ مثل مولانا، خیام، سعدی و… چرا بیدل؟
همه بزرگ اند؛ اما بیدل چیزی دیگری است. جهان بیدل خیلی پهنامند تر، رنگین کمانی تر و بشکوه تر است. بیدل از آن سوی کائنات می آید و سخن می گوید و تا درون دل ها، کلبه ها و ذات اشیاء سیر و سیاحت می نماید.
او خود را «زبان غیب» می داند و شناسه و شناسنامهی همه اشیا و آن سو و بی سوی آنها را نیز در قالب هنر برین نشان مان میدهد:
بیدل! سرِ حرفی است برون از جَیبَم
خواهی هنرم شمار و خواهی عیبم
از من به همین صوت و صدا قانع باش
چیزی دیگری نِیَ ام، زبان غیبم…
جهان بیدل خیلی بزرگتر از جهان غیب و شهادت است. بیدل در واقع در کنار و قطار این جهان ها، جهان دیگری بنام خود، «جهان بیدل» ساخته است. عظمت و بی مانندی او را از این جهان نو میتوان به دست آورد.
غور معنیام دشوار، فهم مطلبم مشکل
بیدل از زبان اوست این منیکه من دارم
چرا بیدل را باید خواند؟ بیدل برای انسان امروزی چه پیامی دارد؟
باید بیدل را شناخت تا کائنات و همه ی جهان ها را بهتر و برتر شناخت. جهان بینی بیدل رازناک ترین، پیچیده ترین و در عین حال شیرین ترین نمودهای آفریدگاری حق تعالی و در ادامه آن، آفریدگاریِ خلیفه او، (انسان کامل= در نمود بیدل و بیدلان) را به تصویر و تعبیر میکشد. تفسیر و تعبیری که به نظر من بی مانند و اعجاز گونه مینماید.
در این جهان بینی، انسان از عرش میآید تا فرش را در نماد و نمونهی همان عرش از نو بسازد.
او مسئولیتی، چون آفریدگار خود و جهان دارد. او باید جهان و جان و هم نوعانش را بر میزان و منظومه توحیدی عالم بسازد. منظومهای که سراسر اجزا و نهان و عیانش بر میزان توحید و یگانگی و عدل و همسانی بنا شده است.
بیدل، مدار و مسیر نهایی عالم و آدم را بر این خط و ربط و حد، در حرکت میبیند و پویش و رویش و کوشش خلیفه خدا را نیز بر این مسیر تفسیر و تعریف مینماید:
بر عدل حقیقی است، سرانجام امور...
مائیم که رفته، رفته او می گردیم.
شما چطور با شعر و اندیشه بیدل آشنا شدید؟ این مسیر چگونه آغاز شد؟
کم و بیش از کودکی نام و یاد بیدل را از زبان ها شنیده بودم؛ اما وقتی که به فلسفه خوانی و عرفان پژوهی رسیدم، ارادت ام به حضرت ابوالمعانی بیش از پیش و بیش تر از پیش شد. زمانی که به «حکمت متعالیه» صدرایی رسیدم دیدم که گویی، بیدل ترجمان همان آرا و افکار متعالی صدرایی در قالب شعر فخیم و آسمانی، و متقابلا ملا صدرا، ترجمهی بلند همان عقاید و آرا در زبان عربی و مَدرَسی میباشد.
این دو..، در واقع، دو فحل بیمانند در عرصهی هستی شناسی، انسان پژوهی، درک و دریافت بدایت و نهایت عالم و آدم و تفسیر و تعبیر جامع از آن ها میباشند.
مجال تطبیق نظریات همگون و همسان این دو یل معرفت در این گفتمان محدود ممکن نیست. اشارتا بگویم یکی از آنها در تبیین «برهان صدیقین» از منظر این دو رائد ایل معرفت می باشد، که از اصل هستی، بی هیچ واسطهای به خالق آن استدلال می شود:
آفاق که طرح باقی و فانی کرد
مرآت حق است
آثار، که دید عقل، نادانی کرد
آیات حق است
تعداد زمین و آسمان لازم نیست
باید فهمید
آن را که تو هیچ نفی نتوانی کرد
اثبات حق است...
می بینیم که در دیدگاه بیدل، از «نفی حق هم اثبات» آن لازم می آید؛ چون بالاخره یا «حق ثابت است حق است، یا حق ثابت نیست حق است» و امر، دایر مدار بین نقیضین، (هست و نیست) است. لاجرم یا اثبات و یا نفی حق است و واسطهای بین این دو نیست. در هردو فرض حق ثابت است.
دیده می شود که از « نفی حق هم اثبات حق»لازم میآید. وقتی میگوییم حق نیست حق است، باز حق بودن را ثابت کرده ایم. پس در هیچ صورتی «حق» (خدا) را نمی توانیم نفی کنیم. این همان برهان صدیقین است که در عین پیچیدگی در این رباعیِ مستزاد به صورت روشن بیان شده است.
حالا منکران بیایند و نفی خدا=حق) کنند؛ امکان ندارد. این گوی و میدان، بسم الله.
در نگاه شما، بیدل بیشتر یک شاعر است، یا یک فیلسوف عارف؟
بیدل، یک عارف به تمام معنا فیلسوف است. کار او (مثل باقی عارفان) تنها شهود و سلوک نیست. او عرفان بلندش را با زبان فلسفی و فخیم شاعرانه مدلل کرده و ظریفترین استدلالها را در تبیین معارف آسمانی اش به کار میگیرد.
در مورد بیدل، من معتقدم از کلیشهها باید بیرون بیاییم. بیدل در تمام ساحات و میادین، ویژه، تک تاز و بی مانند است. او را در یک حوزه و چند میدان نباید و نمیتوان محدود کرد. او شبیه و شاگرد مولای خود امیرمؤمنان علی (ع)می باشد! علی همه است و هیچ کس نیست.
بندهِ آن آستانم، خاکسار آن درم
چرخ دون را نیست ممکن با من اندازِ حسد.
با آل نبی بندگی ام ایمانی است…
بیدل، بالاتر از یک نابغه، یک اعجوبه ی بشری است. شاهد: مجموعه آثارش.
آیا مطالعه بیدل میتواند جوانان را به تفکر، دین و عرفان نزدیکتر کند؟
. بدون شک. بیدل در عرصهی معارف توحیدی و انسان شناسی و تبیین و تعریف جهان و انسان از سرآمدان بشری است. اگر جوانان حوصله داشته باشند و دانشهای ادبی و معارفی خود را بالا ببرند و آنگاه وارد دنیای بیدل شوند دیگر قطعا از آن دنیا بر نخواهند گشت.
زیرا:
معنی بلند من فهم تند می خواهد
سیر فکرم آسان نیست کوهم و کتل دارم.
به سخن یکی از پژوهشگران، به دست آوردن ویزای بیدل صعب است؛ اما اگر کسی آن را به دست آورد، دیگر از کشور بیدل بر نخواهد گشت. (شاعر آیینه ها/شفیعی کدکنی، نقل به مضمون.)
شعر بیدل گاهی سخت و پیچیده است. برای فهم او چه روش یا راهی را پیشنهاد میکنید؟
سواد و دانش فلسفی و ادبی خود را باید بالا برد.
سبک هندی و سبک خاص تر بیدل را خوب باید شناخت.
با اشیا و پدیدههای عالم انس و رفاقت بیشتری باید بر قرار نمود.
در تهذیب و صفای باطن خود باید بیش از بیش کوشید.
هنرِ تأمل، و سیر و سیاحت در ذات خود را مدام باید تمرین نمود.
ورزش بسیار باید کرد.
و البته باید، نخست از رباعی ها و تک بیت های ساده بیدل شروع کرد
چه ارتباطی میان حوزه علمیه و شعر بیدل میبینید؟ آیا بیدل یک عالم دینی هم بود؟
رابطه خاصی را نمی توان دید.
کم کم شاعران جوان حوزه وی بیدل را میشناسند و باید به شناخت خود عمق بیشتر و بهتری بدهند. اگر کس و یا کسانی بیدل را صرفا از منظر شاعرانگی او به تماشا بنشینند، هم در حق بیدل و هم در حق جهان فکر و اندیشه، جفا مرتکب شده اند.
بیدل در قلهای عمیق ترین معارف الهی و بشری قرار دارد، گرچه آن را در قالب و قیامتِ کلمات شعر دری ریخته است.
عرض کردم بیدل ملا صدرای شعر و ادب است، گرچه محدودیت ملا صدرای حوزه وی را نسبت به زبان و بیان ندارد و مخاطبان بیدل بسیار عام تر است.
شما خودتان هم شاعر هستید؛ آیا سبک یا اندیشه بیدل در اشعار شما تأثیر گذاشته است؟
بلی، قطعا و مسلما. من، هم شعر و هم اندیشه های بیدل را بی مانند و منحصر به فرد و الگو می دانم.
بزرگترین درس فکری یا اخلاقی که از بیدل گرفتهاید چیست؟
آزاد زیستن، آزاد مردن، هم ذات شدن با روح کائنات و هستی. در حد و مرز ها حرکت کردن. موحد ماندن. با بینوایان و برای آن ها زیستن، با ظلم و بیداد گری مبارزه کردن و در همه حال شیعه ی علوی بودن و کربلایی ماندن… . چون:
گر ولای او نباشد دستگیر عاجزان
زیر این سقف نگون، نتوان نمودن، راست قد
اگر بخواهید بیدل را با یک جمله معرفی کنید، آن جمله چیست؟
بیدل به سخن خودش، «قیامت کلمات»و نفسش کارگه حشر معانی است. و به نظر من، همالیای معرفت است و طاووس همیشه در خرام اندیشه ها…
برای اختتام گفت وگو دوست دارم برنامه صحبت را با یک بیت شعر از بیدل ختم کنید.
یکی، غیر از یکی چیزی نمی آرد به عرض اینجا
«احد» در عالم تعداد میم «احمدی» دارد.