پنچاه و هفتمین نشست ادبی چارباغ

عصر پنجشنبه ۲۱ سرطان/ تیر، سال ۱۴۰۳ هـ.خ. پنجاه و ششمین نشست هفتگی انجمن ادبی «خانه مولانا» و انجمن نویسندگان بلخ با عنوان «چارباغ خیال» باهمکاری کتابخانه‌ی عمومی فردوسی با حضور استاد صالح محمد خلیق (شاعر، نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی) در سه بخش زیر برگزار شد:

متن خوانی ( شاه‌نامه فردوسی)
نقد و تحلیل شعر
شعر خوانی

در بخش اول داستانی از حکمروایی ضحاک توسط پژوهشگر بلخ، (صالح محمد خلیق) به دایره‌ی بحث و تحلیل گرفته شد.
بنابر روایت داستان، حکمراویی ضحاک‌ماردوش یک‌هزار سال دوام پیدا می‌کند. استاد خلیق ضحاک را نماد پلشتی، بدی، ظلم و ستم دانسته گفت:
در دوران او اهل هنر و فضل به حاشیه کشیده‌ می‌شود و جهل و تاریکی روی کار می‌آید، دیوها، روی صحنه ظاهر می‌شوند، فرشته‌خویان را از جامعه به انزوا می‌کشانند.
ضحاک را که از دو شانه‌ی او دو مار دهن باز می‌کرد به مشوره‌ی ابلیس پلیدی به هر دو مار روزانه مغز دو انسان را می دادند با تصور اینکه مغز آدمی باعث مرگ آن دو مار می‌شود در حالی‌که این روش منجر به انقراض نسل آدمی می‌شد.
دو دختر به نام‌های ” شهرناز ” و “ارنواز” که گویا از دختران جمشید بوده باشند را نیز اسیر ضحاک ساختند و بر آنها ستم‌های زیاد رواداشتند.
بلاخره دو شخص به نام ارمایل پاک‌بین و گرمایل پیش‌بین که از مردان خردمند بودند به خورش‌خانه ( آشپزخانه ) ضحاک به صفت آشپز استخدام می‌شوند، برای کمک به مردم بی‌چاره و اسیر کمر همت بسته می‌کنند.

در بخش دوم غزلی از سید احمد سادات به نقد و برسی گرفته شد.
.
پناه می‌برم از غم به کوی آغوشت
نمی‌رود ز ســـــرم آرزوی آغوشت
اگرکه خاک شوم نعش من بپوسد هم
به زیر خاک کنم جستجوی آغوشت
به مهربانی آغوش تو ندیدم هیچ
مرا مرید خودش کرده خوی آغوشت
تنم ز باد جدایی چو بید می‌لرزد
بپیچ جسم مرا در پتوی آغوشت
بخند تا که تمام غمی که در من است
ز شرم آب شود روبه‌روی آغوشت
نسیم جسم ترا از بهشت آوردند
نسیم که بشود آبروي آغوشت
و من به بوی خوش آن نسیم ناپیدا
تمام عمرم بگردم به سوی آغوشت
دراین هوای پر از آتش” مزار” بده
دو جرعه آب خنک از سبوی آغوشت

امین اسفندیار: در مورد غزل سادات گفت : یک سروده‌ی زیبا بدون تکلف‌های دستوری و عروضی است و از صناعات ادبی چون تشخیص، واج آرایی و تشبیه برخوردار بوده و دارای ردیف نو و قشنگ است ؛ اما بعضی بیت‌ها را سست دانسته و شاعر را به بازنویسی وتمرکز بیشتر روی شعر توصیه کرد.

 استادصالح محمد خلیق : سروده‌ی آقای سادات را یک غزل روان دانسته گفت که از نظر زبان امروزی بوده و یک شعر توصیفی در برابر شعر روایی است.
او سروده‌ی یاد شده را از نظر جناس، واج آرایی و تصویر یک سروده‌ی خوب تلقی کرد اما بیت اول و بعضی بیت‌های دیگری آن غزل را خالی از صور خیال دانسته شاعر آن را به بازنویسی واداشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *