

کسی آرام در آغوش سرد باد میرقصد
همان که گیسوانش بوی شب میداد میرقصد
ببین رسم عجیب عشق را آنقدر شیرین است
که حتی پیش پای مرگ هم فرهاد میرقصد
همیشه اتفاق تازهای از راه میآید
چنانچه برگی از شاخ درخت افتاد میرقصد
بیا حالا که دریا از سرود و شعر لبریز است
و گاهی هم که موجی میشود ایجاد میرقصد
بیا حالا که این دیوانه این دل میتپد یا نه
چنانچه در عروسی زنم رخ داد میرقصد
جهان کوچکم را از نگاه آبیات پر کن
جهانی را که با آهنگ ابر و باد میرقصد
تو از جنس خود من از تبار بردگانی که
میان چشمهایت واژهی فریاد میرقصد