

بر شیشه میزنند فقط سنگ بیشتر
بر چشم پاک آینهها رنگ بیشتر
تا مینشست بر دل یک پنجره غبار
هر دست میکشید به او چنگ بیشتر
آندم که غم به خلوتِ جان پا گذاشتهاست
در هر نفس شکسته و دلتنگ بیشتر
دیدی کشاند جرعهی آبش به سمت خود
دنیا نداشت چشمهی نیرنگ بیشتر
از دست عشق این همه با عقل در ستیز
از دست صلح این همه در جنگ بیشتر
ما را جهان سرود به آواز گریه ها
وقتی شکست بغض، در آهنگ بیشتر