شعر

خوبان پارسی گو هم زبان

سال جدید بود و زمستان ادامه داشت – سعید بیابانکی

سال جدید بود و زمستان ادامه داشت سرما ادامه داشت و باران ادامه داشت   یک سال گشته بود زمین گرد آفتاب سرگیجه‌های ماه، کماکان ادامه داشت   سرمای دی...

ایران خوبان پارسی گو هم زبان

تو را بهار تو را صبح عید می‌دانم – سعید مبشر

تو را بهار تو را صبح عید می‌دانم تو را جوان‌شدن سررسید می‌دانم   تو را مجسمه‌ای از غبارِ روشن ماه که باد ریخته در پای بید، می‌دانم   جهان...

ایران خوبان پارسی گو هم زبان ایرانی

با چشم تو در دفتر خود داشت تبانی – سمیرا یکه تاز

با چشم تو در دفتر خود داشت تبانی نقشی که زد از چشم تو شد جام جهانی   ‌‌ابروی کمانت شده جنگاور و خونریز یک آلت قتّاله‌ی زیبای نهانی  ...

خوبان پارسی گو فردوس اعظم

وقتی که فصل روحیه اردیبهشت نیست – فردوس اعظم

  وقتی که فصل روحیه اردیبهشت نیست فرقی میان دوزخ ما با بهشت نیست آیینه‌های بینش ما فرق می‌کند در ذات پاک آینه‌ها خوب و زشت نیست گفتید بین صورت...

خوبان پارسی گو شعر

گرچه در غربت، ولی ای نغمه‌ی جان! می‌شناسیمت – حسن خسروی‌وقار

گرچه در غربت، ولی ای نغمه‌ی جان! می‌شناسیمت از بهشت افتاده، ای آواز هجران! می‌شناسیمت   راوی تنهایی ما از همان روز نخستینی شعر! ای دیباچه‌ی غم‌های انسان! می‌شناسیمت  ...