
داستان کوتاه شیرین-فرهنگ بیضایی
آفتاب چاشت در آسمان صاف میدرخشید و کابل مانند هر روز دیگری ازدحام سنگینی داشت. مامور ترافیک، به نوبت موترهای یک سمت جاده را میگذاشت عبور کند و بعد از...
آفتاب چاشت در آسمان صاف میدرخشید و کابل مانند هر روز دیگری ازدحام سنگینی داشت. مامور ترافیک، به نوبت موترهای یک سمت جاده را میگذاشت عبور کند و بعد از...