
گذاشتند هر از چندگاه فکر کنی – محمد حسین ملکیان
گذاشتند هر از چندگاه فکر کنیولی فقط به سفید و سیاه فکر کنی در اولین قدمت می روی دو خانه جلوکه زود دل بکنی و به راه فکر کنی نه...
گذاشتند هر از چندگاه فکر کنیولی فقط به سفید و سیاه فکر کنی در اولین قدمت می روی دو خانه جلوکه زود دل بکنی و به راه فکر کنی نه...
خورشید همانا گل لبخند تو باشدآرامش من از دل خرسند تو باشد پروانهی آزادی دل را مکن امضا بگذار اسیر تو و در بند تو باشد سیبی که از آن...
کو آسمان و لذت کاغذپرانیاش؟ بر باد رفته خندهی رنگینکمانیاش این غنچهی شریف که کنج مزار سوخت نشکفته ریخت میوهی شیرینزبانیاش از روزنامهها خبری سرخ میچکد بر خاک...
شاعران پیشِ تو خموش و خجل تو حکیمی و در سخن کامل . بیت در بیت “مخزن الاسرار” سخنِ توست گنجِ پُرحاصل . گنجه از یُمنِ تو به گنج رسید...
مبارک است آسمان آبی، مبارک است آفتاب و باران خوشا جوانه، خوشا شکفتن، خوشانخوشانی است در بهاران بریز از منقل زمستان، هر آنچه تهماندهاست از اسفند بریز تا گل...
مقصد از عید تماشاست، به دیدن برسیم مثل یک سیب، الهی به رسیدن برسیم مثل نوروز دمادم نفسی تازه کنیم دم به دم دل بدهیم و به دمیدن برسیم...
سال جدید بود و زمستان ادامه داشت سرما ادامه داشت و باران ادامه داشت یک سال گشته بود زمین گرد آفتاب سرگیجههای ماه، کماکان ادامه داشت سرمای دی...
دوست دارم بهاری شدن را همنفس با قناری شدن را چشمه در چشمه جوشیدن از سنگ رود در رود جاری شدن را رفتن از خانه تا کوچه تا...
بعد یک سال بهار آمده، میبینی که؟ باز تکرار به بار آمده، میبینی که؟ سبزی سجدهی ما را به لبی سرخ فروخت عقل با عشق کنار آمده، میبینی که؟...
از بید، مشک میچکد ،از برگ گل، گلاب بیدار شو درخت جوانم، چه وقت خواب؟ بیدار شو که پیچک و میخک، نسیم و برگ در رقص آمدند از این...