اجتماعی

داستان داستان کوتاه نرگس موسوی

داستان کوتاه صفحه نجات – نرگس موسوی

دروازه را می‌بندی، پشت سرت. فکر می‌کنی دیگر صدایی نمی‌شنوی اما همهمه‌ها هنوز به گوش‌ات می‌رسد. از دروازه فاصله می‌گیری. پشت سر هم نفس می‌کشی. گرمی نفس‌هایت با تاریکی و...

اجتماعی داستان داستان کوتاه

تابلو – مرسل ماندگار نیازی

با غمِ‌ غریبی که در دل دارم، شروع به ‌نوشتن داستانِ تازه‌ام می‌کنم. دلم می‌خواهد کمی گریه کنم، روحِ‌ من فقط با گریه ارضا می‌شود. همیشه نیاز شدیدی به ‌رنج...

اجتماعی داستان داستان کوتاه درام

داستان کوتاه شیرین-فرهنگ بیضایی

آفتاب چاشت در آسمان صاف می‌درخشید و کابل مانند هر روز دیگری ازدحام سنگینی داشت. مامور ترافیک، به نوبت موترهای یک سمت جاده را می‌گذاشت عبور کند و بعد از...

داستان داستان کوتاه

داستان کوتاه لیلی کابلی-محمد بشیر عالمیار

لیلا را از زمانی که در مکتب لیسه نسوان درس می‌خواند و من آن‌جا در کانتین مکتب کار می‌کردم، می‌شناختم. همیشه در تفریح به کانتین می‌آمد و پاپر و بیسکیت...