
من زندهام به وعدهی دیدار در غروب – محمدانورظفری
من زندهام به وعدهی دیدار در غروببا خندهها و قهوه و سیگار در غروب با رقص نور و شُرشُر آب و صدای قوشعر و شراب و نغمهی گیتار در غروب...
من زندهام به وعدهی دیدار در غروببا خندهها و قهوه و سیگار در غروب با رقص نور و شُرشُر آب و صدای قوشعر و شراب و نغمهی گیتار در غروب...
گزارش: سهراب حفیظی صد و یکمین نشست ادبی «چارباغ خیال» در بلخ، بعدازظهر روز پنجشنبه، ۱۲ سرطان (تیرماه) ۱۴۰۴ خورشیدی، با مقدمه و گردانندگی دلنشین آقای حمزه عابر و با...
زیر آوار درد پوسیدم شانههای مرا تکان بدهیدمن مهیای رفتنم اما چند روزی به من زمان بدهید روی خواب و خیال من هر شب بختک نحس مرگ افتادهخستهام از زمینتان...
تنهاترین و خسته و دلبند هیچکسدلتنگ و دل پریش به مانند هیچکس تا شاخهی درخت خودش قاتل خود استپس اعتماد نیست به پیوند هیچکس دلشاد وعدههای تو اصلن نمیشومباور نماندهاست...
بر شیشه میزنند فقط سنگ بیشتر بر چشم پاک آینهها رنگ بیشتر تا مینشست بر دل یک پنجره غبار هر دست میکشید به او چنگ بیشتر آندم که غم به...
نشست صدم گزارش: حمزهٔ عابر صدمین نشست ادبی «چارباغ خیال» در بلخ، بعدازظهر روز پنجشنبه، پنجم سرطان (تیرماه) ۱۴۰۴ خورشیدی، با حضور جمعی از شاعران، نویسندگان و دوستداران زبان...
روی آوار ها قدم ننهیدزیر آوار زنده جانهایندقلبهای تپندهای دارندبیصدا ماندهاند و تنهایند بیصدا ماندهاند و منتظرنددست خیری نجاتشان بدهدتنشان را برون کند از خاک تا دوباره حیاتشان بدهد پدری...
حالا که مدتهاست از یادت فراموشم…؛حالا که از شهری به شهری، خانه بر دوشم… هر روز را با یاد تو مینوشم و هر شب…یادِ شراب بوسههایت میبرد هوشم با تو...
بلور برفهاى كوه البرز است تنپوشتكبوترهايم آزادند در زندان آغوشت تنم را آشنا با پیچوخمهای تن خود کنعزیزم گوش شیطان کر، نگو: كردم فراموشت… ببين امواج خواهش پشت هم مىبارد...
نشست نود و نهم گزارش:فضل_الربی_افتقار بعد از ظهر پنجشنبه ۲۹ جواز(خردادماه) ۱۴٠۴ خ. نود و نهمین نشست ادبی «چارباغ خیال»، در فضایی گرم ودعلمی کتابخانهٔ عمومی فردوسی برگزار شد. در این...