من در عذاب هستم اما علتش را درست نمیفهمم. از اینکه از احسانم کسی خبر نشد عذاب میکشم؟ از این...
من در عذاب هستم اما علتش را درست نمیفهمم. از اینکه از احسانم کسی خبر نشد عذاب میکشم؟ از این...
با غمِ غریبی که در دل دارم، شروع به نوشتن داستانِ تازهام میکنم. دلم میخواهد کمی گریه کنم، روحِ من...
بعضی چیزها همه جا یک شکل هستند. مثل همین تیک تاک ساعت که روی اعصاب است یا صدای بازی بچه...
آفتاب چاشت در آسمان صاف میدرخشید و کابل مانند هر روز دیگری ازدحام سنگینی داشت. مامور ترافیک، به نوبت موترهای...
درد هنوز در سلولسلول وجودش راه میرفت. ناامید و دلگیر در یکی از ماشینهایی که در صف ایستگاه، ایستاده بود،...
لیلا را از زمانی که در مکتب لیسه نسوان درس میخواند و من آنجا در کانتین مکتب کار میکردم، میشناختم....
– «من نمیام!» این را که گفتم چشمهای حسیندایی گرد شد. گفت: «یعنی چی نمیای؟! ما با هم قرار گذاشته...