دل نا دلم باید بمانم یا نمانم بعد تووقتی که آهم را به هر سو میکشانم بعد تو دور و برم غم ساخته هی ناشیانه آشیانهی تکیه داده شانهاش را،...
دل نا دلم باید بمانم یا نمانم بعد تووقتی که آهم را به هر سو میکشانم بعد تو دور و برم غم ساخته هی ناشیانه آشیانهی تکیه داده شانهاش را،...
میان حس عاشقی کمی خطر اضافه کنبه تلخ کامی دلم بیا شکر اضافه کن اگر که میروی بیا، درون ساک خالیاتهوای خواهش مرا بیا ببر اضافه کن چه ذره ذره...
سر به روی شانهام بگذار با لبخند خوددور کن اندوه را با رشتهٔ پیوند خود بیعت گرم تنت را با تنم تجدید کنتا هزاران بار در آغوش ارزشمند خود شعر...
خواستم مهربان بمانم و خوب، که زنِ زندگیت من باشمکه بپوشی به روی مرگ مرا، دامن زندگیت من باشم!لقمهی کمتر از دهان تو من، لقمهی بیشتر تو باشی و تالای...
من در این کوره به جایی نرسیدم دیدمآه دیوانهگی! ای کاش نمیفهمیدم فکر کردم که به دنبال تو هستم؛ اماروزگاریست فقط دور خودم چرخیدم شعر بیعرضهی لبهای خدایم بودممن نباید...
ای بردهها ز خویش بلالی برآوریداز کارگاه روح کمالی برآورید ای دختران بادیه، ایهمرهان مناز هجر سرنوشت وصالی برآورید عاشق شوید و همت شمسی به سر کنیداز مثنوی عشق جلالی...
حالا که کهکشان منی ، ماه مشتری !ناهید و اشک و آینه دارم نمیخری ؟! امشب که گیسوان زمین فاش میشودبردار از سیاهی شبهام روسری امشب بیا که بگذرد از...
پردهها را بكش و نقش مرا رنگ بزنجام را سر بكش و موی مرا چنگ بزن باز در عاشقی و رقص و شراب و سيگاررنگ سرخی بكش و بر لب...
موهای گیر مانده به چادر دروغ نیستبا درد خو گرفتن خواهر دروغ نیست یک عمر شد برای خودم غصه میخورمیک عمر شد برای برادر … دروغ نیست بیباغ و آسمان...
گریههایم در اتاقی در گرفتدامنم دور اجاقی در گرفت گفته بودم بگذرم از زندگیزندگی بر روی طاقی در گرفت دستهایت تا که بر دستم رسیدبر لبانم اتفاقی در گرفت پردهها...
چون كابل قديمِ پر از پاکبازهادر تو هزار كوچه خرابات و سازها روییده از لبت گل آوازهای سرخبزمیست در گلوی تو از نینوازها مثل جزیرهای به خودت منتهیستیتنهایی رها شدهای...
راه میافتم سوی افسانههای دور با تومثل عشاق قدیمی ساده و مغرور با تو همپیاله با دو چشمت میشوم دیوانه و مستمستتر از دانهی دیوانهی انگور با تو نقش میبندد...