گرچه در غربت، ولی ای نغمه‌ی جان! می‌شناسیمت – حسن خسروی‌وقار

گرچه در غربت، ولی ای نغمه‌ی جان! می‌شناسیمت

از بهشت افتاده، ای آواز هجران! می‌شناسیمت

 

راوی تنهایی ما از همان روز نخستینی

شعر! ای دیباچه‌ی غم‌های انسان! می‌شناسیمت

 

گرچه بر دلق تو تهمت بسته و تیغت زدند، امّا

همچنان با آن دریده حلق عرفان می‌شناسیمت۱

 

حرفی از تو هرکجا می‌رفت، طرحی تازه می‌انداخت

ای بیان و معنی‌ات چون یوش و یمگان! می‌شناسیمت

 

عطر آویشن! هوای کوه در دکّان عطّاری ۲

ای صفای رُسته از صوف سمنگان! می‌شناسیمت

 

نغمه‌ی عاشق‌کش جاری به لب‌های تمام بلخ

ای سرود زخمی ملّاممدجان! می‌شناسیمت ۳

 

می‌وزی با ذوق فردوسی به کابل شوق دیرینه!

تو هوای رستمی در زاولستان، می‌شناسیمت

 

مولوی را قصّه گوی کودکان کوی خود کردی ۴

شعر، ای در بازی ما صحنه‌گردان! می‌شناسیمت

 

سبحه‌ی انگوری‌ات در دست، ای چلّه‌نشین مست! ۵

 

جام ما زیر عبای توست پنهان، می‌شناسیمت

گاه با سعدی رها در کوچه‌ی عشّاق می‌گردی ۶

گاه در زندان و با مسعود سلمان می‌شناسیمت ۷

 

دامن حیدر گرفتی و نترسیدی ز طوفانی ۸

در بیابانی کسایی را تو رَهبان، می‌شناسیمت! ۹

 

ما تو را مست رجز در کارزار کربلا دیدیم

شعر میدان! پیرهن چاک و غزلخوان می‌شناسیمت ۱۰

 

روزگارت بعد عاشوراست عاشورا، بگرییمت!

تو حسينی طالع و شام است شروان، می‌شناسیمت ۱۱

 

محتسب با سنگ تکفیرش به بیتت کوفت و دیری‌است ۱۲

در هجای شیخ _شیخ نامسلمان_ می‌شناسیمت

 

ای که از تیغ زبانت باز می‌گریند ضحّاکان

در نيام پهلوانان _شعر برّان!_ می‌شناسیمت

 

گر ز بیغار قضا مرگ خور آسان است در چشمت ۱۳

باز هم می‌تابی از ثغر خراسان، می‌شناسیمت ۱۴

 

 شعر! تو خشم دماوندی، ستم بسته دهانت را

بندها را بگسلی ای تیز دندان! می‌شناسیمت ۱۵

 

سوز بهمن بود و بوران داشت کار دوست را می‌ساخت

بغض یاران در خیابان‌های تهران می‌شناسیمت

 

یادگار سیلی سرماست روی گونه‌ات، امّا

دست ما را ها کنی در هر زمستان، می‌شناسیمت ۱۶

 

ای سرود شاعران عاشق تبریزی‌ات در گوش! ۱۷

هم‌نوا با شهریار شهر یاران می‌شناسیمت ۱۸

 

آمدی از پشت دریاها به دیدار کویر ای شعر! ۱۹

همدم سهراب در شب‌های کاشان! می‌شناسیمت

 

گرچه ماه بی‌نشانت را بسی تسخر زدند، امّا ۲۰

باز ای گنج نهان در برج ویران! می‌شناسیمت ۲۱

 

مانده‌ایم از وصف تو ای آن که نام کوچکت عشق است! ۲۲

تو بزرگی و نخواهی داشت پایان، می‌شناسیمت

پی‌نوشت:

 

۱) بی شک تو را در روز قتل عام نیشابور

با آن دریده سینه ی عرفان ، کسی نشناخت

منزوی

۲) خه خه ای کبک خرامان در خرام

خوش خوشی از کوه عرفان در خرام

عطّار

۳) این بیت هدیه دوست خوب و شاعرم حمزه محمودی ست به شعر.

مُلّامحمدجان، عنوان یک سرودهٔ فولکلوریک بسیار قدیمیِ هراتی است. سرود ملامحمدجان در بیان سوزِ دل عایشه، دختر عاشقی است که نذر کرده در ایام نوروز به مزار شریف برود و در جوار آرامگاه علی(ع) دعا کند، تا آرزویش که رسیدن به ملّامحمدجان است برآورده گردد.

۴) زاهد بودم، ترانه گویم کردی

سرحلقه ی بزم و باده جویم کردی

سجّاده نشین باوقاری بودم

بازیچه ی کودکان کویم کردی

مولوی

۵) سزد ز دانه ی انگور سبحه ای سازم

که وقت رفتن میخانه استخاره کنم

امام خمینی (ره)

۶) امروز چنانی ای پری‌روی

کز ماه به حسن می‌بری گوی

می‌آیی و در پی تو عشّاق

دیوانه شده دوان به هر سوی

سعدی

۷) تا زاده ام ای شگفت محبوسم

تا مرگ مگر که وقف زندانم

مسعود سعد سلمان

۸) دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس

گرد کشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین

کسایی

۹) ابر آمد از بیابان چون طیلسان رُهبان

برق از میانش تابان چون بُسّدین چلیپا

کسایی

۱۰) زلف‌آشفته و خِوی‌کرده و خندان‌لب و مست

پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صُراحی در دست

نرگسش عَربده‌جوی و لبش افسوس‌کنان

نیم شب، دوش به بالین من آمد، بنشست

حافظ

۱۱) من حسین وقت و نااهلان يزيد و شمر من

روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا

خاقانی

۱۲) گر محتسبت بر کدوی باده زند سنگ

بشکن تو کدوی سر او نیز به خشتی

حافظ

۱۳) ز بیغار قضا مرگ خور آسان است در چشمم

چرا پنهان کنم؟ گیتی خراسان است در چشمم

علی معلّم دامغانی

۱۴) من از ثغر خراسان، شهر صد دروازه می آیم

به بزم خسرو خاصان، به طرز تازه می آیم

علی معلّم دامغانی

۱۵)  ای دیو سپید پای در بند

ای گنبد گیتی ای دماوند….

بر ژرف دهانت سخت بندی

بر بسته سپهر زال پر فند

من بند دهانت برگشایم

ور بگشایند بندم از بند

ازآتش دل برون فرستم

برقی که بسوزد آن دهان بند

ملک‌الشعرا بهار

۱۶)  سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت،

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *