
مولانا و شناخت نیازهای انسان معاصر
- مولانا شناسی
- 1403/12/26
دریچه
در جهان معاصر یکی مهمترین نیازمندیهای روح انسان به شعر وادبیات است. در این روزگار بیداد بیرحمی، فوران بیعدالتی،جنایت و جنون، رنگ باختن و از بین رفتن عاطفه، روزگاری که سراسر خبرهای جهان جنگ و جنایت است. درچنین زمانی جای خالی ادبیات بیش از هر روزگاری احساس میشود. مگر رسالت شعر و ادبیات جز نشان دادن حقیقت زندگی انسانها چیز دیگری است؟ رسالتی برای شکوفایی و رشد زندگی بشر و سوق دادن انسان به سوی سعادت. شعر وادبیات است که به عنوان یک تغذیه روحی مؤثر عمل میکند.
انسان مدرن بیش از هر زمان دیگری به جان هم افتادهاند و با درنده خویی ودَد منشی یکدیگر را میدرند . دنیای سرمایه داری امروز فقط غرق توحش و لذات ودور شدن از همدیگر است و تنها ادبیات است که میتواند به یکی شدن واتحاد انسانها کمک کند.
نکتهی قابل توجه دیگر این است که انسان معاصر بیش از گذشتهگان متوجه تناقضهای وجودی خویش شده وفهمیده که نهاد بشر پر است از تناقض.در دنیای امروز اهل اندیشه و تفکر برای رسمیت شناسی ساحت متناقضنمای انسان تلاش میکند واین نکته در ادبیات وفلسفه معاصر به یک اصل پذیرفته شده تبدیل شدهاست.
مولانا آن پیامبر عشق و معرفت با سیطرهی وسیعی که از شناخت انسان و جهان دارد این نکته را قبل از انسان امروز درک کرده و در شعرش آن را انعکاس داده که انسان موجود تعریف ناپذیر است و در قالبهای محدود خلاصه نمی شود وهمین خصوصیت مولاناست که او را بیشتر با انسان امروز و به خصوص آینده پیوند میزند بشر امروز بهتر از گذشتگان مفهوم اندیشه های مولانا را درک میکند.
از طرف دیگر ادبیات تنها وسیلهی پیوند دهندهی بشر ونقطهی اتصال انسانهاست. فقط شعر است که در این جهان آشفته ودگرگون قلبها را میتواند به هم گره بزند.
مولانا جلالالدین محمد بلخی اندیشمند و شاعر بزرگ زبان فارسی در قرن هفتم هجری قمری را باید بزرگترین معلم بشریت خواند چرا که بعد از هشتصد سال هنوز هم آموزههایش میتواند راهنمای انسان سرگردان باشد و نجات بخش انسان تنهای معاصر. تعالیم واندیشههای مولانا برای انسان امروز مخصوصا نسل جوان که دچار بحران هویت و نا امیدی به آینده شده است باعث بازخوانی ورجوع به خویشتن بازخوانی دوبارهی مفهوم و معنای زندگی، برگشت به مفاهیم دینی و اعتقادی و تأمل در آن وامیدارد. تفکر مولانا باعث ایجاد انقلاب درونی در دل انسان امروز وگشوده شدن افق تازه وآشنایی با یک جهان متفاوت میشود وزمینه ساختن دنیای زیباتر و بهتر ودنیای عاری ازبدی و خشونت را فراهم میسازد
محمد علی موحد دانشمند و مولانا پژوه معاصر در پاسخ به این پرسش که مولانا از کدام طریق میتواند با انسان امروزی ارتباط برقرار کند و اصلا چه چیزی دارد بشر امروز را مجذوب خودش ساخته است چنین میگوید:
«روح زمان به گونهی مبهم به سوی مولانا جذب میشود ما در زندگی فردی این تجربه را داریم که گاهی از کسی خوشمان میآید و به سویی کشانده میشویم، آنگاه مینشینیم و فکر میکنیم که این چه احساس قرابت و نزدیکی وقرابتی است که با او داریم. در زندگی جمعی انسانها نیز چنین است.
اقبال مردم نشان نوعی احساس همدلی با مولاناست.آن همدلی از چیست وچراست؟ آن همدلی به گمان ما آنجاستکه مردم زمان ما نیازهای وجودی خود را در آثار مولانا منعکس مییابند.»
محمد علی موحد در ادامه میگوید:« مقصود از نیازهای وجودی» چیزی است که انسان امروزی برای کمال و تمامیت خود آن را طلب میکند. بدون دست یابی به آن خود را ناقص و ناتمام میبیند. آن نیازها آرمانهای بشر امروزی هستند که انسان امروزی برای رسیدن به آنها تلاش میکند وحتی حاضر است در راه آن قربانی بدهد» (باغ سبز،گفتارهایی درباره شمس ومولانا/ محمد علی موحد،ص،18)
با گشوده شدن این دریچه به جهان ذهنی و منظومهی فکری مولانا به برخی از دلایل جهانی شدن مبانی فکری و اندیشههای مولانا و نیازهای انسان معاصر اشاره میکنیم:
*آشنایی مولانا با روح انسان
*مولانا و یاد آوری رحمت الهی
* عشق چارهی سرگشتگی انسان معاصر
* تساهل و مدارا گفتمان مدرن؛ و نقش پر رنگ آن در اندیشه مولانا
الف:آشنایی مولانا با روح انسان
مولانا با روح بشر آشنایی کامل دارد. طوری که از لایههای درونی بشر پرده بر میدارد و آشفتگیهای روانی انسان در مثنوی بازگو میکند، نشان از آشنایی او با دگرگونیهای ذهن بشر دارد. مولانا با عموم مردم ارتباط پیوسته و نزدیک داشته است مثل اینکه با او دردها، دغدغهها زخمها وکینههای شان را در میان گذاشته باشد.
خداوندگار بلخ یک انسان شناس بسیار بزرگ است او در کنار سیطرهی عمیقی که بر علوم انسانی واسلامی دارد یک انسان شناس است در تاریخ یک هزار ساله عرفان و اندیشه اسلامی کمتر کسی به معرفی زوایای انسان پرداخته است. در برگ برگ دفتر مثنوی معنوی مولانا جلوههای انسان شناسی مولانا را میتوان به تماشا نشست. در بعضی از شعرها مولانا تعریفی از چیستی و چگونگی انسان ارائه میکند. اینکه انسان چه نقشی در خلقت و آفرینش و چه اهمیتی در آن دارد به اشکال گوناگون در آثار مولانا انعکاس یافته است. در اندیشه مولانا اگر انسان حذف شود نکتهای برای مطرح شدن و حرفی برای گفتن باقی نمیماند. وی انسان را به شکلهای گونانی معرفی میکند یکجا میگوید:
ای برادر تو همان اندیشهای
مابقی خود استخوان و ریشهای
(مثنوی معنوی، دفتر دوم،ص173)
این تعریف همان تعریف معمول فلاسفه است که از انسان ارائه کرده وبشر را به عنوان موجود متفکر معرفی میکند . مولانا هم شالوده و اساس انسان را در این بیت اندیشه و تفکر قلمداد میکند در بیتی دیگر با شکل متفاوتتر تعریف عمیقتری از انسان بیان میکند:
آدمی دید است و باقی پوست است
دیده آن است آنچه دیده دوست است
چون دو دیده دوست نبود کور به
دوست کو باقی نباشد دور به
(مثنوی معنوی، دفتر ششم،ص852)

مولانا در این بیان انسان را به دید و نگاه تعبیر میکند با این زاویه دید از نگاه او جهان استوار به نوع نگاه انسان وجهانبینی اوست و در این نوع نگاه اشاره به اهمیت و جایگاه بشر و نوع نگاهش هم مطرح میشود اینکه از دید او فقط انسان و دیدش مهم است. آنچه خارج از محدودهی انسان ومنظومهی فکریاش باشد اهمیتی ندارد در حقیقت اصل انسان وتفکر واندیشه بشریاست وآنچه خارج از آن مطرح است فرع و حاشیه آن است که اهمیتی ندارد.
همین آشنایی عمیق مولانا از ظرفیتهای وجودی انسان، شادیها و غصههای اوست که مولانا را واداشته است. تا با تمام وجود پیام صلح ومهربانی را در شعرهایش فریاد بزند و تبدیل به مبلغ مهر ودوستی شود. مولانا دردها وزخمهای انسان را میشناسد که در بیت بیت شعرش شور وشعف وسرمستی را به جریان انداخته چون مولانا میخواهد انسان شاد زیست نماید آن هم نه یک شادی ظاهری بلکه میخواهد این شادی وشعف از چشمهسار معنویت ورحمت جاری شود و از درون به جوش آید واین یکی از مهمترین نکاتی است که انسان امروز به آن نیازمند است و شعر اندیشهی مولانا دریچهی به سوی سرور و شادی درونیاست. همین مسئله است که انسان را عاشق وشیدای مولانا وجهانبینی شادی آفرین اش کرده است.
ب: مولانا و یاد آوری رحمت الهی
مولانا به عنوان یک معلم بزرگ انسانی در اثر جاویدانه وماندگارش مثنوی معنوی که قرآن زبان فارسی تعبیر شده است با تکیه بر آموزههای دینی وعرفانی یادآوری میکند که انسان نباید از درگاه رحمت الهی نا امید شود و خود را در باتلاق نا امیدی غرق و در دالان تاریک جهالت و نافرمانی سرگردان بسازد. مولانا در شعرها و آثارش با بیانهای گوناگون در حکایات و داستانها به نوعی انسان را از عصیان و سرکشی درپیشگاه حق بر حذر میدارد و تأمل در مضامین اینگونه حکایات که مولانا در شعرها وآثارش آورده باعث شکوفایی معنوی انسان درسایه سار مهر ورحمت خداوند میشود.
مولانا برای انسان بخشش بدون قید وشرط پروردگار را یاد آور میشود که انسان در همه حال با رجوعی به درگاه حق از فیض این بخشش بیمنتها برخودار خواهد شد. مولانا خلقت جهان را وابسته به لطف خداوند میداند و به انسان یاد آوری میکند که آفتاب مهر حق است که جهان را روشن نگهداشته پسنباید از شب تاریک وظلمانی واهمه داشت.
این معلم بزرگ و این عارف شوریده حال جلوههای مهر ورحمت پروردگار وطریق برخورداری از این رحمت بیمنتها ودلایل محروم شدن از این لطف را با یک بیان شورانگیز وهنرمندانه طوری بیان میکند که شعلهی مهر وعشق الهی در جان هر خواننده وعلاقمند مکتب فکری مولانا روشن میسازد وباعث گرایش وکشش بیشتر انسان به سوی خداوند میشود همین نگاه و نگرش مولاناست که بشر امروز به جهان فکری هر روز بیش از گذشته علاقمند و دلبسته میشود. در منظومهی فکری مولانا جهان وخلقت برپایهی لطف ورحمت الهی استوار است چنانچه گفتهاست:
گر عتابی کرد دریای کرم
بسته کیگردند درهای کرم
اصل نقدش داد و لطف و بخشش است
قهر بر وی چون غباری از غش است
از برای لطف، عالم را بساخت
ذرهها را آفتابِ او نواخت
(مثنوی معنوی، دفتر دوم،ص256)
خدا در اندیشهی مولانا، منبع تمام نشدنی نور و روشنی و یادش سرچشمهی زلال معرفت است و انسان چون قطرهی کوچک با قالب محدود. اقیانوس بی کران مرحمت حق لایتناهی وتمام نشدنیست پرتو لطف چنین خداوند است که در تنگاها دستگیر بشر میشود. آنچه در دنیای سرمایهداری معاصر به عنوان یک خالیگاه بزرگ به حساب میآید نبود معنویت وعدم وابستگی انسان به خداوند است. مولانا باکلام تاثیرگذارش برای انسان مدرن از وجود وحضور چنین خدایی صحبت میکند وبرای مخاطبان امروزی که خدایشان را گم کردهاند از خداوند نور وخرد صحبت میکند.
ج: عشق چارهی سرگشتگی انسان معاصر
یکی از مهمترین دلایل پیپناهی، انزوا وتنهایی انسان معاصرگم گشتهای به اسم عشق است که زندگی بشر امروز جلوههای آن را از دست داده است و فروغناکی آن دیگر احساس نمیشود چرا که انسان مدرن اصلا نمیتواند عاشق شود چون از خویشتن دور شدهاست در این روزگار انسان حتی از خودش فرار میکند. روح انسان مثل یک زمین بکراست که از نقش خودشان خالی شده وبیشتر حضور دیگران در آن به چشم میخورد.
انسان در روزگار امروز با جوهر عشق بیگانه است وشناخت درستی از آن ندارد داستان عاشق شدن پادشاه برکنیزک دلیل خوبی برای این مدعاست. پادشاهی که همهی طبیبان از درمان کنیزش عاجز شدند و او در حال نا امیدی و التجا به درگاه حق وقتی به معنویت و آن مرد الهی به در خانهاش روبرو شد تازه متوجه شد که عشقش به کنیزک عشق حقیقی نیست بلکه وسیلهای است برای رسیدن به عشق واقعی مولانا جوهر عشق راستین را به انسان امروز بازتعریف میکند و میگوید که در چه مسیری باید حرکت کند. از منظر مولانا عشق است که هستی و کائنات را به هم متصل میکند واز طرفی همین عشق است که در مواردی سبب تفریق وجدایی میشود. وعشق چون مهرهی به هم متصل است و نیرو وقدرتی دارد که کائنات را هم بتواند به هم متصل بسازد. مولانا مقام و جایگاه عاشق را وابسته به جایگاه معشوق میداند وهر اندازه معشوق عظمت داشته باشد به همان میزان عاشق جایگاه و مقام پیدا میکند خداوندگار بلخ عشق الهی را به خورشید کمال تعبیر میکند چنانچه گفته است«عشق ربانیست خورشید کمال» یا هم آن را وسیلهی دریافت رمز وراز الهی میداند که میگوید:« عشق اصطرلاب اسرار خداست» و توسط آن به سرچشمهی پایان ناپذیر رحمت الهی دست پیدا کرد و به عشق ازلی وابدی رسید.
آنچه را که مولانا در اندیشههایش فریاد میکند دعوت انسان به سوی خویشتناست به باور مولانا دوری از اصل و ریشهاست که انسان را از مسیر رسیدن به سعادت وحقیقت وجودی انسان دور میکند. آن حکایتی که مولانا از نی وشکایتی که از جدایی در آغاز مثنوی شریف و «نینامه» دارد شکایت وحکایت دوری از خویشتن است. البته این بیخویشتنی وجدایی از خویش را که مولانا از آن سخن میگوید از منظر مولانا و جهانبینی فکریاش تفسیرها و تحلیلهای متفاوت وگوناگونی از آن انجام داد. دور شدن از خویش را به دور شدن از فطرت و طبیعت معمول انسانی و فاصله گرفتن از حقیقت تا برداشتهای عاشقانه و عارفانه تعبیر کرد چنانچه عاشق در پیشگاه معشوق به از خود رها میشود. مولانا در ادامهی مثنوی «نینامه» در محور عشق حرکت میکند جلوههایی از عشق راستین و حقیقی را به معرفی میگیرد تا جایی که عشق را به آتش سوزان تعبیر کرده و هستی یک انسان را وابسته به روشن بودن شعلهی این آتش و جاری بودن عشق راستین و حقیقی میداند:
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
(مثنوی معنوی، نینامه ص 7)
در دنیای پر زرق وبرق و جهان مادیگرای امروز رسیدن به عشق حقیقی ودرک آن بزرگترین موهبت است وانسان معاصر آنچه ندارد همان عشق است که مولانا از آن سخن گفته است. مولانا مرز بین عشق حقیقی و مجازی را هم مشخص میکند در بسیاری از شعرهایش مولانا عشق مجازی را مقدمهای رسیدن به عشق حقیقی و متصل شدن به حق میداند وباعث خودشناسی انسان امروز میشود.
مولانا به کرامت و عزت انسان اهمیت زیادی قائل است و گنج درونی نهفته در وجود بشر را بسیار ارزشمند میداند و تاکید دارد که باید قدر ارزشهای درونی و معنوی را دانست. وگوهر عزت را به هرکس و هرچیز نباید فروخت واصلا قابل معامله و داد و ستد نیست.
انسان به صورت بالقوه در نگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی ظرفیت رسیدن به کمال معنوی وحرکت به سوی خداوند را دارد . پیام مولانا به انسانیت در همهی دورانها بندگی عاشقانه ومخلصانه خدا ودید زیبا به دنیا و شناختن جایگاه انسانی خویش و اختیار کردن منش مهر ورزی، مهربانی وصلح طلبی است. به همین دلیل است که هانری کرُبن فیلسوف، دانشمند و مولانا شناس مولانا بزرگ فرانسوی مولانا را به عنوان اسطوره و نماد برجستهی مذهب عشق ومنبع معتبر برای شناخت عرفان، اندیشه و تصوف اسلامی معرفی میکند ومثنوی معنوی مولانا را به عنوان قرآن زبان فارسی نام میبرد چون مولانا به انسان تلنگر میزند که عشق به عنوان یک امانت الهی در دل هر انسانی به ودیعه گذاشته شدهاست وباید از آن استفاده کرد. جهانبینی وتعریف مولانا از عشق است که او را به عنوان قهرمان مکتب اندیشه و عشق در جهان ماندگار ساخته است.
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
هر کسی را ره مده ای پرده مژگان من
سخت نازک گشت جانم از لطافتهای عشق
دل نخواهم ، جان نخواهم، آنِ من کو، آنِ من
(دیوان شمس، غزل1946)
د: تساهل و مدارا گفتمان مدرن؛ و نقش پر رنگ آن در اندیشه مولانا
تساهل و مدارا به عنوان یکی از گفتمانهای مهم در دنیای امروز مطرح است فرهنگ وتمدن غربی با دستمایه قراردادن کلیدواژههای چون: حقوق بشر، صلح دوستی، رواداری، مبارزه با افراطگرایی و.. گفتمان تساهل ومدارا را متعلق به خودش میداند درحالی که این اندیشه ریشه در فرهنگ پربار مشرق زمین دارد و با بیانهای متفاوت در آثار بزرگانی چون مولانا و سایر مفاخر بزرگ ادب وفرهنگ خطهی تاریخی و تمدنی فارسی زبانان انعکاس یافته و فقط متعلق به فرهنگ غربی نیست بلکه این گفتمان از اندیشههایی است که از شرق به غرب گسترش یافته و تبدیل به یک گفتمان بزرگ جهانی شدهاست.
اندیشهی تساهل و تسامح در آثار و شعرهای مولانا جلال الدین محمد بلخی بسیار برجسته است.
مصداقها،جنبهها وجلوههای گوناگونی از آن را در شعر مولانا میتوان یافت. وانسان امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند این نوع نگاه و جهان بینی فکریاست. دکتر احمد کتابی از پژوهشگران حوزه علوم اجتماعی در مجموعه مقالاتش با عنوان «ازدریای معارف مولانا» و اولین مقالهی این کتاب با عنوان«تساهل ومدارا در اندیشههای مولانا» شاخصهای این گفتمان را که در اندیشه و آثار مولانا بازتاب یافته مفصل مورد تحلیل و بررسی قرار دادهاست. نگارنده ضمن ارجاع علاقمندان به مطالعه کامل آن مقاله با توجه به شاخصهای« تساهل وتسامح» که دکتر حسابی در مقالهاش به آن اشاره کرده است به بیان فهرست آن شاخصها و ضرورت این گفتمان در روزگار کنونی خواهیم پرداخت.
دکتر حسابی: خودشناسی و خودآگاهی، فروتنی وخاکساری، انسان دوستی و نیک خواهی، ضرورت عدم تبعیض بین خود ودیگران، عدم تعصب، استقلال فکری و اجتناب از تقلید، آزاد منشی و آزاد اندیشی و نسبیت گرایی را به عنوان شاخصهای مهم تساهل ، و در ادامه مدارا و بردباری، نرم خویی و خشم گریزی، مهر ورزی و اجتناب از کینه توزی، ادب ورزی، مشورت و رایزنی، نکوهش انتقادپذیری وعدم تسلیم در برابر حق، حمل بر برائت و صحه گذاشتن بر اعمال دیگران و خوش بینی نسبت به طبیعت نهاد آدمی را از شاخصهای مهم مدارا بیان کردهاست. علاقمندان این مقوله برای پژوهش میتوانند به این کتاب مراجعه نمایند( از دریای معارف مولانا ص 21 – 68)
این شاخصها که در گفتمان تساهل و مدارا بسیار پر رنگ است و درشعرهای مولانا به شکلهای گوناگونی بیان شدهاست. یکی از ضروری ترین نیازهای بشر امروز است. فراموشی وازیاد رفتن این شاخصهاست که انسان امروز را به ورطهی نابودی و خشونت کشاندهاست جهان آرمانی که مولانا آن را در شعرهایش ترسیم وتصویر کرده است از مهمترین نیازهای جامعه بشری امروز است. تا زبان و فرهنگ فارسی پابرجاست اندیشهها، گفتمان و جهان فکری مولانا برقرار است و همیشه برای انسان تلنگر میزند.
سرچشمهها:
1 – مثنوی معنوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی، مطابق نسخه نیکلسون، به کوشش حمیدرضا مجدآبادی،چاپ دوم،پاییز 1390
2 – کلیات شمس تبریزی، جلال الدین محمد بلخی رومی،(مولانا)، مطابق نسخه تصحیح شده بدیع الزمان فروزانفر. – تهران، طلایه، چاپ دوم 1386
3 – باغ سبز،گفتارهایی درباره شمس ومولانا/ محمد علی موحد، تهران نشر کارنامه ، 1387
4 – از دریای معارف مولانا، کتابی، احمد،1319،تهران انتشارات اطلاعات،1394