فرزانه فرهمند-موهای گیر مانده به چادر دروغ نیست
موهای گیر مانده به چادر دروغ نیستبا درد خو گرفتن خواهر دروغ نیست یک عمر شد برای خودم غصه میخورمیک عمر شد برای برادر … دروغ نیست بیباغ و آسمان...
موهای گیر مانده به چادر دروغ نیستبا درد خو گرفتن خواهر دروغ نیست یک عمر شد برای خودم غصه میخورمیک عمر شد برای برادر … دروغ نیست بیباغ و آسمان...
گریههایم در اتاقی در گرفتدامنم دور اجاقی در گرفت گفته بودم بگذرم از زندگیزندگی بر روی طاقی در گرفت دستهایت تا که بر دستم رسیدبر لبانم اتفاقی در گرفت پردهها...
چون كابل قديمِ پر از پاکبازهادر تو هزار كوچه خرابات و سازها روییده از لبت گل آوازهای سرخبزمیست در گلوی تو از نینوازها مثل جزیرهای به خودت منتهیستیتنهایی رها شدهای...
راه میافتم سوی افسانههای دور با تومثل عشاق قدیمی ساده و مغرور با تو همپیاله با دو چشمت میشوم دیوانه و مستمستتر از دانهی دیوانهی انگور با تو نقش میبندد...
یک دم عبور میکنم از هر چه باورمتا میزند هوای تو یک لحظه بر سرم وقتی که یک نهالم و در زیر برف گیرایمان به فصل سبز شکفتن کجا برم؟...
قسمت سبدش را سر اين بام انداختبر دامن سرخم گل بادام انداخت قسمت حركت كرد در آيينه نشستروشن شدم از ماه كه در جام انداخت قسمت نه چنان است كه...