
نگاهی به لایههای زیبایی شناسی مویههای آمو
- مقالات ادبی, نقد ادبی
- 1403/12/27
دریچه
انتشار دفتر شعر «مویههای آمو» را به دوست عزیز، شاعر نازک اندیش و خیالبافم، استاد سید سکندر حسینی بامداد، تبریک عرض میکنم و امیدوارم که «مویههای آمو« آغاز حرکت ادبی و شاعرانگی استاد بامداد باشد و این حرکت مبارک همچنان برای اصحاب ادب در این زمانۀ ناسپاس و روزگار عنود ادامه یابد.
اشعار «مویههای آمو» را میتوان در پنج لایۀ زبان، موسیقی، خیال، احساس و اندیشه به خوانش گرفت و از ساحتهای گوناگونِ زیباییها و نوآوریهای این مجموعه سخن گفت. نخست فشردۀ از ساحتهای پنجگانۀ اشعار بامداد را تقدیم خوانندگان این سیاهه میکنم و سپس به اندازۀ که فرصت اجازه میدهد، برای هرکدام از این لایهها شواهدی را از دفتر «مویههای آمو» یاد آوری میکنم.
1 – لایههای زبانی
مویه های آمو در لایۀ زبان بسیار خوش درخشیده. نحو زبان بسیار روان و با رعایت قواعد دستوری از اول تا آخر ادامه یافته و بامداد در این لایه، بدون خروج از قواعد دستوری پیش رفته است. در این لایه شاعرِ «مویههای آمو» به خوبی توانسته است با خلاقیّت و تجربه، طراوت و زیبایی را در قالب آرایههای ادبی به نمایش بگذارد. در عین حال که از شگردهای حذف و ایجاز، تکرار، ترکیب سازی، باستان گرایی، مردم گرایی، طبیعت گرایی، هنجار گریزی صرفی و نحوی به خوبی بهره برده است:
به یاد بلخ و خراسان ترانۀ دیگر
بگیر و زمزمه کن عاشقانۀ دیگر
کنار پیکر بودا نشسته تار بزن
شکوه غلغله را در زمانۀ دیگر
در این غزل بامداد از شگرد باستان گرایی و تلفیق آن با ذائقۀ جوان امروز به بهترین وجه ممکن استفاده کرده و خواننده را در هنگامۀ سیر و سیاحت به خراسان قدیم، شهر غلغله و تماشای بتهای جادویی بامیان، به گوش دادن به موسیقی و شعر عاشقانه دعوت میکند و در این نقاشی مینیاتوری ادبی هرگز دچار ضعف زبانی نمیشود و استاد بامداد از این نوع هنرنماییها در این مجوعه کم ندارد.
2 – لایههای احساس وعاطفه
در لایۀ احساس، شاعرِ «مویههای آمو» به طبیعت محیط خود نزدیک میشود بلکه با طبیعت هویت یگانه مییابد و از صداقت هویتی فوق العاده بر خوردار است. شاعر در کوچه و پس کوچههای بلخ و در دشت و دمنهای مزارشریف با گل سرخ و مظاهر طبیعی همزاد پنداری بسیار شکوه مندی دارد. گاه طبیعت را به سخن وا میدارد و گاه خود زبان طبیعت میشود. گاهی خود با گل سرخ، چشمه، رود، قشلاق، قریه، سپیدار، کوزه، دریا، کبوتر سخن میگوید و گاه به سخن طبیعت گوش فرا میدهد. قابلیت انتقال عاطفی، عینیت بخشی به عواطف، همزیستی زبان و عاطفه، صدق و اقناع عاطفی، اهمیت زاویه دید شاعر در خلق فضاهای عاطفی از ویژگیهای احساسی و عاطفی شاعر دفتر «مویههای آمو» است.
سرچشمه میگیرند از چشمت تغزلها
آشفتۀ یک تا گیسوی تو کاکلها
در این غزل شاعر در اولین بیت حس شاعرانگی خود را به زیبایی به خواننده منتقل میکند و حس شاعرانه تا آخر خواننده را با خود میبرد و رها نمیکند:
عاشق شدن در یک نگاه آنقدر آسان است
گاهی به یک لبخند کوچک بستگی دارد
شاعر در این بیت از زبان محاوره و زندگی اجتماعی جوان امروز استفاده هنری کرده و از تلفیق نگاه و لبخند یک ضرب المثل ماندگان را وارد ادب فارسی نموده است؛ د رعین حال احساس سادگی و صداقت را به خواننده منتقل میکند.
3 – صورخیال ونگاه شاعرانه
تخیل و نگاه شاعرانه در دفتر شعر «مویههای آمو» از اوج ها و فرودهای بر خوردار است گاهی مخاطب را با خودش میبرد و به پرواز در عالم خیال وادار میکند و گاهی آرام از دست او میگیرد و او را بر فراز طبیعت سیر میدهد تا خواننده با عینک خیال شاعر، طبیعت بلخ باستان را تماشا کند. در این لایه شاعر به صورت شگفت انگیز از هنرسازههای ادبی برای خیال انگیزی غزلها استفاده کرده است:
کنار چشمه در آورده پیرهن مهتاب
به اشتیاق سپرده به آب تن، مهتاب
میان آب رها کرده گیسوانش را
به بیبدیل ترین شکل خویشتن مهتاب
ستارگان همه مشاطگان درگاهش
همیشه غرق به آرایش بدن مهتاب
در این ابیات تخیل شاعرانه درمصرعهای اول در اوج است. خواننده اگر تنها مصرعهای اول را بخواند به اوج خیال انگیزی شاعر میرسد ولی در مصرعهای دوم خیال کمی از آن شکوه نزول میکند. شاید ضرورت قافیه آرایی نگذاشته تا شاعر در همان اوج باقی بماند.
4 – لایههای موسیقیایی
خواننده در «مویههای آمو» با موسیقیِ بسیار نرم و ملائم مواجه میشود؛ به گونۀ که احساس میکند در هنگام خواندن اشعار به موسیقی آرام بخش نیز گوش میدهد. به عنوان نمونه در غزل آیینی شماره 33 میبینیم که این غزل سرشار از موسیقی درونی و کناری است و خوانندۀ جدّی شعر نمیتواند قافیهها را جا به جا کند یا با خود بگوید میتوان در فلان بیت این قافیه را جایگزین کرد.
از نگاهت قرنها سیراب سقاخانهها
چشمهای تو دلیل مستیِ پیمانهها
شعله شعله در کنار رود سرکش سوختی
قتلگاهت شد پس از آن معبد پروانهها
قاصدکها ذره ذره بین آتش سوختند
غرق خون بال کبوترها میان لانهها
تشنه بودی آب از داغت عزاداری گرفت
مشکها عمریاست میگریند روی شانهها
از دید نگارنده این غزل یکی از بهترین نمونههای شعر آیینی امروز است. در عین حال که احساس و خیال شاعر در اوج است از موسیقی درونی و کناری فوق العاده نیز برخوردار است و انسان آشنا با آیین مذهبی تشیع را به شدّت تحت تأثیر قرار میدهد.
5 – مضمون سازی و لایههای اندیشه
اندیشه در دفتر «مویههای آمو» از فراسوی احساس و خیال سرک میکشد و مخاطب آشنا به میراث کهن ادب فارسی را با خود همراه میکند. اکثر غزلهای عاشقانه، اول با عشق سطحی آغاز میشود و کم کم مخاطب را با خود به دیدار معشوقهای کهن میبرد و در نهایت عشق زمینی به رشد و کمال میرسد و دست مخاطب را گرفته بالا میکشد زمینیان را همنشین آسمانیان میسازد.
یکی از ضعفهای شعر جوان امروز تهی بودن از عشق عمیق و عقل عاشق است اما بر عکس در دفترشعرهای «مویههای آمو» با عشق عاقل و عقل عاشق مواجه میشویم و میبینیم که شاعر ما، این ضعف را در بین شاعران دوران خود درک کرده و برهنه بودن اشعار امروز از رنج اجتماعی و تهی بودن از درد جاودانگی؛شاعر «مویههای آمو» را آزار میدهد و او را به شِکوه وا میدارد. دوری از ریشهها برای شاعرِ «مویههای آمو» در واقع دوری از خرد عاشق است:
شاخه شاخه دور افتادیم دور از ریشهها
کوه غم بر دوش فرهاد و هجوم تیشهها
بلخ در جانش نمانده شور مولانا و شمس
بارها خون گریه کرد از غربت اندیشهها
کابل از آغوش و عشق و بوسه خالی گشته است
دسته دسته میروند از شهر عاشق پیشهها

به نظر نگارنده مهم ترین تشخص شاعر در «مویه های آمو» ترکیب مضمونی است. شاعر هنرمندانه مضمون عشق زمینی را با زیباییهای طبیعت و با محبت شدید به طبیعت و در نهایت با حقایق ثابت فراطبیعی گره زده و این مسئله در بسیاری از غزلهای این مجموعه برای مخاطب دقیق النظر قابل مشاهده است.
اشعار «مویههای آمو»سهل ممتنع است. مخاطب با یک بار خواندن، زیاد به عمق معنا نمیرسد بلکه از ساحت احساس و خیال لذت میبرد و شاد و غمگین میشود اما خواندن مکرر او را با زیباییهای که از ترکیب احساس، خیال و اندیشه حاصل شده است، مواجه میسازد و اندیشههای شکوهمند، اندک اندک خود را از پشت پردۀ خیال و احساس برای خواننده مینمایاند. بامداد در غزلی دیگر گل مریم را نماد دختران امروز وطن، زمستان را نماد پارادوکسیکال جنهم سوزانِ تلقی میکند و از تلفیق آن این بیتهای زیبا را خلق میکند:
در بلخ برپا میشود جشن گل سرخ
اردیبهشت آمد، جهنم ماندنی نیست
بر گیسوی کابل جوانه میزند گل
پژمردن گلهای مریم ماندنی نیست
شاعر دربیت بعدی بنیادی را که با خون بناشود ویران میبیند و میگوید اگر بنایی هرچند محکم با خون بینوایان سرشته و ساخته شده باشد؛ هرچه محکم باشد باز رو به ویرانی میرود:
کاخی که دیوارش به روی خون بناشد
باشد به هر اندازه محکم ماندنی نیست
یکی از مضامینی که شاعر «مویههای آمو» را گریانده و از نظر روانی اذیت کرده شکوه گذشته و انحطاط امروز بلخ و خراسان تاریخی است. سرزمینی که روزگاری در فضای آن خواجه عبدالله، مولانا و سنایی غزنوی نفس میکشید و از کوچههای بلخ و هرات و غزنه اشراق میتراوید و بر سر هرکوی برزن سفرۀ عرفان پهن بود، امروز تبدیل به محل بیع و شرای جهل و خرافه و خشونت شده است! دریا در ادبیات عرفانی نماد وسعت نگاه و سیعۀ صدر است. روزگاری که نماد این دریا سینۀ فراخ سنایی و مولانا و خواجه عبدالله بوده است؛ امروزه چه مدعیانی خود را وارثان این مردان دریا دل میخوانند! تفو بر تو ای چرخ گردون تفو.
بین کوچههای گازرگاه رنج پیر هرات پنهان است
از هری رود بشنوید امروز شرح غمهای تلخ دریا را
کودکان گرسنۀ کابل در خیابان دو قرص نان تا صبح
کرده خورشید و ماه نقاشی برده از یاد شان الفبا را
نان و کتاب دونیاز اساسی و بنیادین جسم و جان آدمی است. اگر در جامعۀ بخش بزرگی از زندگی زن و مرد، پیر و جوان برای به دست آوردن نان صرف شود، چه انتظاری برای فردا میتوان داشت! آیا ممکن است، از بین این کودکان گرسنه باردیگر سنایی، مولوی وخواجه عبدالله دیگری ظهور کند!
استاد بامداد عشق را اکسیری میداند که میتواند دوئیتهای اعتباری و ساختگی بشر را از میان بردارد. از نگاه شاعر ِ«مویههای آمو» عشق اگر انسانی باشد میتواند دوگانیهای قومی و مذهبی را تبدیل به هویت واحد کند. عشق به آدمی میفهماند که تو منی و من تو هستم و من و تو ما هستیم:
روز اول در کنار رود فهمیدم که تو
چشمهایت را که دیدم زود فهمیدم که تو
دوستم داری و پنهانی نگاهم میکنی
پشت کلکن لحظۀ بدرود فهمیدم که تو
درمیان جنگ وقت ایل تو کوچید و رفت
ابتدای جادۀ بهسود فهمیدم که تو
دختر کوچی کنار چشمه وقت رفتنت
عکس تو در آب جاری بود فهمیدم که تو
گم شدی در جنگلی پوشیده از وابر و خیال
بعد از آن تصویر وهم آلود فهمیدم که تو …
فهمیدم که من و تو یکی هستیم و این عصبیتهای قومی و مذهبی است که من و تو را از هم جدا کرده و اگر نه همۀ اقوام ساکن این سرزمین تبار واحد دارند و آن تبار انسانیت است اما افسوس که من و تو هرگز به هم نمیرسیم؛ چون جهل و تعصبهای قبیلوی برای انسانیت هویتهای پاره پاره ساخته است و تنها عقل عاشق و عشق عاقل است که میتواند این دوئیتهای اعتباری و جعلی را از میان بردارد.
پیوند باستانگرایی و نمادهای دینی و طبیعت یکی از برجستهترین ویژگیهای اشعار بامداد است:
به چارباغ سخی هر دقیقه میشنوی
ترانههای گل سرخ با نوای فلوت
تو ای زن ای زن بلخی تبار زرتشتی
تمام شهر به رقص محلیات مبهوت
جالب این است که شعرهای آقای بامداد بدون عنوان است و این بی عنوانی آگاهانه و بیانگر هدفی است که شاعر به صورت ظریف به آن اشاره کرده است. گم بودن محبوب، آوارگی شاعر، حیرت و سرگردانی انسان معاصر و در نهایت شاعر اشاره میکند که دلیل این سرگردانی و سردرگمی بشر ابهام نسبت به سرنوشت و آیندۀ بشریت است و آدمی در صورتی از این سردرگمی رهایی مییابد که باور به موجود موعود داشته باشد. و این شعر به نظر من در عین حال که آیینی نیست، آیینیتر از خیلی اشعار آیینی روزگار ما است. آنچه بشر امروز را گرفتار سردرگمی کرده است عدم باور به موجود موعود و ناامیدی از فرجام نوع بشر است؛ در عین حال که همین واقعیت ادراکی در ناخود آگاه بشر نهفته است و او را وادار میکند که به موعود باوری دوباره فکر کند:
وقتی که موعودی نباشد زندگی تلخ است
انسان فقط در ذات خود یک چیز کم دارد
باید بیایی اسم تو در دفترم خالی است
این شعر بی عنوان فقط یک چیز کم دارد
یکی از ویژگیهای شعرهای شاعر مویههای آمو کوبندگی و ضربههای بیتهای پایانی غزلهاست . در غزل شماره 15 شاعر از عشق زمینی و دوران خامی، مخصوصا عشقهای جوانان امروزی آغار میکند؛ عشقی که نتیجۀ آن بیشتر گریز از روز مرگیها و زندگیهای یک نواخت است ولی در نهایت اوج میگیرد و این عشق دست خوانندۀ «مویههای آمو» را میگیرد و از زمین به آسمان میبرد. یعنی در بسیاری از غزلها، بامداد از عشق سطحی به عمق معنا شیرجه میزند.
رفتم به عمق چشمهایت ناگهان حل شد
صدها معمای شگفت انگیز در چشمت
یا بیتی دیگر:
همیشه گفته ام این بار و باز میگویم
تمام رابطه عاشقانه یک حرف است
این سیاهه حاصل تأملات نگارنده در حدود نصف غزلهای دفتر «مویههای آمو» بود. متأسفانه زندگی ماشینی و زیست مجازی اوقات زندگی امروز بشر را پر کرده است که حتی مجال چند ساعت تأمل را نیز از ما گرفته است؛ اگر نه میتوان خیلی نکات دقیقتر و عمیقتر از از مجموعۀ «مویههای آمو» صید کرد.
سید حسین فصیحی غزنوی
حوت 1403 شهر آشتیان