نورمحمد علوی فراندیش-هرگز ندیده کس مرا از درد سر خالی
هرگز ندیده کس مرا از درد سر خالی
جای تو تا کی پشت این دیوار و در خالی…
کوچه سکوت مطلقی در انزوا دارد
تا انتها از جای پای رهگذر خالی
درگیر هستم با تو و بیهودهپرسشها
نصف خشابم هست پر؛ نصف دگر خالی
آیا کسی پُر میتواند در دل یعقوب؟
جای عزیزی را که کرده یک پسر خالی
وقتی که بنیامین به دور از یوسف افتادهست
کی کیسهی او میشود از جام زر خالی؟
دل کشتهی یاری ست مشکینزلف و مشکینخو
زیر لبش مشکینتر آید در نظر خالی!
لبریز کن!
لبریز کن!
لبریز کن ساقی!
مستی نیامد هرگز از این جام سرخالی!
حالا مسافر میشوم اما کدامین سو؟
بیک سفر خالی ست؛ جیبم بیشتر خالی
بس درد دیدم
درد دیدم
درد دیدم
درد
خوش باد روزی که شوم از درد سر [ ].