مقایسه حکایات مقامات حمیدی با حکایات گلستان سعدی

چکیده

به صورت کل می‌توان گفت که گلستان اثری جاویدان می‌باشد و مقامات حمیدی نیز از جمله آثاری بوده که در تاریخ ادبیات فارسی از جایگاه خوبی برخوردار است و زمینه‌ساز یکی از سبک‌های بزرگ به نام مقامه‌نویسی است. از اواخر قرن پنجم به تدریج تحولی در نثر فارسی پدید آمد که نویسندگان بیشتر به لفظ توجه نمودند و با استفاده از سجع، موازنه، ترصیع و سایر آرایه‎های لفظی بر آهنگ کلام افزودند نویسندگان تلاش کردند سخن را به اوج هنری و ادبی برسانند.

آنها با آوردن مترادفات لفظی در توصیف، سخن را به اطناب کشیده و از این طریق سعی در ابراز هنرنمایی و فضل‎فروشی ادبی خویش داشتند. این تغییر نگرش و رساندن نثر به کمال، سبب پیدایش«نثرفنی»گردید. از این شیوه‎ و سبک می‏توان به عنوان نثر شاعرانه نیز یاد کرد. مقامه‏نویسی یکی از انواع نوشته در این سبک است که به تقلید از مقامات عربی در ادبیات فارسی پدید آمد که قاضی حمیدالدین در آن از بزرگان تاریخ محسوب می‌شود. از سویی دیگر گلستان سعدی نیز به حیث یکی از بزرگترین آثار منثور در زبان و ادبیات دری، می‌تواند در شناخت قدرت ادبی و هنری دیگر آثار کمک بسیاری کند.

از جمله شباهت‌های این دو اثر اشتراک مضامین از جمله داستان جدال سعدی با مدعی با مقامۀ فی‌شیب و الشباب حمیدی می‌باشد و همچنان نثر این دو ترکیبی از نظم و نثر است از سوی دیگر رگه‌های طنز در دو اثر مشاهده می‌شود و هدف اصلی این دو اثر پندآموزی آن می‌باشد.

همچنان گلستان و مقامات حمیدی تفاوت‌هایی نیز دارا می‌باشد که از جمله ترتیب وقوع مقام‌ها در کتاب مقامات حمیدی و تقسیم بندی زمانی اثر و پراکندگی زمانی در کتاب گلستان سعدی، نحوه‌ی تقسیم بندی مقامات به مقامه و گلستان به باب، نحوه توصیف پردازی، اغراق حمیدی در عبارات و جملات عربی، اختلاف در عناصر داستانی و عدم وجود راوی در مقامات برخلاف گلستان  از دیگر تفاوت‌های آن می‌باشد.

کلید واژه: گلستان، مقامات حمیدی، سعدی، قاضی حمیدالدین، بررسی مقایسوی.

مقدمه

در زبان و ادب فارسی دانایان و متفکران و شاعران و نویسندگان در طول دوازده قرن آثار فراوانی به وجود آورده اند که آنچه امروز به دست داریم در برابر آنچه از اندیشه به قلم آمده بوده ناچیز است. بسیار بزرگان هنر و اندیشه این سرزمین که در روزگار خود بر دل‌ها و خردها فرمانروایی می‌کردند، و آثار آنان در جهان پهناور پارسی‌گوی و پارسی‌خوان از چین تا مصر و از قسطنطنیه تا کرانه‌های دریای هند دست به دست می‌گشت، و امروز یادگارهای آنان به تندباد حوادث رفته و غبار فراموشی برنام آنان فرو نشسته است، و به ندرت نمونه‌هایی از اندیشه‌های آنان در سینه‌ی مجموعه‌ها در گوشه و کنار کتابخانه‌های جهان، دور از یار و دیار در زندان فراموشی آرمیده‌اند.

از جمله این بزرگان و نام آوران روزگار ودو دانشمند بزرگ و سخنور و نثر نویس چیره دست سعدی شیرازی و قاضی حمیدالدین می‌باشد که پیشرو سبک‌های خاصی از آثار منثور در عصر خویش و تا قرن‌ها بعد از خویش بودند، شایسته است که با بررسی‌های مقایسوی، زمینه ساز تحقیقات بلندی در خصوص اندیشه‌ها، باورها، هنرمندی و خصوصیات نثر این دو بزرگ‌مرد تاریخ ادبیات باشیم.

کتاب گلستان با مقامات حمیدی شباهت‌های زیادی دارد و می‌توان گفت که گلستان سعدی در واقع نسخه اصلاح شده مقامات بوده، هرچند مقامه‌نویسی بعد از قاضی حمیدالدین تا دوره‌یی پیروانی داشت، اما سعدی سعی کرده است با ایجاد تفاوت‌های مثبتی در تاثیرپذیری گلستان خویش بیفزاید و هم‌چنان از مفاهیم و داستان‌های ارزشمند مقامات حمیدی نیز گاهی بهره برده است، اما بیشترین تأثیرپذیری سعدی از خواجه عبدالله انصاری می‌باشد و نثر مسجع وی را نیز در حالت اعتدال به کار برده است.

پیشینۀ تحقیق

تحقیق حاضر، یک تحقیق بزرگ با پیشینه‌ی فاخر بوده و این امر خود نشان دهنده اهمیت این تحقیق می‌باشد، اما بنابر این که تحقیقات گذشته با محدودیت‌های زیادی همراه بوده است، خواستم یک تحقیق منسجم و مفصل در مورد بررسی تمایز و شباهت‌های گلستان سعدی و مقامات حمیدی داشته باشم.

نظر به تحقیقات من مقالات ذیل در رابطه به بررسی مقایسوی گلستان سعدی و مقامات حمیدی بدست آمد:

  • – تحلیل محتوایای و ساختاری مقامات حمیدی و گلستان سعدی و واکاوی ریشه‌های آن دو در ادبیات عربی از الیاس نورایی (1393)

2 – بررسی مقایسوی و درون مایه‌ها و مضامین عرفانی در مقامات حمیدی و گلستان سعدی از هدیه خنافره و دیگران (1399)

3- بررسی مقایسوی گلستان سعدی با مختصات نثر موزون و مسجع در بلاغت عربی از طاهره لاوژه (1394)

4 – بررسی ساختارشناختی مقامات حمیدی و گلستان سعدی (1394)

5 – مقایسه گلستان با مقامات حمیدی از نسرین خدابنده (1389)

از جمله دیگر مقالات مرتبط به این موضوع شامل موارد زیر می‌شود:

  1. مقامه‌نویسی در ادبیات فارسی، فارس ابراهیمی؛
  2. بدیع‌الزّمان همدانی و مقامه‌نویسی، علیرضا ذکاوتی قراگزلو؛
  3. بررسی مقایسوی سبک ادبی مقامات حریری و حمیدی»، حسن دادخواه؛
  4. بررسی ساختاری حکایت‌های گلستان سعدی»، حسین حاجی‌علی لو

 و البته مقالات و کتاب‌های زیاد دیگری در خصوص این دو کتاب ارزشمند نوشته شده است که به صورت مشخص در مورد موضوع حاضر نمی‌باشد.

مقایسه عمومی مقامات حمیدی و گلستان

مَقامه و مقامه‌نویسی با تأثیرپذیری از علل و عوامل گوناگون، از بدیع‌الزمان همدانی (358-398 ق) به عنوان نخستین کسی که نوشتن مقامه را در ادبیات عرب باب کرد، شروع شد. بارزترین مقامه در ادبیات فارسی، مقاماتِ قاضی حمیدالدین بلخی (م559) است که آن را در سال 551 تألیف کرده است.

 مقامات حمیدی از نثرهای فنی و متکلف فارسی و گلستان سعدی نیز از آثار مسجعِ پس از مقامات حمیدی است که به‌‌رغم اختلافاتی که بین این دو اثر مشاهده می‌شود، از بعضی جنبه‌ها مشابهت‌هایی نیز با هم دارند که نشان‌دهندۀ تأثیرپذیری سعدی از مقامات حمیدی است. برخی ازصاحب‌نظران از جمله استاد بهار در سبک‌شناسی به این نکته اشاره کرده‌اند. وجوه مشترک بین مقامات حمیدی و گلستان سعدی از جهات گوناگون قابل ‌بررسی است؛ زیرا مایه‌های اشتراک در بین این دو اثر چندان اندک و نادر نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. از دیدگاه ادبی، اشتراک در استفاده از صنایع ادبی بخصوص انواع سجع و موزونیت کلام، استفاده وافر از آرایه‌های ادبی همچون جناس، مراعات نظیر، تلمیح و آمیزش کلام با عبارات عربی و تلفیق نثر با شعر و موارد دیگر، که نشان دهنده تسلط هر دو نویسنده به سیاق سخن در فارسی و عربی است. اما در عین حال، با آن که سعدی هم با کلیله و دمنه آشنا بوده و هم با مقامات، ولی هیچ گاه نمی‌توان شیخ شیراز را دنباله‌رو و مقلدِ آنان دانست. او با درک درست از روحِ زمانه، شیوه نثر روایی را که دیگر شاید جذابیّت چندانی در میان نخبگان ادبی نداشته است، دچار تحول کرد و نقطۀ عطفی پدید آورد که پس از وی پیروان و مقلدان فراوانی یافت.

راویِ درون‌داستانی و برون‌داستانی، فردی ناشناس است. مقامات حمیدی، با دیدارِ راوی با یک دوست (ناشناس) و نقلِ یکی از حوادث روزگارآغاز می‌شود. در پایان مقامه، راویِ داستان که ناشناس بود، همچنان ناشناس از صحنه بیرون می­رود. این چهارچوبِ داستانی معمولاً در کلّ مقامه­های این کتاب دیده می‌شود. داستان­های مقامات بدون ایدۀ خاصی آغاز می­شوند. ولی در ارتباط با مضمون، می‌توان مضامینی مشترک در میان تمامِ مقامه­ها یافت. در مقامات حمیدی، شخصیت‌های اصلی به جدال با سایر شخصیت­ها برمی­خیزند. اما جدال میان این شخصیت­ها آن­چنان در چنبرۀ لفّاظی می‌افتد، که گاهی جدال و تنازع، تبدیل به مفاخره‌گویی لفظی می­شود. به طوری که خواننده، آن جدالِ آغازین را فراموش می‌کند. از آن جا که داستان­های مقامات، جنبه­ روایی دارند، راویِ اول (حمیدی) و راویِ دوم (کسی که حکایت از زبانِ وی روایت شده است) هیچ نقشی در بروز و ادامه­ کشمکش‌ها و رخدادها ندارند. قهرمان داستان، در حقیقت، سومین شخصیتِ موجود در داستان است.

سعدی زبانی را که از خراسان آمده و به فارس رسیده بود، به نهایت لطافت رسانده است. وی با زبان شفاف، ساده و زلال خود، بزرگ‌ترین مهندسی فرهنگی را انجام داده و انقلابی در زبان پدید آورده است. در دایره زبانی، سادگی و پیچیدگی­ را در دو حوزه­ فرم و معنا به اوج می­رساند. همه حکایت‌های گلستان در بیان نکته‌یی حکمت‌آموز یا تفهیم و تقریر مفهومی‌خاص و نتیجه‌یی اخلاقی، مشترک هستند. نویسنده با زبانی ساده و از طریق تعریف ماجرایی ساده به آن دست می‌یابد. سعدی از انواع تقارن­های لفظی و معنوی در سطوح زبانی، مضمونی، داستانی و سبکی بهره می­گیرد؛ بی­آن که این تقارن­ها به تکلف بی‌انجامد. توجه سعدی به سجع‌پردازی و آهنگ کلام نیز بی ارتباط با ذهن قرینه‌ساز وی نیست. این تناسب‌سازی­ها و تقارن­اندیشی­های سعدی، سخن او را شفاف، منطقی و آموزشی می­سازد. این تناسب­ها شامل تقارن در نام باب­ها، ساخت حکایت­ها، تقارن­های معنوی و لفظی، تقارن در شخصیت­پردازی، آرایه­های متقارن چون «عکس، تضاد، قلب و تشبیه» می­شود.

در مقابل کلام قاضی حمید الدین  به گونه‌یی است که خواننده رعایت آن را بر خود لازم می‌شمرد. بخشی از جذابیت حکایات حمیدی نیز به دلیل طنز و مطایبه­ آن است. شکل پیرنگ در اغلب حکایت­های مقامات، معمولاً فرم متداولِ طرح است که با مقدمه­چینی و گره­افکنی آغاز می­شود. کشمکش، بحران و نقطه­ اوج به ترتیب و پشت سر هم می‌آیند و در پایان، حکایت با گره‌گشایی و نتیجه‌گیری پایان می‌یابد. این شکل از طرح یا پیرنگ همواره مورد توجه نویسندگان قصه‌پرداز بوده است. سعدی گاه به عنوان قهرمان و شخصیت اصلی در حکایت‌ها حضور دارد. ساختار حکایت‌پردازی مقامات، به گونه‌یی است که آن را درموضعی متفاوت و متمایز از کتاب‌های تعلیمی و حکایات اخلاقی رایج در ادبیات فارسی قرار می‌دهد. البته شخصیت­های حکایات، معمولاً ایستا هستند و به ندرت تغییری در منش و کنش آنها حاصل می­شود.

مقایسۀ جنبه‌های اجتماعی در گلستان و مقامات حمیدی

جامعة عصر سعدی و گلستان» دو متن هستند كه بر هر دوی آنها یك الگو حاکم است و ساختار یگانه‌یی دارند. ما با كشف و تحلیل یك ساختار، می‌توانیم ساختار دیگر را هم دریابیم. تفصیل مطلب به قرار زیر است:

در مقدمه‌ی گلستان، دو طبقه‌ی‌ اجتماعی به طور خاص مورد توجه قرار گرفته‌اند: درباریان ـ به خصوص شخص شاه ـ و  صوفیه. غیر از اینها، تنها در یك مورد و بسیار كوتاه، از «عالمان عامل» به عنوان قرینه‌یی برای «حاكمان عادل» نیز یاد شده است. عین عبارت گلستان این است: « ایزد، تقدس و تعالی، خطة پاك شیراز را به هیبت حاكمان عادل و همت عالمان عامل تا زمان قیامت در امان سلامت نگه دارد». در این مقدمه، به هیچ گروه یا طبقة اجتماعی دیگری، آنگونه كه به شاهان و صوفیه، توجه نشده است. در باب‌های گلستان هم ماجرا از همین قرار است. باب اول و دوم گلستان به پادشاهان و صوفیه اختصاص یافته و هیچ گروه اجتماعی دیگری در سراسر گلستان باب اختصاصی ندارند. در تأیید همین معنا اضافه می‌كنیم كه به حیث حجم هم، بیشتر مطالب گلستان ـ مقدمه و باب‌های هشتگانه ـ مربوط به همین دو طبقه است. باب اول و دوم ـ یعنی باب اختصاصی شاهان و صوفیه ـ بر روی هم 71 صفحه از كل كتاب را تشكیل می‌دهند و شش باب دیگر گلستان، روی هم رفته، 110 صفحه. یعنی اینكه این دو باب، بخش اعظم گلستان را نیز به خود اختصاص داده‌اند. در دیگر آثار سعدی، هم به این دو گروه بیشتر توجه شده است.

از سوی دیگر ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻫﺎﻱ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ حمیدی در اصل ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ، ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﻱ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻲﺯیید ﻭ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ، ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ ﻭ ﺍﻧﺴﺠﺎﻡ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻲﺭﺍﻧَﺪ. ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻫﺎ، ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ ﺷﺒﻪِﺍﻧﺴـﺎﻥ، ﻋﻤﻞﻫـﺎ ﺷﺒﻪِﻋﻤﻞ ﻭ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺷﺒﻪِﺣﺎﺩﺛﻪﺍﻧﺪ، ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﭼﻨـﺎﻥ ﺩﺭ ﺣـﻮﺍﺩﺙ ﺩﺍﺳـﺘﺎﻥ ﻏـﺮﻕ ﻣﻲﺷـﻮﺩ ﻛـﻪ ﮔـﻮﻳﻲ ﺩﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﻧﻜﺘﺔ ﺍﺳﺎﺳﻲ ﺩﺭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻫﺎﻱ ﺣﻤﻴﺪﻱ، ﺑﺮﺭﺳـﻲ ﻭﻳﮋﮔﻲﻫـﺎﻱ شخصیت ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ، ﻭﻱ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه‌ی ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺑﻪ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩﻩ  ﺍﺳﺖ. ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺍﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭه‌ی ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺑـﻪ ﮔﻮﻧـﻪﺍﻱ ﺍﺳـﺖ ﻛـﻪ ﺩﺭ ﺗﺼـﻮﻳﺮﮔﺮﻱ ﺣـﻮﺍﺩﺙ، ﺑـﻪﻳﻘﻴﻦ ﻣﻲﺩﺍﻧﺪ ﻫﺮﻳﻚ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎ ﭼﻪ ﺭﻓﺘـﺎﺭ ﻭ ﮔﻔـﺖﻭﮔﻮﻳﻲ ﺑﺎﻳـﺪ ﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷـﻨﺪ. ﻗـﺪﺭﺕ ﺗﺮﻛﻴـﺐ ﻭ ﺧﻼﻗﻴﺖ ﺫﻫﻦ ﺣﻤﻴﺪﻱ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﺍﺯﺵ ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﻲ ﺧﻮﺩِ ﺁﻥﻫـﺎ ﺑـﻪ ﻫﻨﮕـﺎﻡ ﻧﮕـﺎﺭﺵ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺣﻀﻮﺭ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﻭ ﺻﻔﺎﺕ ﻭ ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ ﻭﻳﮋه‌ی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﺎﻝﻭﻫﻮﺍﻱ ﺩﺍﺳـﺘﺎﻥ ﺳـﺎﺯﮔﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩﻩﺍﻧـﺪ. ﮔﻮﻳﻲ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﻳﻲ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﺳﺎﺧﺘﻪﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺎﺭ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺁﻧﻬـﺎ ﺍﺯ ﻣﻜـﺎﻧﻲ ﺑـﻪ ﻣﻜـﺎﻥ  ﺩﻳﮕﺮ ﻭ ﻧﮕﺎﺭﺵ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ.

ﺩﺭﺍﻳﻦ ﻛﺶ ﻭﻗﻮﺱﻫﺎﻱ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﭘﺮﺩﺍﺯﻱ ﻣﻲﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯﺯﻭﺍﻳﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺗﻮﺟﻪ ﻛـﺮﺩ. ﺧﻄﻴﺒـﻲ ﺩﺭ ﺑﺤﺚ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺣﻤﻴﺪﻱ ﺑﻪ ﺑﻦ‌ﻣﺎﻳﻪﻫﺎﻱ ﻣﺘﻨﻮﻉ ﺁﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﻋﺮﺑﻲ ﻗﺎﺑـﻞ ﻣﻘﺎﻳﺴـﻪ ﻭ ﺗﻄﺒﻴﻖ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺑﻨﺪﻱ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺣﻤﻴﺪﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﻨﺞ ﺩﺳﺘﻪ ﺗﻘﺴـﻴﻢ ﻣﻲﻛﻨـﺪ ﻭ ﺩﺳـﺘﻪ ﺩﻭﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﻣﺎﺗﻲ ﻧﺎﻡ ﻣﻲﺑﺮﺩ ﻛﻪ ﺟﻨﺒﻪ ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ ﻭ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻣﻌﻠﻮﻣﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﻭ ﺗﺼﻮﻑ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﺍﺩﺑﻲ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻘﺎمه ﺷﺸـﻢ ﺩﺭ ﺟﻨـﻮﻥ ﻛـﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﻌﺒﻴﺮﺍﺕ ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ ﺩﻗﻴﻘﻲ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺻﻄﻼﺣﺎﺕ ﺗﻜﻠﻴﻒ، ﻋﺸﻖ، ﻋﺎﻟﻢ ﻣﺠﺎﻫﺪﻩ، ﻋﺎﻟﻢ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻭ ﺟﺰ ﺁﻥ ﻃﺒـﻖ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺻﻮﻓﻴﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﻪ ﻫﺸﺘﻢ ﺩﺭ ﺁﺩﺍﺏ ﺳﻔﺮﺍﺳـﺖ ﻛـﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴـﺰ، ﻧﻮﻳﺴـﻨﺪﻩ ﺗﺤـﺖ ﺗـﺎﺛﻴﺮ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ ﻭ ﺩﻳﻨﻲ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻢ ﺩﺭ ﺗﺼﻮﻑ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻋﻠـﺖ ﻛﺒﻮﺩﭘﻮﺷـﻴﺪﻥ ﺻﻮﻓﻴﺎﻥ ﻭ ﺟﻮﺍﺯ ﻏﻨﺎ ﻭ ﺳﻤﺎﻉ ﺩﺭ ﻃﺮﻳﻘﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻣﻘﺎﻡ ﭘﺎﻧﺰﺩﻫﻢ ﺩﺭﻋﺸﻖ ﺍﺳـﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻧﻴﺰ ﻣﻘﺎﻡﻫﺎﻱ ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ. ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﭘﻴﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺑﻨﺪﻱ ﺳﻮﻡ ﻣﻘﺎﻣﻪ ﺳﻴﺰﺩﻫﻢ ﺑﺤﺚ ﻣﻨـﺎﻇﺮﻩ ﻣﻠﺤﺪ ﻭ ﺳﻨﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﺩﻳﻨﻲ، ﺟﻨﺒـﻪ ﺍﺳـﺘﺪﻻﻟﻲ ﻭ ﻓﻠﺴـﻔﻲ ﻧﻴـﺰ ﺩﺍﺭﻧـﺪ ﻭ ﻣﻘﺎﻣـﻪ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺩﺭ ﻣﻮﻋﻈﻪ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﻪ ﻧﻮﺯﺩﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻓﻘﻬﻲ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﻪ ﺳﻮﻡ ﺩﺭ ﻏﺰﻭﻩ ﻭ ﺟﻬـﺎﺩ.

به راستی به چه اعتبار فقط همین دو گروه توانسته‌اند در گلستان باب اختصاصی داشته باشند؟ ساده‌ترین پاسخ این است كه بگوییم ستایش شاهان در «مقدمة اثر»، از سنت‌های نویسندگی عصر سعدی بوده و بدین سبب است كه سعدی به این طبقه بیشتر توجه كرده است و در توضیح علت توجه خاص سعدی به صوفیه هم بگوییم، چون خود او از این گروه بوده یا تمایلات صوفیانه ـ عارفانه‌ی شدیدی داشته، بدین طبقه بیشتر پرداخته است. اما این، همه‌ی پاسخ نیست. چون این موضوع فقط به مقدمه‌ی‌گلستان محدود نمی‌شود و چنانکه گفتیم در باب‌های هشتگانه هم، این دو طبقه جایگاه خاص خود را دارند و این، دیگر ربطی به سنت‌های نویسندگی عصر سعدی ندارد. اگر قرار بود فقط مسئله پای‌بندی به سنت‌های نویسندگی در میان باشد، سعدی می‌توانست مطابق سنت نویسندگی عصر، فقط در مقدمه به شاهان بپردازد و این موضوع را به باب‌ها تسری ندهد. همچنین، سعدی متعلق به طبقة واعظان هم هست، یا دست كم به این طبقه، تعلق خاطر شدیدی دارد اما برای آنها باب اختصاصی در نظر نگرفته است.

در  عصر سعدی و اصولاً در عصركلاسیك ما، سلطان، «سایة خدا» تلقی می‌شده است و حكم او با چند واسطه همان حكم خدا. به همین اعتبار، در همه‌ی مناسبات و پدیده‌های اجتماعی، جایگاه برتر به او اختصاص داشته است. فرهنگ رسمی مسلط هم، فرهنگ «شبان ـ رمگی» بوده كه بر اساس آن، تنها نخبگان و طبقات خاص، در مركز توجه قرار می‌گرفته‌اند. اهرم‌های كنترل قدرت و هدایت جامعه و فرهنگ، نیز در دست همین طبقات خاص بوده و طبقات عمومی جامعه، در این راستا نقشی بر عهده نداشته‌اند. (مختاری، 1371، ص 78)

درست به این علت است كه نهادهای مدنی كه به حقوق اكثریت رسمیت می‌بخشند، در جامعه كلاسیك فارسی یا اصلاً وجود ندارند یا اگر هم باشند، خاصیتی خنثی دارند. حكایاتی از گلستان نشان می‌دهد كه در عصر سعدی، حتی نقش عالمان دین كم‌رنگ‌تر شده و «صوفیه و درباریان» طبق یك قانون ننوشته یكدیگر را به رسمیت شناخته و هر یك در مقام تأیید دیگری برآمده‌اند تا بدین ترتیب موقعیت اجتماعی هر دو طرف حفظ شود. مرحوم ذبیح‌الله صفا نیز درباره این تعامل درباریان و صوفیه می‌نویسد: « در شرح حال كمتر كسی از مشایخ دیده می‌شود كه بر امرا و بزرگان وقت تسلطی نداشته و یا به غایت مورد تعظیم و تكریم آنان قرار نگرفته باشند. همین امر سبب شد كه به تدریج دست بعضی از مشایخ در امور اجتماعی گشوده شود تا اگر بخواهند در اجرای مقاصد سیاسی و اجتماعی خود از نفوذ معنوی استفاده كنند» (صفا، 1369، ص173).

بنابراین، قدرت برتر در اختیار دو نهاد بوده است؛ نهاد حكومت به زعامت درباریان و در رأس آنها پادشاه و دوم نهاد شرع، به زعامت مشترك «عالمان و صوفیه» و البته  صوفیه مقبولیت عمومی بیشتری داشته‌اند. چه        « از قرن هفتم به بعد، تصوف… بر فرهنگ خراسانی-اسلامی به نحو خاصی سایه افگنده و آن را به تمامی مخذول و منكوب خود ساخته و در نحوه تفكر و حتی در حیات انفرادی و اجتماعی ملت خویش ریشه دوانیده و بدان رنگ مخصوص بخشیده است» (صفا، 1369، ص 178).

پس دور از واقعیت نخواهد بود اگر ادعا كنیم در عصر سعدی، صوفیه از عالمان دین هم نقش برجسته‌تری داشته‌اند. اكنون به پرسش خود بازگردیم. چه علتی دارد كه در گلستان پادشاهان و صوفیه برجسته‌تر از طبقات اجتماعی دیگر ظاهر شده‌اند؟ به نظر می‌رسد پاسخ این باشد كه چون در جامعه عصر سعدی، این دو طبقه برجسته‌تر بوده‌اند، در متن هم به طور خاص و برجسته مطرح شده‌اند. بدین ترتیب است كه ساختار گلستان ـ اعم از مقدمه و باب‌ها ـ با ساختار جامعه عصر سعدی، هم‌گونی و هم‌سانی دارد. همان ساختاری كه بر جامعه حكومت می‌كند، ساختار این كتاب را هم شكل داده است. از لحاظ جامعه‌شناسی ادبیات، این تشابه ساختار «مقدمه و باب‌های گلستان» با «ساختار جامعه»، موضوع مهمی است و بدین اعتبار است كه گلستان منبع قابل اعتمادی برای آشنایی با لایه‌ی پنهان شخصیت قومی جامعه در عصر سعدی به شمار می‌رود.

اینكه دكتر یوسفی می‌نویسد، گلستان، جهان واقعی عصر سعدی را به تصویر می‌كشد و در مقابل بوستان، ترسیم‌كننده جهان آرمانی اوست، ریشه در همین ویژه‎گی گلستان دارد (سعدی، گلستان، مقدمه). دیگر محققان هم به این خصلت گلستان توجه كرده‌اند. (دشتی، 1339، صص 234 و 235)

جنبه‌های طنزی در گلستان و مقامات

طنز در گلستان و مقامات، بخشی جدایی ناپذیر از داستان‌های قاضی حمیدالدین و سعدی شیرازی می‌باشد، هر دو در کتاب گلستان و مقامات سعی کرده اند برای ایجاد تنوع به نثر خویش رگه‌هایی از طنز را نیز اضافه کنند

و از این لحاظ یکی از وجوه اشتراک گلستان با مقامات، حکایات طنزی این دو اثر می‌باشد.

شاید بتوان گفت : روح فکاهه و هزلی را که در پاره‌ی از حکایات گلستان دیده می‌شود. و در مقامات عربی و فارسی نیز مکرّر بدان بر می‌خوریم، نشانه دیگری از این تشابه و توجه دانست.

مثال : « مردكی را چشم درد خاست. پیش بیطار رفت تا دوا کند. بیطار از آنچه در چشم چهار پایان می‌کند در چشم وی کشید وکور شد. حکومت، پیش داور بردند ؛ گفت : بر او هیچ تاوان  نیست  اگر این خر نبود ی، پیش بیطار نرفتی. مقصود از این سخن آن است تا بدانی که هر آنکه نا آزموده [ را ] کار بزرگ فرماید، با آنکه ندامت برد، به نزدیک خردمندان به خفّت رای منسوب گردد

ندهد هوشمند روشن رای                                به فرو مایه کار‌های خطیر

بوریا باف اگرچه بافنده‌ست                            نبرندش به کارگاه حریر »

          (سعدی، 1377، ص 160)

با توجه به دلایل فوق ذکر و نیز عطف نظر بدین نکته که پاره از حکایات گلستان، از حیث طول حکایت و سبک نگارش، به مقامات کاملا نزدیک شده و نیز با در نظر گرفتن حکایت « جدال سعدی با مدعی » روی هم رفته، می‌توانیم در تقسیم بندی سبک‌های مختلف نثر فارسی در این دوره (گلستان) را در مبحث مقامات مورد نقل و تحلیل قرار دهیم. »(خطیبی، 1375، صص 558 – 560)

از سوی دیگر طنز در مقامات حمیدی جایگاه خاصی دارد و بسیاری از داستان‌های آن با طنز آمیخته است، اگر  به صورت دقیق به طنز در مقامات حمیدی بنگریم، در می‌یابیم که طرح کلی مقامات حمیدی، بیشتر بر محور گفت‌وگوهای درونی یا حدیثِ نفس و دیالوگ‌های تیپ­های خاصی از آدم­هاست. تیپ‌هایی چون گدا، دزد، خطیب و مردانِ زبان­آور و سخن‌سنج، تیپ­های عمده داستان­های مقامات هستند. مقامات به مثابه سریالی داستانی است که دارای یک شخصیت اصلی و چند شخصیت فرعی است. لحن روایت، جدّی و طنزآلود است.

به همین منظور نمی‌توان سبک خاصی از لحاظ جدی بودن و طنز بودن به آن داد، کاری که در گلستان نیز به همین صورت شده است و ترکیب طنز و جدّ در گلستان و مقامات یکی از وجوه اشتراک این دو اثر گرانقدر در ادبیات فارسی می‌باشد.

در مقامه هیجدهم، قاضی حمیدالدین داستانی را در باب فقه بیان می‌کند که افرادی، یک فقیه را دوره کرده اند و از ایشان در خصوص مسایل فقهی می‌پرسند:

پس سائلی دیگر سئوال کرد وبا پیر قصد جدال، گفت ای پیر سخن فروش و ای دیگ پر جوش و ای مدعی مدهوش، در دعوی چون عندلیب خوش نوا و در معنی چون زاغ بینوا، چه گوئی در مردی که مرهشت زن را گفت که هرگاه دو تن را از شما را بزنی کنم یکی از آن دو گانه به طلاق است، پس هر هشت را از پس یک‌دیگر بخواست و در نکاح هشت‌گانه دخول در میانه نبود، حال آن نکاح‌ها چیست و حل و حرمت ازین هشت‌گانه کیست؟

چون جوش سائلان فرو نشست و پیر واعظ از خروش ایشان برست، ساعتی اندیشه کرد و گفت: سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین از آتش گرم‌تر نباید شد واز تیغ بی آزرم‌تر نشاید بود، با ادب تر از این سئوال توان کرد و نیکوتر ازین فایده توان گرفت، که نه این سئوالات از دایره اوهام و افهام بیرون است و نه از حد واندازه و افلاک افزون، به‌آواز چند خروشید که نه کیمیا فروشید

و سال‌هاست که عنکبوت بر در و دیوار اوهن البیوت می‌تند و بهایم طبیعی ازین خوید ربیعی می‌چرند و این متاع کاسد وفاسد در آستین و جیب تو نه طراوت سفینه غیب دارد و این حجر و مدر در دامن و کنار تو قدر غرر و درر دارد.

این علکی است که در ولایت ما پیر زنان خایند و صورتی‌ست که در محلت ما کودکان نمایند، تعلل بجوز و مویز کار کودکان بی تمیز است، خاموش باش که الصمت مفتاح باب الایمان و آهسته باش که العجلة من الشیطان.

پس از اسب تازی پیاده شد و بر مرکب پارسی سوار گشت و این ابیات بارتجال بگفت.

مـردی بـه هشت زن ز سر بی‌خودی بگفت          هـر گـه دو را نـکـاح کنم شد یکی طلاق

هر هـشـت را بـخـواسـت پراکنده بی‌دخول          زیـن‌هــا کــرا وصــال بـود یـا کـرا فـراق؟

در حــکــم شـرع اول و هـفـتـم روا بـود          هـشــتــم مـحـرم اسـت بـر مـفـتـی عـراق

پس در سه و چهارم و در پنجم و ششم          ثــابــت بــود خــیــار مــر او را بــاتــفــاق

(بلخی، 1372، ص 133-134)

در داستان فوق، گروهی قصد ازار و اذیت یک مفتی را دارند و وی نیز سعی می‌کند با زبانی طنز سوالات فقهی آنان را جواب دهد.

عرفان در گلستان و مقامات

ﻋﺮﻓﺎﻥ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﺻﺪﺭﺍﻟﺪﻳﻦ ﻣﺤﻼﺗﻲ ﻣﻲﻧﻮﻳﺴﺪ: ﻋﺮﻓﺎﻥ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺷﻨﺎﺧﺘﻦ ﺍﺳـﻤﺎء ﻭ ﺻﻔﺎﺕ ﻭ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﺣﻖ ﺑﻪ ﻃﺮﻳﻖ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ ﻭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻭ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﻭ ﺫﻭﻕ ﻭ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻋﻠﻢ ﺣﻀﻮﺭﻱ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﻳـﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﺍﺻﻄﻼﺣﻲ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺑﺤﺚﻫﺎﻱ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻣﻔﺼﻠﻲ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺟﺰء ﻋﻠﻢ ﺷﻤﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﻭﻟﻲ ﻧـﻪ ﻋﻠـﻢ ﺣﺼﻮﻟﻲ ﺑﻠﻜﻪ ﻋﻠﻢ ﺣﻀﻮﺭﻱ. ﻭ ﭼﻨﻴﻦ ﮔﻔﺘﻪﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻋﻠـﻢ ﺑـﻪ ﺻـﻔﺎﺕ ﻭ ﺍﺳـﻤﺎء ﻭ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﺣﻖ ﻭ ﻋﺪﻩﺍﻱ ﺗﺼﻮﻑ ﻭ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﺭﺍ ﻳﻜﻲ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻋﻠـﻢ ﺗﺼـﻮﻑ ﻭ ﻋﺮﻓـﺎﻥ. ﻭﻟـﻲ ﺩﺭ ﺍﻳـﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺴﺎﻣﺤﻲ ﺍﺳﺖ ﺯﻳﺮﺍ ﺗﺼﻮﻑ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻋﻤـﻞ ﻭ ﺭﻳﺎﺿـﺖﻫﺎ ﻭ ﻣﺠﺎﻫـﺪﺍﺕ ﻭ ﺁﺩﺍﺏ ﻭ ﺭﺳﻮﻡ ﺁﻥ ﻭ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﺩﺭ ﻃﺮﻳﻖ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻭ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ. «(ﻣﺤﻼﺗﻲ، 1375، ص 302)

ﻣﻘﺎﻣﻪﻧﻮﻳﺲ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﺷﻨﺎﻳﻲ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎﻱ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺶ ﺍﺯ ﺷﻴﻮﻩﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ ﺑﻬـﺮﻩ ﻣﻲﮔﻴـﺮﺩ. ﻛﺎﺭﺑﺮﺩ ﺍﻳﻦ ﺷﻴﻮﻩﻫﺎ ﻭ ﻧﺤﻮﺓ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻛﺴﻴﻮﻥ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﺩﺍﺳـﺘﺎﻧﻲ ﻣﺘﻔـﺎﻭﺕ ﺍﺳـﺖ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪﻛﺎﺭ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﻳﻦ ﺷﻴﻮﻩﻫﺎی ﻛﺎﺭﻱ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻭ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ ﻭ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺩﻗﺖ ﻭ ﺗﻮﺍﻧـﺎﻳﻲ ﻧﻮﻳﺴـﻨﺪﻩ ﺍﺳـﺖ. ﺑـﺮﺍﻱ ﺷﺨﺼﻴﺖﭘﺮﺩﺍﺯﻱ ﺩﺭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ، ﺍﺯ ﺳﻪ ﺷﻴﻮﻩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻲﺷﻮﺩ: ﺍﻭﻝ: ﺍﺭﺍﺋـﺔ ﺻـﺮﻳﺢ ﺷﺨﺼـﻴﺖﻫﺎ ﺑـﺎ ﻳـﺎﺭﻱ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺷﺮﺡ ﻭ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ. (ﻣﻴﺮﺻﺎﺩﻗﻲ، 1376، ص 87)

ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻴﻮﻩ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﻳﺎ ﺧﻮﺩ ﺑـﻪ ﺷـﺮﺡ ﻭ ﺗﺤﻠﻴـﻞ ﺍﻓﻜـﺎﺭ، ﻭﻳﮋﮔﻲﻫـﺎ ﻭ ﺭﻓﺘـﺎﺭ ﺷﺨﺼـﻴﺖﻫﺎ ﻣﻲﭘـﺮﺩﺍﺯﺩ ﻳـﺎ ﺍﻳﻨﻜـﻪ ﺍﺯ ﺯﺑـﺎﻥ ﺍﺷـﺨﺎﺹ ﺩﺍﺳـﺘﺎﻥ، ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ ﻭ ﺧﺼﻠﺖﻫﺎﻱ ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎﻱ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﺑﻪ ﻋﺒـﺎﺭﺕ ﺩﻳﮕـﺮ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻴﻮﻩ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎﻱ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪﻃﻮﺭ ﺻﺮﻳﺢ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺗﻮﺿـﻴﺢ ﻣﺴـﺘﻘﻴﻢ ﺗﻌﺒﻴـﺮ ﻭ ﺗﻔﺴـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮﺩ. ﭼﻨﻴﻦ ﺷﻴﻮﻩﺍﻱ ﺑﻪﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺑﻪﻛﺎﺭ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﺴـﺘﻪﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﺳـﺖ.

ﺯﻳـﺮﺍ  ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ، ﺧﻮﺩ ﮔﻮﻳﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ »ﺷﺨﺼﻴﺖ« ﺑﺎﻳﺪ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﺪ، ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﻤـﻞ ﺍﻭ ﮔﺰﺍﺭﺷﻲ ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ. ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻳﻦ، ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ ﺍﻣﺘﻴﺎﺯ ﺍﻳـﻦ ﺷـﻴﻮﻩ، ﺍﻳﺠـﺎﺯ ﻭ ﻭﺿـﻮﺡ ﺁﻥ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﺍﺧـﺖ ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎﺳﺖ (ﻣﻴﺮﺻﺎﺩﻗﻲ، 1376، ص 88).

 ﺷﻴﻮﺓ ﺩﻭﻡ ﺍﺭﺍئه‌ی ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﮔﻔﺖﻭﮔﻮﺳـﺖ. ﺩﺭ ﺍﻳـﻦ ﺷﻴﻮﻩ، ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎﻱ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺑﻴﺎﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ. (ﻳﻮﻧﺴـﻲ، 1365، ص 282)

ﻗﺎﺿﻲ ﺣﻤﻴﺪﺍﻟﺪﻳﻦ ﺑﻠﺨﻲ، ﮔﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻴﻮﻩﺍﻱ ﺍﺩﻳﺒﺎﻧﻪ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ، ﺩﺍﺳـﺘﺎن‌ها ﻭ ﺍﺧﺒـﺎﺭ ﻭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻛﻨﺪ. ﮔﻮﻳﻲ ﺳﺎﻟﻜﺎﻥ ﺩﺭﻭﻳﺶ ﻣﺴﻠﻚ ﺳﻌﺪﻱ ﻭﻋﺎﺭﻓـﺎﻥ ﻣﻴﺒـﺪﻱ ﺩﺭ ﻛﺸـﻒ ﺍﻻﺳـﺮﺍﺭ ﺑـﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﺘﺒﺎﺩﺭ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩﻫﺎﻱ ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺁﻳﺎﺕ ﻭ ﻣﻔـﺎﻫﻴﻢ ﻭ ﻋﺒـﺎﺭﺍﺕ ﺑﺮﺩﺍﺷـﺖ ﻣﻲﺷـﻮﺩ.

ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ ﺩﺭﻣﻘﺎﻡ ﺭﻓﻴﻌﻴﻪ: «ﺩﺭﻳﻚ ﺟﻮﻫﺮ، ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﺧﻞ ﻭ ﺧﻤﺮ ﻭ ﺑﺮﻳﻚ ﺷﺎﺥ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺧﺎﺭ ﻭ ﺗﻤﺮ، ﺑﻲ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﺯﻳﺪ ﻭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻋﻤﺮﻭ، ﺩﻟﻴﻞ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﻻﻟﻪ ﺍﻟﺨﻠﻖ ﻭﺍﻻﻣﺮ». (بلخی، 1372، ص 24)

ﺩﺭ ﺟﺎﻳﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ:» ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺌﻲ ﺭﺍ ﺳﺎﻋﻲ ﻭ ﻫﺮ ﻣﺘﺎﻋﻲ ﺭﺍ ﻣﻄﺎﻋﻲ ﻭ ﻫﺮ ﻓﻘﻴـﺮﻱ  ﺭﺍ ﻓﻘﻴﺮ ﻭ ﻣﺎﺫﻟﻚ ﻋﻠﻲ ﺍﷲ ﺑﻌﺰﻳﺰ. » (بلخی، 1372، ص 25)

ﻗﺎﺿﻲ ﺣﻤﻴﺪﺍﻟﺪﻳﻦ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﭘﺎﻧﺰﺩﻫﻢ ﺩﺭ ﻋﺸﻖ، ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﻋﺎﺭﻓﺎﻧﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: ﺍﮔـﺮ ﺻـﺎﺣﺐ ﺁﻓـﺖ  ﻗﺎﻟﺒﻲ، ﻓﻤﺎ ﻧﺤﻦ ﺑﻚ ﺭﺍﺟﻌﻮﻥ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻗﻠﺒﻲ، ﺍﻧﺎ ﺍﻟﻴﻪ ﺭﺍﺟﻌﻮﻥ. « (بلخی، 1372، ص 117)

ﺑﺎﺯ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺳﻴﺰﺩﻫﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺳﻨﻲ ﻭ ﻣﻠﺤﺪ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻳﺎﺗﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ ﻣﻌﻤﻮﻻً ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﻤﺴـﻚ ﻣﻲﺟﻮﻳﻨﺪ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺩﺭ ﻛﻼﻣﺶ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: »ﺍﮔﺮ ﺗﻘﻮﻳﻢ ﻭ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻧﺒـﻮﺩﻱ ﺍﺯ ﻏﻠﻂ ﺍﻓﻜﻨﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻭ ﻣﻐﺎﻟﻄﺎﻥ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﻳﻌﻨﻲ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻭ ﻣﺎﻩ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﮔﺎﻩ ﻭ ﻛﺎﺭﮔﺎﻩ ﻃﻮﻝ ﻭ ﻋﺮﺽ ﺇِﻧِّـﻲ ﻭَﺟَّﻬْـﺖُ  ﻭَﺟْﻬِﻲَ ﻟِﻠَّﺬِﻱ ﻓَﻄَﺮَ ﺍﻟﺴَّﻤَﺎﻭَﺍﺕِ ﻭَﺍﻟْﺄَﺭْﺽَ ﻧﺮﺳﻴﺪﻱ (بلخی، 1372، ص 107)

ﻗﺎﺿﻲ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﻫﺸﺘﻢ ﺩﺭ ﺁﺩﺍﺏ ﺳﻔﺮ، ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻫﺎﻱ ﻗﺮﺁﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻋﺎﺭﻓـﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳـﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﻧﺜﺮ ﺷﻴﻮﺍﻳﺶ ﺗﻀﻤﻴﻦ ﻛﺮﺩﻩﺍﺳﺖ. ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: «ﻣﻮﺳﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑـﺎ ﺧﻀـﺮ ﺭﻓﻴﻘـﻲ  ﻛﻨﺪ ﺩﺭ ﺩﻭ ﮔﺎﻡ ﺳﻪ ﺩﺍﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺶ ﺁﻭﻳﺨﺖ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻗﺪﻡ ﺩﺍﻣﻦ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺒﺎﻳﺴﺖ ﻓﺸـﺎﻧﺪ ﻭ ﺁﻳـﻪ ﻫـﺬﺍ ﻓـﺮﺍﻕ ﺑﻴﻨﻲ ﻭ ﺑﻴﻨﻚ ﺑﺮﺑﺎﻳﺴﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪ. » (بلخی، 1372، ص 61)

«ﻗﺎﺿﻲ ﺣﻤﻴﺪﺍﻟﺪﻳﻦ ﺑﻠﺨﻲ ﺩﺭ ﺍﻭﻝ ﻣﻘﺎﻣﻪ ﭘﺎﻧﺰﺩﻫﻢ ﺩﺭ ﺑﺤـﺚ ﻋﺸـﻖ ﺑﺴـﻴﺎﺭ ﺯﻳﺒـﺎ ﻣﻀـﺎﻣﻴﻦ ﻭ ﻣﻔـﺎﻫﻴﻢ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﻋﺎﺭﻓﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻢ ﺁﻣﻴﺨﺘﻪ ﺩﺭﻭﻥﻣﺎﻳﻪﻫﺎﻱ ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ ﻭ ﻣﻀﺎﻣﻴﻦ ﻋﺎﺭﻓﺎﻧﻪ ﻣـﻨﻌﻜﺲ ﺳـﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳـﺖ. ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: »ﻧﺎﮔﺎﻩ ﻋﺸﻖ ﺩﺍﻣﻨ‌‌ﮕﻴﺮ ﻭ ﮔﺮﻳﺒﺎﻥﮔﻴﺮ ﺷﺪ ﺩﻝ ﺍﺳﻴﺮ ﮔﺸﺖ ﻭ ﻧﻘﻄﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﺪﻑ ﺗﻴﺮﺗﻘﺪﻳﺮ. ﺩﻝ ﺷﺤﻨﻪﺍﻱ ﻃﻠﺐ ﻣﻲﻛﺮﺩ ﺩﺳﺘﺎﻭﻳﺰ ﺭﺍ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺭﺧﻨﻪﺍﻱ ﻣﻲﺟﺴﺖ ﭘﺎﻱ ﮔﺮﻳﺰ ﺭﺍ. ﺩﻝ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﺩﺍﻡ ﺍﻭ ﺧﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﺟﺰﺑﺎ ﻭﺻﺎﻝ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﻲﺩﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎﺧﺖ ﻭ ﺩﻳﺪﻩ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺍﻭ ﻧﻮﺁﻣﻮﺯ ﺑﻮﺩ؛ ﺟﺰ ﺑﺎ ﺧﻴﺎﻝ ﻧﻤﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺳﺎﺧﺖ. ﮔﻴﺘﻲ ﺑﻪ ﺧﺎﺻﻴﺖ ﻋﺸﻖ ﻳﻜﺮﻧﮕﻲ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻋﺮﺻﻪ ﻣﻴـﺪﺍﻥ ﺻـﺒﺮ، ﺗﻨﮕـﻲ… ﺩﻝ ﻣﺮﻗـﻊ ﭘـﻮﺵ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﻼ ﺧﻮﺵ ﺑﻨﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻗﻀﺎ ﭘﺎﻱ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﺧﻮﺩﭘﺴـﻨﺪﻱ ﺑﺒﺴـﺖ. ﻏـﺮﻳﻢ ﺑـﻲ ﻣﺤﺎﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﺒﺎﻥ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﻛﺮﺩ.

ﺍﻓﺴـــﻮﻧﮕﺮ ﻋﺸـــﻖ ﻋـــﻮﺩ ﺑﺮﻧـــﺎﺭ ﻧﻬـــﺎﺩ              ﺳـﺮﺩﺍﺭﻩ ﺧـــﻮﻳﺶ ﺑ ــﺮ ﺳـــﺮ ﺑـــﺎﺭ ﻧﻬـــﺎﺩ

(بلخی، 1372، ص 119)

ﭼﻮﻥ ﺳﺎﺋﺲ ﻋﻘﻞ ﻭﺍﻟﻲ ﺷﺪ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺷﻮﻕ ﻣﺴﺘﻮﻟﻲ ﮔﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﻔﺖ ﻭﻻﻳﺖ ﻧﻘﺶ ﺳﻜﻪ ﻭ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﻭ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻠﻚ ﻭ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﺍﻭ ﺷﺪ. ﺻﺎﺣﺐ ﺻﺪﺭﻣﺤﺒﺖ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩ ﺩﻝ ﺭﺧﺖ ﺑﮕﺸﺎﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺻﺤﻦ ﺟﺎﻥ ﺗﺨﺖ ﺑﻪ ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺍﺧﻮﺍﻥ ﺻﻔﺎ ﻭ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻭﻓﺎ ﺑﺮ ﺣﻜﻢ ﺁﻥ ﻣﺰﺍﺝ ﻧﻮﻋﻲ ﻋﻼﺝ ﻣﻲﻓﺮﻣـﻮﺩ ﻭ ﻫﻴﭻ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻧﺒﻮﺩ.

ﺩﺭ ﺑــﺎﻃﻦ ﻋﺎﺷــﻘﺎﻥ ﻣﺰﺍﺟــﻲ ﺩﮔــﺮ ﺍﺳــﺖ             ﺑﻴﻤــﺎﺭﻱ ﻋﺸــﻖ ﺭﺍ ﻋﻼﺟــﻲ ﺩﮔــﺮ ﺍﺳــﺖ

(بلخی، 1372، ص 119)  

ﺗﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺤﻤﻞ ﺷﺪﺍﻳﺪ ﻭ ﺗﺠﺮﻉ ﻣﻜﺎﻳﺪ ﺧﺒﺮ ﻳﺎﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﻣﺮﺩﻱ ﺍﺳـﺖ ﺩﺭ ﻃـﺐ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ، ﻗﺪﻡ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﻭ ﺩﻡ ﻣﺘﺒﺮﻙ ﺩﺍﺭﺩ. ﺩل‌های ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻣﻲﻛﻨـﺪﻭ ﺳـﻴﻨﻪﻫﺎﻱ ﺧﺴـﺘﻪ ﺭﺍ ﻣـﺮﻫﻢ ﻣﻲﺩﻫﺪ ﺩﺭ ﺷﺎﻡ ﻭ ﺩﻣﺸﻖ ﺗﻌﻮﻳﺬ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﻭﻱ ﺳﺘﺎﻧﻨﺪ. (بلخی، 1372، ص 119)

مضامین گلستان و مقامات

از جمله موضوعاتی که در گلستان و مقامات افتراق فراوانی دارد، مضمون می‌باشد، «مضمون عبارت است از اندیشه‌یی که از تجربه مولف أخذ می‌شود. اندیشه‌یی که خود زندگی در اختیار او نهاده است. ولی این تأثرات او به صورت خام شکل گرفته و او را برمی‌انگیزد که بکوشد تا آن را به شکلی نو درآورد» (میرصادقی، 1367، ص 41).

به قول تودوروف «هر ادراکی حامل اطلاعاتی است که ما را هم از آنچه ادراک شده است آگاه می‌کند و هم از آن کس که ادراک کرده است. روایت چه به صورت اول شخص روایت شده باشد، و چه به صورت سوم شخص، می‌تواند آن دو اطلاع را به ما بدهد» (تودوروف، 1382، ص  65).

نظر به گفته تودوروف، مضامین گلستان به گونه‌ای است که گویی سعدی این کتاب را برای بیان دیدگاه‌ها و پند و اندرزهای سیاسی- اجتماعی خود نگاشته است. اندرز دادن و دعوت شاهان به رعایت حال رعیت، راضی داشتن سپاهیان، خودداری از ظلم، گشاده‌دستی، فرصت‌شناسی و عدالت‌ورزی مضمون‌هایی هستند که از ادراک سعدی به عنوان راوی حکایت می‌کنند:

«یکی از ملوک بی‌انصاف پارسایی را پرسید که از عبادت‌ها کدام فاضل‌تر است؟ گفت: تو را خواب نیمروز تا در آن یک نَفَس خلق را نیازاری» (سعدی، 1364: 67).

   خواننده مقامات نیز گاه وسوسه می‌شود که به مضامین این کتاب از دیدگاه جامعه‌شناسی بنگرد و بهره مردم‌شناسی تاریخی برگیرد- و جای این بود که چنین باشد – ولیکن متأسفانه همه جا دستش خالی می‌ماند؛ زیرا «خواننده دل می‌بندد که در بسیاری از مقامه‌ها- که عنوان آن‌ها نام شهری را بر پیشانی خود دارد- دست کم از جهت تاریخی و جغرافیایی و جامعه‌شناختی آگاهی‌هایی به دست آورد و خصایص مردم آن جا و هنجارهای زیستی و فکری اهالی آن سرزمین‌ها را باز‌شناسد، اما هیچ وقت نمی‌و قطره‌یی از آن همه گردش و سیاحت به لب‌های تشنه خواننده نمی‌چکد» (بلخی، 1372، ص 11 – 12).

اختلاف در عناصر داستانی

از آنجا که گلستان و مقامات هر دو متشکل از حکایات می‌باشند، باید عناصر داستانی نیز داشته باشند و همین امر به دلیل نحوۀ حکایت پردازی ایشان، اختلاف در عناصر را نیز به وجود آورده است.

موضوع: موضوع شامل مجموعه پدیده‌ها و حادثه‌هایی است که داستان را می‌آفریند و درونمایه، آن را تصویر می‌کند (میر صادقی، 1388: 273) موضوع اثر با توجه به مناسبات ملموس یا وقایع آن توصیف می‌شود. در حالی که درونمایه آن بیانی انتزاعی‌تر دارد؛ مثلاً داستانی که موضوع آن دربارۀ آدم تازه وارد به شهری بزرگ است، ممکن است که درونمایه‌یی چون عشق، انتقام، خیانت، بیزاری و جز آنها داشته باشد (انوشه ودیگران، 1376: 588). گلستان سعدی دارای موضوعات متنوع ادبی، اخلاقی، سیاسی و دینی است. و از نظر مضامین اجتماعی، شامل همه عرصه‌های رئالیستی و واقع‌گرایانه است.

اما موضوع مقامات حمیدی بسیار محدود و به طور عمده به تکدّی‌گری و مسابقه در سخنوری محدود می‌شود و میدان وسیعی است برای رشد و عرضه‌ی شکلی افراطی از نثر فنی که بر دیگر جنبه ادبی آن سایه افکنده است.

به صورت کل موضوعات گلستان اغلب براساس هشت باب مطرح شده، تعیین شده است ولی مقامات حمیدی موضوعات متنوع و گسترده‌ای را در مقامات خویش به کار بسته است. در گلستان موضوعات اخلاقی، ادبی، سیاسی، اجتماعی و غیره نقش اساسی دارد ولی در مقامات موضوعات بر پایۀ تکدی و مناقشه است.

درونمایه: «درونمایه‌ی داستان که گاه از آن به فکر اصلی یا مضمون یا پیام تعبیر می‌شود، دیدگاه و جهت‌گیری نویسنده نسبت به موضوع داستان است» (مستور، 1379، ص 30 و 31). برخی از منتقدان معتقدند که: درونمایه ساحتِ معنایی اثر است که به واسطه عناصر صوریِ آن، در اثر پخش و منتشر شده‌است. از این نظر می‌توان درونمایه را چیزی تلقی کرد که میان خواننده و متن، یا میان خواننده و نویسنده ضمنی مبادله می‌شود (مکاریک، 1388: 122).

سعدی به کمک درونمایه از خواننده می‌خواهد تا زیبایی‌ها و زشتی‌ها، خوبی‌ها و بدی‌ها، با اهمیت‌ها و بی‌اهمیت‌ها را از زاویه دید او ببیند و شعوری همچون شعور او پیدا کند. در حالی که مقامات حمیدی فاقد درون مایه – به معنای فنی آن- است؛ چرا که تنها به دنبال سخن‌پردازی و صنعت‌ورزی است.

نتیجه

گلستان، اوج آمیزش دو سبک نثر موزون مرسل خواجه عبد الله انصاری و موزون فنی، قاضی حمید الدین بلخی است. گویی شیخ با تتبع در آثار ادبی پیش از خود دریافته که این دو شیوه ابتر مانده‌است و جای آن دارد که کسی آن‌ها را ادامه دهد. تاثیر غیر مستقیم « مقامه‌نویسی » در ادبیات منثور زبان فارسی، قرن‌ها دوام یافت و نویسندگان بسیاری در شیوه نگارش خود، آن را سرمشق قرار داده و تا آنجا که با طبیعت زبان فارسی سازگار بوده از آن پیروی کرده اند. یک نمونه بارز این توجه، و نه تقلید، گلستان سعدی و کتب دیگری است که به پیروی از آن، در ادوار بعد نوشته شد که هرچند نام مقامات نداشت. اما نشانی از آن داشت که این نکته‌یی است که بسیاری از منتقدان قدیم و جدید نیز آن را پذیرفته و گلستان را شیوه انشاء نوعی مقامات به حساب آورده اند.

شیخ در گلستان، ناهماهنگی و عدم تناسبی را که مقامات با زبان فارسی، از جهت معنی و مضمون یا لفظ ترکیب داشت رها ساخته و کتاب خود را به گونه‌ای پرداخته است که با حفظ هدف اصلی این فنّ، نموداری تمام عیار از نثر فنی مرسل باشد و به عبارت دیگر، آراستگی لفظی را با توالی و پیوستگی معنی به هم به پیوندد. و نمونه نثری به اسلوب سهل و ممتنع، چنانکه در اشعار او می‌بینیم  ارایه دهد و اثری جاوید « در لباسی که متکلّمان را به کار آید و مترسلان را بلاغت بیفزاید »  به وجود آورد که تا قرن‌ها بعد – و هنوز هم – توجه نثر نویسان را به خود معطوف ساخته و آن را سرمشق نویسندگی خود قرار دهند.

شاکله مقامات به گونه‌یی است که بعد از ارائۀ یک گزاره، توصیف شروع می‌شود و پیگیری گزاره به دلیل توصیفات فراوان شاعرانه‌ای  که در پی آن می‌‌آید، دشوار می‌‌شود. گویی که نفس خبر اصلاً مهم نیست. در گلستان گزاره‌ها وضوحِ کامل دارند و در لابه‌لای توصیفات گم نمی‌شوند.

  صحنه و فضایِ داستان در مقامات، به علت گرایشِ قاضی بلخی به دراز‌گویی در توصیف، با جزئیات بیشتری به خواننده منتقل می‌شود. در حالی که وصف‌های سعدی بسیار کوتاه است و او به‌سرعت از فضا وصحنه داستان می‌گذرد.

سرچشمه‌ها

  1. انوشه، حسن و دیگران. (1376). فرهنگنامۀ ادبی فارسی (دانشنامۀ ادب فارسی2)، تهران: سازمان چاپ و انتشارات.
  2. بلخی، حمید‌الدین ابو بکر بن عمر محمودی. (1372). مقامات حمیدی. تصحیح رضا انزابی نژاد، چ 2، تهران: مرکز نشردانشگاهی.
  3. بهار، محمد تقی. (1355). سبک‌شناسی، ج 3، تهران: امیر کبیر.
  4. تودوروف، تزوتان. (1382). بوطیقای ساختارگرا، ترجمه محمد نبوی، تهران: آگه.
  5. جامی، نورالدین عبدالرحمن. (1369). بهارستان جامی، به اهتمام ی. ادیب، تهران: صابر.
  6. حمیدیان، سعید. (1383). سعدی در غزل، چ 2، تهران: نشر قطره.
  7. دشتی، علی. (1339). در قلمرو سعدی، چ 4، تهران: نشر روزگار، افست.
  8. سعدی شیرازی، مصلح‌الدین. (1369). بوستان سعدی (سعدی نامه)، تصحیح غلامحسین یوسفی، چاپ چهارم، تهران، خوارزمی.
  9. سعدی شیرازی، مصلح الدین. (1377). گلستان سعدی، تصحیح غلامحسین یوسفی، چاپ پنجم، تهران، خوارزمی 1377

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *