سیده تکتم حسینی-راه میافتم سوی افسانههای دور با تو
راه میافتم سوی افسانههای دور با تو
مثل عشاق قدیمی ساده و مغرور با تو
همپیاله با دو چشمت میشوم دیوانه و مست
مستتر از دانهی دیوانهی انگور با تو
نقش میبندد مقرنسوار بر دروازهی بلخ
رقص من همپای باد و برگ و نار و نور با تو
مینشینم بر لب زاینده رودی که نمانده
میپرم در آبی مواج تار و تور با تو
میوزد عطر ترنج حافظیه در مشامم
میشوم شاخه نباتِ شعر و شوق و شور با تو
حیف این افسانه هم زیباست اما واقعی نیست
من همانم؛ لحظهها و خاطراتی دور با تو
شانه خالی کردی و ویرانه شد چون هگمتانه
طاق کسرای خیال این زن رنجور با تو
بعد از این در خلوت دنیای ما غم مینوازد
شیون شبگیر با من نالهی تنبور با تو…